سایت‌ آیت‌الله هاشمی رفسنجانی حاشیه‌ای از سخنرانی رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام در مراسم افتتاحیه مسابقات قرآنی و نخستین جشنواره شیخ طوسی منتشر کرده است.

 

بخش هایی از این حاشیه نگاری بدین شرح است:

 

نوبت سخنرانان که تمام می شود نوبت سخنرانی آقای هاشمی می رسد. صندلی و میکروفونی آماده شده که ایشان به رسم معمول این سالها به سمتش نمی رود و ایستاده سخنرانی می کند. آیت الله ابتدا از فلسفه نزول قرآن می گوید و "معجزه کلام". آقای هاشمی با هوشمندی به تاریخچه ای از معجزات می پردازد. از "معجزه حسی" ابراهیم و زنده شدن مردگان. تا عصای موسی و ید بیضاء. که جملگی حیرت افزودند و بر قدرت الهی گواه دارند. ولی معجزه قرآن معجزه برنامه زندگی انسانهاست. نه برای آنکه انسانها را به حیرت درآورد. بلکه برای آنکه مردمان را از حیرت به درآورد. آقای هاشمی به خوبی دریافته اعجاز اصلی قرآن در خارج از قرآن است. آنجا که وقتی پیام هایش به درستی به مردم برسد روزگار امتی را آباد می کند و اگر خدای نکرده در لابلای صفحاتش مکنون بماند آنگاه نوبت حیرت "بی قرآنی" می شود و بلای "بی‌حکمتی". آقای هاشمی خوب می داند کتابی که آغازش به نام خداست. پایانش به نام مردم است. آیت الله به خوبی دریافته که اگر در "رب العالمین" بمانیم و به "رب النّاس" نرسیم. هرگز نه تنها به بطون قرآن نمی رسیم. بلکه شاید به آه پیامبرش(ص) هم گرفتار شویم که فرمود: وَقالَ الرَّسولُ یا رَبِّ إِنَّ قَومِی اتَّخَذوا هٰذَا القُرآنَ مَهجورًا (سوره فرقان، آیه 30). و چه عقوبتی بالاتر از متروک ماندن قرآن در میان مردم!.

آقای هاشمی از معجزه قرآن درباره خودش هم می گوید. هم درباره افکارش. هم درباره زندانش. درباره افکارش می گوید که هر چه دارد از قرآن است. چه اعتدالش در مرام، چه عزّتش در میان مردم. درباره زندانش هم خاطره جالبی دارد. از شبی که تا صبح زیر شکنجه رفت تا بمیرد. ولی به زمزمه های قرآنی زنده ماند. زمزمه ای با همان آیه معروف " إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ". راز ماندگاری هاشمی در گذرگاههای سخت فقط و فقط همین پناهگاه است. پناهگاهی امن که اگر متوکل ش باشی و از ریا و فریبکاری با مردم بپرهیزی، آنوقت نتیجه اش می شود حرفی که آیت الله در پایان انتخابات 94 زد. در واکنش به رأی تاریخی مردم که " إِنَّ اللَّهَ یُدافِعُ عَنِ الَّذینَ آمَنوا ". تازه می فهمم معنی لبخندهای هاشمی را در مقابل تخریبها. که معنایش می شود؛ خصم اگر سنگ ببارد به سرم، نیست غمم!.

تا یادم نرفته یک نکته تاریخی را هم درباره زندان و آقای هاشمی بنویسم. که هر چند زندان برایش شیرین شد به عشق قرآن، ولی هرگز در طول بعد از انقلاب نه به بازدید از زندانی رفت و نه حکم به زندانی داد. آیت الله حتی زیر بار حکم ریاست قوه قضائیه نرفت.

استدلالش هم خیلی جالب بود و خواندنی. که اگر من رئیس قوه قضائیه بشوم. تمام زندانی ها را آزاد می کنم. و این رشته امور را بهم می ریزد. البته زندان نرفتن آقای هاشمی بعد از انقلاب یک استثناء هم دارد. آنهم ملاقاتش با فرزند در زندان اوین بود. زندانی که شاید حکمتش را فقط خود ایشان بداند و بس!.

آقای هاشمی در ادامه صحبتهایش در نکوهش "دستبوسی" می گوید. ازاینکه خودش، بدش می‌آید و دیگران هم خودشان می دانند. من خودم شاهد عینی یکی از این نکوهش ها بوده ام. که وقتی نوه ی خردسال یکی از بزرگان به دیدار ایشان آمده بود. آن روحانی با معرفت از روی ارادتمندی گفت آقای هاشمی اگر اجازه بدهید این کودک می خواهد دست شما را ببوسد!. و آقای هاشمی با نگاه تلخی جواب داد چرا به بچه ها دست بوسی یاد می دهید؟. مگر ما نخوانده ایم و لاتدع من دون اللّه ما لاینفعک و لایضرک (سوره یونس، آیه 106)

حرف آخر آقای هاشمی حرف اعتدال است. حرف بی افراطی. چه در شادی چه در غم. چه در پیروزی چه شکست. آقای هاشمی به دانشجوها می گوید امّا روی سخنش با همه است. که نه در پیروزی ها چنان غرّه شوند و از تلاش دست بردارید و در باد بُرد بخوابند و نه در شکست ها چنان "غم باد" بگیرند که فکرکنند دنیا به آخر رسیده است؟!. این حرف آقای هاشمی مصداق کردار خودش است. که نه از شکست 84، گوشه گیر شد و نه از پیروزی 94 به عرش رفت. هاشمی سیاستش را عین دیانتش کرده. فراخ و فراتر از فراز و نشیبها. اینگونه شاید بجایی رسیده که هر چه رشته علیه ش می سازند به اشارتی پنبه می شود. که هاشمی به نیکی از قرآن آموخته است. راه جلب محبت خدا از توجه به نظر مردم می گذرد. فَبِما رَحمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُم وَلَو کُنتَ فَظًّا غَلیظَ القَلبِ لَانفَضّوا مِن حَولِکَ (آل عمران، آیه 159).

روایت مصلحت همچنان باقی است....