پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- علی سعد- انتخابات ریاست جمهوری سال 1388 همانند سایر انتخابات های برگزار شده در جمهوری اسلامی با همه افت و خیز ها و بیم و امید هایش در ساعات پایانی روز 22 خرداد به پایان رسید این در حالی بود که با پایان آن شور و حال و هیجان مردم نیز رو به افول بود. در این انتخابات که فرهنگ سیاسی مشارکت جوی جامعه ایرانی، تجلی خود را در انتخاباتی پر شور و حداکثری نمایان کرده بود، طبقات و قشر های مختلف نشان دادند که به رشد بالایی از فرهنگ و توسعه سیاسی دست یافته اند و علی رغم کری خوانی ها و تقابل ها در روز های تبلیغات انتخاباتی، بدون هیچ گونه درگیری، فرآیند انتخابات را در آرامش کامل به پایان می بردند. اما به نظر می رسد که این شعور و فهم سیاسی بالای مردم برای برخی از لیدر های تندرو های جریان اصلاحات، مطلوب نبود زیرا آنها توسعه سیاسی را تنها با "فتح سنگر به سنگر" و "فشار از پایین و چانه زنی از بالا" فهم کرده بودند. با اعلام نتایج انتخابات جبهه اصلاحات که تمام حیثیت سیاسی خود را در چهار سال دوره ریاست جمهوری نهم خرج نقد رفتار رئیس جمهور کرده بود و از تمام ابزار های رسانه ای داخلی و خارجی در این مسیر بهره برده بود و ائتلافی گسترده را در عین ایدئولوژیک کردن انتخابات برای شکست کاندیدای رقیب شکل داده بود، تحمل شکستی بزرگ و با اختلاف 11 میلیونی در آن شرایط خارج از سطح تحملش بود و تلاش کرد که با هر گونه ابزاری اعم از مشروع و غیر مشروع که در دست داشت از این پیروزی جلوگیری کند و یا اینکه طعم پیروزی را در دهان مردم به تلخی بکشاند.

اما چرا گفته می شود که اصلاح طلبان یقین داشتند که در آن انتخابات شکست خورده اند؟ اکنون که بیش از 6 سال از آن حوادث می گذرد با نگاهی جامع تر می توان این علل را بر شمرد. یکی از دلایل روشن این مطلب نظر سنجی هایی است که تا یک روز پیش از انتخابات انجام شده بود که همه نشان از شکست جریان اصلاح طلب در مرحله اول می داد. برای مثال نظر سنجی جهاد دانشگاهی در 20 خرداد نشان از رأی 56 درصدی احمدی نژاد در انتخابات داشت. دلیل دوم بر این امر متن بیانیه های مخالفان احمدی نژاد در روز های منتهی به انتخابات بود که یکی از واضح ترین و روشن ترین شواهد آن در نامه اکبر هاشمی به مقام معظم رهبری بود که عملاً شکست خود را پیش بینی کرده بود و به نوعی خبر از برخی از اقدامات طیف همسو با خود در صورت شکست در انتخابات داده بود. علت دیگر این امر را می توان در آشنایی کامل جریان اصلاحات با ساز و کار انتخابات و شیوه های اخذ رأی دانست. زیرا مسئولین ارشد ستاد انتخاباتی نامزد شکست خورده تا چند سال قبل از انتخابات خود مسئولین امنیتی و سیاسی کشور بودند به این فرآیند ها آگاهی کامل داشتند. به علاوه فیلمی که یک سال پس از انتخابات از تاجزاده معاون سیاسی وزارت کشور در دوره اصلاحات از زندان منتشر شد که گفته بود من خودم مسئول برگزاری انتخابات بودم و می دانم که اگر کسی بخواهد نتایج انتخابات را تغییر دهد بیش تر از 2 میلیون امکان تخلف انتخاباتی وجود ندارد. همه این دلایل اثبات می کند که جبهه اصلاحات از شکست خود مطمئن بودند و مواضع رسمی آنها با آنچه که در دل داشتند متفاوت بود.

در این شرایط بود که با توجه به خرج شدن آبروی اصلاح طلبان در نقد عملکرد رئیس جمهور و همچنین یقین از شکست خود در انتخابات، به دلیل ترس از آینده و علم به اینکه انتخابات 88 رفراندومی در خصوص نگاه و اعتماد جامعه به اصلاح طلبان تلقی می شد، در اقدامی غیر عقلانی دست به یک انتحار سیاسی و اقدام محیر العقول کردند که البته همین اقدام به جای اینکه برای آنها برد محسوب شود عملاً وضعیت را برای آنها بسیار وخیم تر کرد. بر این اساس دستور العمل های انقلاب های مخملی که توسط بنیاد های غربی تدوین شده بود در دستور کار قرار گرفت و ایده کشاندن زور آزمایی انتخاباتی به زور آزمایی خیابانی و غبار آلود کردن فضا با همکاری و حمایت رسانه های غربی برای فریب دادن برخی از هوادارنشان به اجرا درآمد. البته شاید با توجه به تجربیاتی که از انقلاب های رنگی در کشور های دیگر مشاهده کرده بودند فکر می کردند در صورت شکست در انتخابات می توانند با اغتشاشات خیابانی حاکمیت را مجاب کنند که انتخابات را ابطال کند و به نامزد مغلوب اجازه تشکیل دولت دهد، شبیه چیزی که در برخی از کشور های اروپای شرقی در سال های ابتدایی قرن بیست و یکم انجام شده بود، اما خطای تحلیلی راهبردی آنها این بود که به تفاوت ساختار نظام جمهوری اسلامی ایران و علقه و احساس متقابل امام و امت و گوش به فرمان بودن ملت در برابر امام، در این ساختار توجه کافی نکرده بودند و فکر می کردند می توانند از این طریق به نتیجه مطلوب برسند.

نتیجه این اردوکشی و اغتشاشات خیابانی و نپذیرفتن رأی ملت و ایجاد شبهه به ساز و کاری که بار ها خودشان از طریق آن به مناسب مختلف حکومتی راه پیدا کرده بودند موجب شد که نه تنها اعتبار آنها نزد مردم از بین رود بلکه از نگاه حاکمیت نیز خود را به عنوان یک گروه ساختار شکن لجوج که در صورت عدم پیروزی حاضر به انکار هر حق و حقیقتی است معرفی کنند.