پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- حجت الاسلام منصور مقدمی- می‌خواست از نزدیک با انقلاب ایران آشنا شود. بار سفر بست و به ایران آمد. مقصد: حوزه علمیه! آن مرکزی که امام خمینی در آن تربیت شده است. معارف دینی را و فقه اهل‌بیت را یاد گرفت و آنقدر در حوزه علمیه درس خواند تا بتواند استاد بشود در گوشه‌ای از ایران  لمعه تدریس می‌کرد و حلقات و... احکام فقه شیعه را استدلالی برای شاگردانش توضیح می‌داد و از عمق این احکام شرعی می‌گفت. اینکه دین تنها ظواهر دینی نیست. اهدافی دارد و اعماقی. دین داری علاوه بر این ظواهر شرعی عقایدی است که ارزشش را دارد تا بزرگ‌مردی مثل حسین بن علی (علیهماالسلام) برای احیای آن تمام دار و ندارش را هزینه کند.

عالم بی عمل نبود... در حوزه‌های ایران و سوریه تنها برای پخته‌تر شدن مانده بود. همین که احساس کرد آماده است بار سفر بست و دوباره عازم زادگاه خود عربستان شد. عالمی قدرتمند و شیعه در قلب کفر به ظاهر اسلامی.

از همان ابتدا به خونش تشنه بودند. و اما او تشنه‌تر به نشر معارف الهی اهل‌بیت. آن‌هم در مرکز دشمنی‌ها با اسلام حقیقی. در مکانی عَلم برداشت که تاریخ شاهد خیانتهای مردمان آن سرزمین به رسول الله و آل او بوده. در جایی به فکر نشر آرمانهای امام و انقلاب بود که در قرن بیست و یک هنوز حکومتش پادشاهی است و مردم از ترس حکام جرأت نفس کشیدن ندارند!

به عربستان رفت و در العوامیه، یک مرکز مذهبی تأسیس کرد به نام «امام القائم» و همین نام گزاری کافی بود تا خائنان حرمین شریفین لرزه به اندامشان بیافتد...

آنچه در ذهن او بود آل سعود را و تمام شیعه ستیزان جهان را بیچاره کرده بود. برنامه‌هایش برای زمان غیبت حضرت قائم سرجای خود اما اقداماتش مثل هر شیعه ژرف‌نگر و دوراندیش دیگری یک روی دیگر هم داشت که نتیجه‌هایش در دوران پس از ظهور حضرت منجی نمایان خواهد شد. زندگانی‌اش صاحب‌الزمانی بود. در قلب عربستان، در حوالی مرکز ظهور. همتش برای شیعیان بالا بود. با تأسیس این مرکز می‌خواست به زمینه‌سازی ظهور مشغول باشد و آماده باشد تا به محض آنکه ندای دل‌انگیز انا بقیه الله از کنار کعبه بلند شد و موعود جهان ظهور نمود او و یارانش اولین خدمتگزاران به حضرتش باشند. و اولین میزبانان سیل شیعیان که به مکه سرازیر می‌شوند!

فکرش به انسان احساس شور و شعف می‌دهد اینکه در دهان سگ جیره خور یهودیان (که البته این روزها دیگر رمقی برایش نمانده و پیر و فرتوت و رو به موت است و فقط گه گدار تکانی می‌خورد و پاچه‌ای می‌گیرد!) در قلب عربستان، در مرکز تولید داعش، شیعیانی مخلص و پا به رکاب آماده  هستند و مرکزی در این کفرستان هست به نام امام القائم! شور انگیز است اینکه شیعیانی در آن سرزمین هستند که منتظراند تا فضای شهرشان را بسان اربعین کربلا کنند! امامشان تکیه بر کعبه بزند و یاران خود را فرا بخواند و آن اهالی دار و ندار خود را نذر حضرت صاحب الزمان کنند و به استقبال یاران خاص و یاران عام حضرت بیایند و بعد شروع شود آن حرکتی که تمام عالم به انتظارش نشسته است...

امروز آل سعود کاری نکرد! تغییری در این آرمان‌ها ایجاد نشد! حرارت حسینی در دل هیچ‌کس فروکش نکرد و برعکس شعله‌ورتر شد. نور خدا را که با فوت نمی‌توان خاموش کرد! آل سعود تنها کاری که انجام داد این بود که به تعداد شهدای اسلام اضافه کرد و چند روح بلند را از سنگینی تن رها کرد. جسم شیخ باقر النمر که کار خاصی نکرده بود! این تفکرات شکل گرفته از انقلاب اسلامی ایران او بود که آل سعود را می‌ترساند. و دشمن خودش هم می‌داند با از بین بردن جسم او هیچ تغییری برای خود ایجاد نکرده است. فکر او هنوز زنده است. بلکه زنده‌تر!

آل سعود چه می‌خواهد بکند؟ چه می‌تواند بکند؟ او نهال تفکری عمیق و دقیق و آزادی بخش را در دل شیعیان، بلکه تمام آزادگان شبه جزیره عربستان کاشت و دشمن سفاک (که قدرت مقابله با آن ایدئولوژی را نداشت) او را (به همراه چهل نفر از یارانش) پای آن نهال سر برید تا ناخواسته و نادانسته با دست خود آبیاری‌اش کرده باشد!

ریختن خون پای این تفکر یعنی قوی کردن ریشه‌ها و نیرومند ساختن تمام اهالی آن طرز فکر و غیرتمند کردن تمام همراهان و طرفداران آن ایدئولوژی و به چشم آوردن اهداف آن‌ها برای کسانی که نمی‌شناختندشان.

حالا باید بنشینند و ببینند که آیا این نهال که خون باغبان به پایش ریخته می‌خشکد یا درخت می‌شود و میوه می‌دهد...

اگر نمی‌دانستند بدانند! شیخ باقر امین النمر خود یکی از میوه‌های انقلاب ما بود. تنها یکی از آن میوه‌ها...