نقدی بر عملگرایی هاشمی رفسنجانی
" سیطرة تفکر عملگرایی بر رفتار سیاسی هاشمی همواره سبب شده تا طیفهای فرصتطلبِ معاند اسلام و انقلاب بر وی طمع ورزند و بکوشند تا از ظرفیت او در راستای پیشبرد مقاصد خویش سوءاستفاده کنند" .
به گزارش پارس به نقل از تسنیم، یادداشت وارده:
رفتار و مواضع سیاسی هاشمی را باید در بستر اندیشة پراگماتیسم یا عملگرایی مورد بررسی قرار داد. تقریباً میان قاطبة تحلیلگران حتی در خارج از کشور بر سر این موضوع وفاق وجود دارد که هاشمی رفسنجانی یک سیاستمدار عملگراست و خط مشی سیاسی خود را به اقتضای قواعد پراگماتیسم برمی گزیند.
هاشمی رفسنجانی سیاستمداری است که همواره از موضعی عملگرایانه و مصلحت اندیشانه به دنیای سیاست می نگرد و بازی سیاسی را با قواعد مرسومِ فایده محور انجام می دهد تا جایی که کمتر می توان نشانی از تکلیف گرایی و باورداشت های ایدئولوژیک را در تصمیمات سیاسی وی سراغ گرفت، البته در مراتب ایمان، تدین و التزام شخصی ایشان به اصول شریعت جای هیچ تردیدی نیست لکن بحث بر سر تسری اعتقادات دینی به عرصه فعالیت های سیاسی است.
رویکرد پراگماتیستی هاشمی رفسنجانی به مسائل سیاسی اجتماعی، همواره مبنای تصمیم گیری ها و اتخاذ مواضع وی می باشد و لحاظ کردن این مسئله، کلید رفتارشناسی سیاستمدار مصلحت اندیش جمهوری اسلامی خواهد بود. جهت گیری های سیاسی هاشمی معلول رویکرد عملگرای وی به عرصة سیاست است و در واقع اقتضائات عملگرایی، هاشمی را وامی دارد تا همواره در اتخاذ مواضعش حساب هزینه و فایده را سرلوحة کار قرار داده و منفعت طلبانه و مصلحت¬ اندیشانه تصمیم سازی نماید.
بدون تردید چنین رویکردی در یک بستر سیاسی سکولار و غیرارزشمدار نه تنها مذموم نیست بلکه کاملاً طبیعی و عقلانی به حساب می آید، اما در بستر جامعة اسلامی که می بایست الگوی سیاست مداری نبوی و علوی سایه گستر باشد و تکلیف محوری جایگزین مصلحت اندیشی گردد، طبعاً عملگرایی مشروعیت خود را از دست خواهد داد.
به نظر می رسد هاشمی رفسنجانی در مواجهه با رخدادهای سیاسی و اجتماعی، حفظ جایگاهش در آرایش نخبگان نظام را بر وظیفة ایمانی و انقلابی ترجیح می دهد. لذا با لحاظ کردن این مسئله در هنگام تصمیم گیری، معمولاً از اتخاذ مواضع صریح و مرزبندی های روشن می پرهیزد. شخصیت منعطف فراجناحی هاشمی وی را قادر می سازد تا به اقتضای شرایط سیاسی کشور تغییر فاز داده و در صورت لزوم حتی با جریانی که چندی پیش سنگین ترین عملیات تخریب را علیه وی به اجرا گذاشته بود، برای تحقق یک هدف واحد و شکست جریان رقیب مؤتلف شود.
هاشمی علی الخصوص در مواقع بروز بحران های سیاسی تاکتیک سکوت، عدم موضع گیری شفاف، اظهارنظرهای مبهم و چندپهلو و قرارگرفتن در سایه را دنبال می کند و به انتظار روشن شدن فضا می نشیند تا بدین ترتیب هم مانع سوختن کارت های برنده اش گردد و هم بتواند حرکت های بعدی خود را متناسب با آرایش جدید قدرت طراحی نماید. در فرآیند فتنة پس از انتخابات ۸۸ نیز شاهد اتخاذ همین تاکتیک توسط سیاستمدار مصلحت اندیش بودیم.
اکنون اگر مصلحت اندیشی و عملگرایی هاشمی را با رویکرد ایدئولوژیک و تکلیف محور مقام معظم رهبری مقایسه نماییم، نتایج معناداری بدست خواهد آمد که در فهم تفاوت بنیادین این دو نگرش مؤثر خواهد بود.
رهبر انقلاب می فرمایند:
« بعضی ها در فضای فتنه، این جملة « کن فی الفتنة کابن اللّبون لا ظهر فیرکب و لا ضرع فیحلب » را بد می فهمند و خیال می کنند معنایش این است که وقتی فتنه شد و اوضاع مشتبه شد، بکش کنار! اصلاً در این جمله این نیست که « بکش کنار» . این معنایش این است که به هیچ وجه فتنه گر نتواند از تو استفاده کند؛ از هیچ راه. « لاظهر فیرکب و لاضرع فیحلب» نه بتواند سوار بشود، نه بتواند تو را بدوشد. مراقب باید بود… این کنار کشیدن، خودش همان ضرعی است که یحلب؛ همان ظهری است که یرکب! گاهی سکوت کردن، کنار کشیدن، حرف نزدن، خودش کمک به فتنه است. در فتنه همه بایستی روشنگری کنند؛
همه بایستی بصیرت داشته باشند.
همچنین در دیدار دانشجویان و جوانان اظهار می دارند:
« گاهی بصیرت هم وجود دارد، اما در عین حال خطا و اشتباه ادامه پیدا می کند؛ که گفتیم بصیرت شرط کافی برای موفقیت نیست، شرط لازم است. در این جا عواملی وجود دارد؛ یکی اش مسئله نبود عزم و اراده است. بعضی ها حقایقی را می دانند، اما برای اقدام تصمیم نمی گیرند؛ برای اظهار تصمیم نمی گیرند؛ برای ایستادن در موضع حق و دفاع از حق تصمیم نمی گیرند، البته این تصمیم نگرفتن هم عللی دارد: گاهی عافیت طلبی است، گاهی تنزه طلبی است، گاهی هوای نفس است، گاهی شهوات است، گاهی ملاحظة منافع شخصی خود است، گاهی لجاجت است. یک حرفی را زده است، می خواهد پای این حرف بایستد، به خاطر اینکه ننگش می
کند، از حرف خودش برگردد… این به خاطر همین عوامل است؛ هواهای نفسانی، شهوات نفسانی، غرق شدن در مطالبات مادی. عامل اصلی اینها هم غفلت از ذکر پروردگار، غفلت از وظیفه، غفلت از مرگ، غفلت از قیامت است؛ این ها موجب می شود که به کلی صد و هشتاد درجه جهت گیری شان عوض شود. »
متأسفانه باید گفت هاشمی رفسنجانی در جریان فتنة عمیق سال ۸۸ در پیشگاه اسلام و ملت ایران کارنامة قابل قبولی بر جای نگذاشت و با لحاظ کردن مصالح شخصی، سیاست « سکوت کردن، کنارکشیدن و حرف نزدن» را به جای روشنگری و شبهه زدایی برگزید.
به نظر می رسد سیطرة تفکر عملگرایی بر رفتار سیاسی هاشمی همواره سبب گردیده تا طیف های فرصت طلبِ معاند اسلام و انقلاب بر وی طمع ورزند و بکوشند تا از ظرفیت او در راستای پیشبرد مقاصد خویش سوء استفاده نمایند که این مسئله می تواند پیامدهای خطرناکی را برای سیاستمدار برجسته جمهوری اسلامی به همراه داشته باشد.
اینک پس از گذشت چهار سال از فتنة ۸۸ هاشمی که دوباره سودای بازگشت به کانون قدرت را در سر دارد و خود را برای قرار گرفتن در معرض انتخاب ملت نامزد کرده است، باید رفتار و تصمیماتش را در آئینة حوادث تلخ فتنة ۸۸ به تماشا بنشیند و به سؤالات فراوانی که مدت هاست در ذهن همة دلبستگان به آرمان های انقلاب وجود دارد، پاسخ گوید:
* چرا هاشمی با تمام توان به پشتیبانی از جریانی برخاست که سوق دادن نظام سیاسی ایران به سمت سکولاریزاسیون و گسست از اندیشه¬ های امام را راهبرد رسمی خود می پنداشت؟
* چرا هاشمی علی رغم تأکیدات فراوان مقام معظم رهبری مبنی بر لزوم روشنگری خواص در شرایط فتنه گون، موضع گیری صریح آن ها و مرزبندی شان با گروه های ضدانقلاب، در کمال ناباوری سکوت اختیار کرد و چشم خود را بر همة آشوبگری ها، فتنه انگیزی ها، حرمت شکنی ها و هتاکی ها فروبست؟
* چرا هاشمی به عنوان یکی از برجسته ترین شاگردان مبارز مکتب خمینی، این میزان زاویه گرفتنِ اصلاح طلبان از آرمان های امام راحل را برتافت و در برابر شعارهای انحرافی جریان نفاق هیچ واکنشی از خود نشان نداد؟
* چرا هاشمی پس از آشکارشدن نیات پنهان جنبش سبز که رسماً مورد حمایت سران آمریکا، اسرائیل و انگلیس قرار داشت، باز هم حاضر به مرزبندی شفاف با این فرقة ساختارشکن نشد؟
* چرا هاشمی به گونه ای عمل می کرد که طراحان فتنه او را مهرة پشتیبان خود در درون حاکمیت برای اجرای سیاست چانه زنی از بالا می دانستند؟
* چرا هاشمی در جریان فتنه ۸۸ تبدیل به شخصیتی شده بود که مخالفان نظام سعی داشتند او را رویاروی رهبری قرار دهند تا جایی که صفوف نمازجمعه اش جولانگاه سیاسیون معاند ولی فقیه و جماعتی بی دین گردید؟
* چرا هاشمی از حمایت فرزندانش و توجیه رفتار آنان که آتش افروزی شان در ناآرامی های پس از انتخابات بر کسی پوشیده نبود، دست برنداشت؟
و ده ها چرای دیگر که بی تردید پاسخ صریح به آن ها مسیر حرکت آیندة هاشمی را تا حدود زیادی مشخص خواهد کرد.
بدون شک هاشمی رفسنجانی یکی از اثرگذارترین رجال جمهوری اسلامی ایران در قبل و پس از پیروزی انقلاب بوده و خدمات بسیار ارزنده ای را برای این نظام مقدس انجام داده است، اما بیش از آن که انقلاب مدیون هاشمی باشد، هاشمی و امثال او مدیون و مرهون برکات انقلابند.
وی جزو معدود افراد باقیمانده از نسل اول انقلابیونی است که دوشادوش هم با طلایه داری خمینی کبیر، نهال شجرة طیبة حکومت اسلامی را غرس کرده و در هجوم خردکننده ترین طوفان ها به حراست جانانه از آن برخاسته اند.
انقلاب ما ذخایری همچون هاشمی را آسان و ارزان به کف نیاورده که بخواهد آسان از کف بدهد اما هاشمی و همة نخبگان و صاحب منصبان نظام باید همواره به یاد داشته باشند که تاریخ پرفراز و نشیب اسلام روایتگر سرگذشت مردان بزرگ بسیاری است که در بزنگاه حادثه ها و بحران ها مرتکب اشتباهات بزرگ گردیدند و خیلی زود از اوج عزت به حضیض ذلت در آمدند.
نخبگانی چون هاشمی به اقتضای جایگاه و نفوذ کلامشان مسئولیت سنگین تری در قبال اسلام و انقلاب برعهده دارند که برای انجام آن گاه لازم است مصالح شخصی را قربانی نموده و چشم بر خواهش ها و نفسانیات ببندند. اما ابتلا به بی بصیرتی و ناتوانی از تحلیل درست شرایط همواره می تواند زمینه ساز سقوطی جبران ناپذیر باشد.
غره مشو که مرکب مردان مرد را در سنگلاخ بادیه پی ها بریده اند…
*** جلال الدین پویان
ارسال نظر