دو تن از کارشناسان ارشد آمریکایی:
آمریکا دیگر تمایل، ثروت و نفوذ کافی برای رهبری جهان را ندارد
واشنگتن دیگر تمایل، پول یا نفوذ کافی برای عرضه خود به عنوان رهبری فعال و جاهطلب را در عرصه جهانی ندارد و آمریکا به اندازه پایان دوران جنگ سرد یا زمانی که بوش مدعی پایان دادن به یاغیگری در جهان شد، از قدرت برخوردار نیست.
به گزارش پارس ، فارس به نقل ازپایگاه خبری-تحلیلی آنتی وار در مطلبی با عنوان « آمریکایی ها برای چه باید بمیرند» به قلم « پاتریک جی. بوچانان» می نویسد: « مردم آمریکا خسته شده اند. آنها نمی خواهند در صحنه جنگ باشند. من هم نمی خواهم. بدترین اقدامی که آمریکا می تواند اکنون انجام دهد این است که وارد صحنه جنگ در سوریه شود. » این اظهارات « جان مک کین» ، یکی از تندروهای سنای آمریکا و از طرفداران دخالت آمریکا در جنگ داخلی در سوریه بود اما وی با رد درگیری نظامی آمریکا در سوریه احتمالا به صورتی غیرعمد پیام دیگری را نیز فرستاد: آمریکا هیچ منافع حیاتی در جنگ داخلی در سوریه ندارد که ارزش ریختن خون سربازان و تفنگداران این کشور را داشته باشد.
بنابراین آیا مک کین از آنچه که توسط « اوون هریس» و « تام سویزر» ، دو تن از کارشناسان آمریکایی در روزنامه یو اس ای تودی نوشته شده حمایت می کند؟ آنها در این مقاله می نویسند: « یکی از میراثهای جنگ در عراق و افغانستان عدم تمایل مردم آمریکا به کشته دادن برای چالش های غیرحیاتی است. در حالی که این نگرانی ها قابل توجه هستند اما با موضع یک ابرقدرت و تظاهر آن به رهبری جهانی هماهنگی ندارند. اگر شما به راحتی از وارد شدن به صحنه جنگ سر باز بزنید نمی توانید ملتی باشید که حضورش در همه جا لازم است. اگر کشوری آماده کشته دادن نباشد نباید در سیاست هایی دخالت کند که منجر به این مسئله می شود. اگر کشوری آماده کشته دادن نباشد دیگر نباید انتظار احترام از سوی دیگران را داشته باشد. »
آیا درباره این گفته که آمریکاییها نمی خواهند کشته های بیشتری بدهند، تردیدی وجود دارد؟ برای نشان دادن این مسئله تنها باید به چند پرسش پاسخ دهیم. آیا ما مایل به اعزام یک ارتش ۱۷۰ هزار نفری دیگر برای جلوگیری از درگیریهای فرقه ای در عراق هستیم؟ آیا مردم آمریکا از اعزام ارتش ۱۰۰ هزار نفری به جنگ افغانستان برای جلوگیری از قدرت گرفتن طالبان حمایت می کنند. پرسیدن این سوالات به معنای پاسخ دادن به آنهاست.
اگر « کیم جونگ اون» ، رهبر کره شمالی با ارتش یک میلیونی خود به مناطق غیرنظامی شده حمله کرده و سئول را محاصره کند، آیا آمریکای دوران باراک اوباما همانند آمریکای دوران « هری ترومن» یک سوم از یک میلیون سرباز و تفنگداران آمریکایی را برای بیرون کردن کره شمالی اعزام می کند یا اینکه ما تعهد خود به حمایت از کره جنوبی را تنها محدود به قرارداد امنیتمان با استفاده از حملات هوایی، دریایی و موشکی می کنیم؟ آمریکا بر اساس تعهداتش در ناتو باید به هر یک از کشورهای عضو که قربانی تجاوز شده کمک نظامی انجام دهد. اگر مسکو استونی یا لتونی را با توجه به مشاجرات روسیه با این کشورها درباره بدرفتاری با اقلیت های روس اشغال کند، آیا ما اعلام جنگ کرده و نیروهای آمریکایی را برای مبارزه با روسها به بالتیک اعزام می کنیم؟ آیا ما برای دفاع از جزایر « سنکاکوس» ژاپن وارد جنگ با چینی ها می شویم؟
هریس و سویزر می گویند: « آمریکا دیگر تمایل، پول یا نفوذ کافی برای عرضه خود به عنوان رهبری فعال و جاه طلب را در عرصه جهانی ندارد. » آنها با اشاره به اظهارات « والتر لیپمن» می نویسند که سیاست خارجی معتبر به معنای ایجاد تعادل بین تعهدات و قدرت یک کشور در عین داشتن قدرت زیاد است. گرچه تعهدات آمریکا بیشتر و بزرگتر از ۱۹۹۱ هستند اما آمریکا به اندازه پایان دوران جنگ سرد یا زمانی که بوش مدعی پایان دادن به یاغی گری در جهان شد، از قدرت برخوردار نیست.
آنها افزودند: « دلار ضعیف است. بدهی های آمریکا به شدت در حال افزایش است. کسری بودجه و تجارت به مرز خطر رسیده اند. زیرساخت ها کهنه شده اند. رشد اقتصادی برای کشوری که چهار سال است از رکود خارج شده، بسیار کند است. و در حالی که قدرت نظامی آمریکا ۲۰ سال پیش در جهان از ابهت خاصی برخوردار بود اکنون پس از بیش از یک دهه مبارزه فعالانه، جهان بیش از پیش از محدودیت ها و هزینه های آن آگاه شده و قطعا کمتر تحت تاثیر قرار می گیرد. »
سوریه را در نظر بگیرید که در آن نومحافظه کاران و مداخله گران لیبرال خواستار اقدام نظامی آمریکا هستند اما چنین اقدامی انجا نمی شود. آیا واقعا با رفتن یا ماندن حکومت ۴۰ ساله اسد منافع حیاتی آمریکا به خطر می افتد؟ « رجب طیب اردوغان» ، نخست وزیر ترکیه که به مدت دو سال خواستار برکناری اسد از قدرت شده و برای شورشیان در سوریه سلاح ارسال می کند اکنون کشور خود را در معرض حملات تروریستی یافته است. حتی وی نیز که ارتش ۴۰۰ هزار نفری تجهیزشده توسط ناتو را در اختیار داشته، کشورش سه برابر سوریه جمعیت دارد و مرز ۵۵۰ مایلی مشترک با سوریه دارد، خواستار آن است که جامعه جهانی اسد را از قدرت ساقط کند. اکنون چرا ما اسد را مشکل خود می دانیم اما اردوغان وی را مشکل نمی داند؟
هریس و سویزر از اوباما خواستند سیاست خارجی جدیدی را اعلام کند که شامل منافع حیاتی واقعی ما بوده و از اقدام نظامی آمریکا علیه دیگر کشورها متناسب با قدرت این کشور استفاده نماید- سیاستی که بر اساس آن اولین سوال رهبران آمریکایی در درگیری یا بحران خارجی « چگونگی» و نه « چرایی» مسئله باشد. اینکه دقیقا چرا آمریکا این مسئله را مشکل خود می داند؟
ارسال نظر