به گزارش پارس به نقل از دانا، شنیده شده است که سید محمد خاتمی از سران فتنه ۸۸ در محفلی از محمد نوری زاده خواسته است تا نامه نگاری هایش به رهبری را از سر بگیرد. خاتمی از نوری زاد خواسته در این نامه ها ضمن انتقاد به نظام از هاشمی دفاع کرده و ویژگیهای مثبتی را برای وی ذکر و آنرا برجسته کند.

آبان ماه ۹۱ نیز خاتمی با نوری زاد دیداری داشت که حواشی بسیاری را در محافل اصلاح طلب ایجاد کرد. حضور محمد نوری زاد در نشست محفلی اصلاح طلبان به میزبانی محمد خاتمی باعث درگیری لفظی میان دو طیف اصلاحاتچی ها شده است. . انتشار عکس نوری زاد در کنار خاتمی و عارف در سایت ها نیز بر این بحثها افزود.

عکس مربوط به دیدار آبان ماه است…

 

حضور محمد نوری زاد فتنه گر هتاک به مقدسات که با سوء استفاده از سعه صدر ملت شریف ایران بر مشی دشمن پسند خود اصرار دارد در کنار محمد خاتمی شکاف بین طیف اصلاح طلبان را بیش از پیش نمایان ساخته تا جائیکه کار به فحاشی و تهدید میان این دو طیف کشید.

خاتمی همچنین چند ماه قبل از نوری زاد نیز خواسته بود که به اعتصاب غذای نمایشی اش پایان دهد! وی گفته بود: " من خواهش می کنم آقای نوری زاد از تصمیم خود بر اعتصاب خشک منصرف شود. امیدوارم اصل این تصمیم سبب شود که مسؤلان ذی ربط با تجدید نظر در مورد او و بسیاری از عزیزان دیگر که گرفتارند زمینه را برای اصلاح امور و بازگشت کشور به امنیت و ثبات و قانون فراهم کنند" !

اما چرخش های ۱۸۰ درجه ای و آغاز سقوط نوری زاد به یک سال اخیر محدود نمی شود. به بخشی از نامه وی به آیت الله مصباح یزدی در سال ۷۹ که در روزنامه کیهان نوشته شده است، توجه کنید:

« با تو هستم: ای چراغ راه خوبی ها، ای مصباح! تو هم در شهادت مستغرقی. اگر شهید به یک تیر و ترکش به مقام شهود و شهادت می رسد، تو هر روز و هر ساعت به تیری و ترکش از خدا بی خبران و معاندان و فتنه گران و جاسوسان شهید می شوی. ما اشتعال تو را می بینیم. کسی که چشم هدایت به تو دارد، راه را گم نمی کند و در هزار توی نسبت ها زمین گیر نمی شود. هر چه نسبت شما با خوبی ها و درخشندگی ها و اصالت ها و بایستگی ها بیشتر است، نسبت آنانی که به صورت شما تیغ می کشند، رو به قهقراست.

حضور شما برای آنها تنگی نفس می آورد. آنها، به همه یا هیچ معتقدند.

همین امروز، روزنامه ی رسالت، شکوه کرده بود که فلان حزب، در تصاحب کرسی های مجلس، جناحی عمل کرده است و به چند صدایی مدعای خود اعتنایی نکرده است. باید گفت برادران، شما از پوشال آیا می توانید اراده ی استقامت کنید؟ و یا مگر از یک عنصر فریب کار، می شود انتظار صدق و درستی داشت؟ که اگر بله، خود این اراده و انتظار بر باد است. راز این همه هجمه به شما در چیست؟ آیا زبانم لال از این که می بینند شما با اجانب در ارتباطید، در خود می گدازند؟ یا از این که بساط اقتصاد کشور را به پیسی و دریوزگی در انداخته اید؟ یا جمعیت جوان کشور را در بطالت متوقف کرده اید؟ یا نیک براون جاسوس را به سفیر کبیری آورده اید؟ یا وضعیت صنعت و کشاورزی کشور را به فلاکت انداخته اید؟ یا مواد مخدر را مثل نقل و نبات در دسترس خاص و عام گذارده اید؟ یا در مجامع بین المللی از لباس خود تخلیه شده اید؟ یا مخاطب صریح جاسوس ها شده اید؟ یا اداره ی کشور را به امان خدا وا نهاده اید؟ یا سنگ آزادی به سینه کوفته اید و دهان مخالفان دوخته اید؟ یا معیشت مردمان را به خون جگرشان آمیخته اید؟ یا شکاف هولناک طبقاتی را باعث شده اید؟ یا از مجامع وابسته و غیر وابسته به دولت های استکباری چراغ سبز دیده اید؟ راستی چرا با شما مخالفند؟ چرا چشم دیدن شما و گوش شنیدن استدلال های محکم شما را ندارند؟ بگویم علت همه ی این مخالفت ها، تنهاد در این است که شما در جانبداری از اصالت ناب شیعه پرچم ولایت برداشته اید.

آری عزیز ما، گناه شما، همچون اسلاف شما، در همین است. شما اگر زبانم لال مثل آن روحانی نمای کنفرانس برلین، زیستی مواج و شکل پذیر داشتید، حالا چشم و چراغ آنها بودید و حجم روزنامه هایشان را از مراتب علم و فهم و هوشمندی و فرزانگی و آینده نگری خود پر کرده بودند. آنها به همان نسبتی که به غرب دل داده اند، از شما و امثال شما دل بریده اند.

شما و امثال شما، مانع گسترش و ظهور این نسبت وابسته اید. حزب توده، در تمامی سال های عمر بعد از انقلاب خود نسبت خود را با شوروی سابق انکار می کرد و بر سر این انکار، جدل نیز می کرد. بعدها که جاسوسی این حزب آشکار شد، نسبت ها از مدار خدمت، به ورطه ی خیانت منتقل شد. همان گونه که عین همین نسبت، امروزه در باره ی نهضت آزادی صدق می کند.

یعنی نسبت نهضت آزادی با امریکا، همان نسبت حزب توده است به شوروی سابق. منتها شکیل تر و تر و تمیزتر و متناسب با مذاق موازین کارسازی شده ی بین المللی.

عمده زخم هایی که این روزها به تن شما می نشیند، از همین ناحیه است. دقیقا به یاد دارم در مصاحبه ی کیانوری، رهبر حزب توده با شهید بهشتی، کیانوری با سماجت و وقاحت تمام، از شأن خدوم حزب توده سخن گفت و اطلاق خیانت را از جانب شهید بهشتی رد کرد و رجوع به مجامع حقوق بشری را تهدید کرد. چند سال بعد، آن گاه که شهید بهشتی به راه خود رفت و کیانوری نیز به راه خود و دست های آلوده و مزدور کیانوری و حزب توده برملا شد، همین فیلم را مجدداً از تلویزیون خودمان پخش کردند. کیانوری با استدلال و استحکام، نسبت حزب توده را با شوروی رد می کرد و بر اصلاح طلبی و توسعه و جامعه ی مدنی پا می فشرد.

حالا نیز همان روند ادامه دارد. کار درست و به ظاهر مستحکم! نفوذی های نهضت آزادی در دولت، بستر فحاشی را به اسم روزنامه و نشریه فراهم کردند و دلارهای آمریکا و نقشه ها و طرح های سیا در برپایی قتل های زنجیره ای و فضاحت کوی دانشگاه، خوراک و جاهت و مطرح شدن برایشان آورد… »

در مجموع می توان گفت که محمد نوری زاد کسی است که از" عدم تعادل" رنج می برد. نه به آن دوران که در جلسات عمومی، رهبری نظام را" سیدی و مولای" خطاب می کرد و نه به اکنون که خود را بالاتر و فهیم تر از همه می داند.

البته وی به خیال خود می خواهد این عدم تعادل را به حساب فراجناحی و منطقی بودن خود بگذارد؛ اما غافل از آن که این ترفندها هم هرگز نمی تواند و نتوانسته که بر عدم تعادل فکری و روحی او سرپوش بگذارد.

نوری زاد گرفتار جریان فتنه قبل و پس از انتخابات ۸۸ شد و فتنه زده شد و نامه هایش هم تاریک و فتنه زده است. این نامه ها به شکلی متفاوت، امتداد همان خط توهم سران فتنه از موسوی تا خاتمی است که سطحی نگری ها، تهمت ها و دروغ ها و خیانت ها را با ادعای خیرخواهی بر چماق قلم خود بر اسلام می تازد.