یادداشتی از قائم مقام اسبق وزارت خارجه
آمریکای 1979 و آمریکای سال 2015/ همان آمریکای خونخوار و مستکبر
این نظام ظالمانه در جریان ملی شدن صنعت نفت و فرار شاه از کشور، کودتایی را سازماندهی و اجرا کرد که تا ابد از یاد و خاطره ایرانیان پاک نخواهد شد.
پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- حسین شیخ الاسلام قائم مقام اسبق وزارت خارجه و مشاور امور بین الملل رییس مجلس در یادداشتی برای «پارس» در مورد استکبار ستیزی نوشت:
آمریکا یک نظام هماهنگ و سیستمی یکپارچه است که با رفت و آمد افراد یا دولتها هیچ تغییری در آن پدیدار نخواهد شد. برای درک بهتر موضوع مثالی میزنم تا دریابیم که این آمریکای مورد بحث چیست و ماهیت آن را بهتر بشناسیم.
آمریکا در جنگ جهانی دوم، دیر وارد صحنه شد یعنی پس از کشتارهای عظیم صورت گرفته تصمیم به حضور در عرصه گرفت تا در عین از دست دادن کمترین تلفات، خود را به عنوان یک منجی در صحنه جهانی معرفی کند.ایالات متحده با استفاده از بمب اتم در این جنگ سعی داشت خود را به مثابه آقای جهان مطرح کند که هیچ حرف و حدیثی و زوالی در پشت آن قابل تصور نباشد.
شما توجه کنید که ژاپن پس از انفجار اولین بمب اتمی در هیروشیما تسلیم شده بود اما آمریکا برای اینکه میخواست موقعیت خود را به عنوان گنده لات دنیا تثبیت کند، بمب دوم را هم بر روی ناکازاکی انداخت و آن جنایت فجیع را در تاریخ رقم زد.
این کشور پس از تثبیت قدرتش، دست به تغییر تمام ساختارهای جهانی زد. یکی از این ساختارها که خیلی مشهور و معروف است، ساختار یا ترکیب اعضای شورای امنیت سازمان ملل متحد است.
بدین نحو که چون 5 کشور جهان دارای قدرت اتمی هستند، سایر ملل از ترس عدم تکرار فاجعه هیروشیما و ناکازاکی در کشورشان تسلیم این قدرتطلبی شوند و نه در میادین جنگ، بلکه در میز مذاکره، مقهور ابرقدرتهای جهانی شوند! به این شیوه میگویند از ترس مرگ خودکشی کردن!
از دیگر مواردی که آمریکا ساختارش را دستخوش تغییر کرد و به نفع خودش نمود، موضوع پایه پولی در اقتصاد جهانی است. پیش از جنگ دوم جهانی، پایه پولی دنیا، طلا بود. پس از جنگ دوم جهانی آمریکاییها کنفرانسی را ترتیب دادند به نام کنفرانس«برتون وودز/Bretton woods». آمریکاییها در این کنفرانس که تمامی کشورهای جهان در آن حاضر بودند، تعهد کردند که به ازای هر انس طلا، 36 دلار آمریکا در اختیار بگذارند و بالعکس یعنی به ازای هر 36 دلار نیز یک انس طلا به جهانیان بدهند. بر این مبنا و بر اساس یک تعهد بینالمللی دنیا پذیرفت که پایه پولی را از طلا به دلار تغییر دهد!
آمریکا همزمان با این اقدام، دو کار دیگر نیز انجام داد و آن تاسیس صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی بود.
آمریکا به مرور زمان احتیاج به پول پیدا کرد و از آنجا که پایه پولی جهانی نیز به دلار تغییر یافته بود، این کشور بدون هیچ پشتوانهای از طلا، اقدام به انتشار نامحدود اسکناس دلار نمود و در ازای آن به واردات نامحدود کالا از اقصی نقاط جهان میپرداخت.
در سال 1971 میلادی بود که انگلستان چند میلیارد دلار به آمریکا داد و در ازای آن خواهان بازپسگیری ما به ازای طلای آن بر اساس قرارداد «برتون وودز» شد. در این هنگام بود که آمریکا از دادن طلا سر باز زد و بلافاصله پس از آن نیکسون رئیسجمهور وقت ایالات متحده، بیانیهای صادر نمود که در آن گفت؛ «تا به امروز طلا و دلار به یکدیگر مرتبط بودند اما از این لحظه به بعد این دو هیچ ارتباطی به یکدیگر ندارند!»
امروزه هر انس طلا بین 1200 الی 1300 دلار معامله میشود. این طلا همان طلایی است که آمریکا با 36 دلار کاغذی آن را از چنگ سایر ملتها درآورد!بنابراین میتوان نتیجه گرفت که آمریکا دست به کلاهبرداری بزرگی از کشورها زد و بیش از تولیدش مصرف نمود.این آمریکا با همین پشتوانه پولی و ثروت بادآوردهاش، بزرگترین قدرت نظامی جهان را فراهم کرده و در اکثر کشورهای جهان پایگاه دارد و از همه ملتها باج میگیرد.
اگر کشوری با آن همراهی نکند یا به عبارت بهتر باج ندهد، مورد آماج آمریکا قرار خواهد گرفت. بدین ترتیب میبینیم که آمریکا با ایجاد نظامی ظالمانه توانسته خواستههای نامشروع خویش را به سایر ملل تحمیل کند.
این نظام ظالمانه در جریان ملی شدن صنعت نفت و فرار شاه از کشور، کودتایی را سازماندهی و اجرا کرد که تا ابد از یاد و خاطره ایرانیان پاک نخواهد شد.
آمریکا در عمل نشان داد که حاضر است به هر قیمتی از مزدوران و دستنشاندگان خود حمایت کند. در جریان کودتای 28 مرداد آمریکا به وسیله دو مامور سیا به نامهای «آلن دالس» و «کرمیت روزولت» و با میلیونها دلاری که خرج کرد، توانست دولت مصدق را سرنگون کند.
جالب آنکه آمریکاییها به درجهای از وقاحت رسیده بودند که نه تنها منکر اجرای آن نمیشدند و دست داشتن در کودتا را مخفی نمیکردند بلکه بدان میبالیدند و به یکی از آن دو مامور CIA یعنی آلن دالس دستور دادند که شرح حال یا اتوبیوگرافی خود را از کودتای 28 مرداد به رشته تحریر درآورد و آن را در سراسر جهان منتشر کردند!
این جریان گذشت تا در اوایل دهه 40 ماجرای تصویب کاپیتولاسیون به وجود آمد. بر اساس این لایحه هر سگ آمریکایی از هر شهروند ایرانی، والاتر و ارزشمندتر میبود!
اما پیروزی انقلاب سیلی محکمی بود بر آمریکاییها چراکه شاه تمام تواناییهای این مملکت را فدای ایالات متحده کرده بود. نفت، ارتش، سازمانها و در یک کلام همه هست و نیست ملت ایران در راستای منافع آمریکا سیاستگذاری و حرکت میکرد!
وقوع انقلاب اسلامی این شریان منافع آمریکا از ایران را قطع کرد و آمریکا هر کاری کرد تا به این انقلاب ضربه بزند اما نتوانست.
آمریکاییها اما در سال 1358 دست به خطایی فاحش زدند و آن اجازه ورود محمدرضا پهلوی به خاک این کشور بود.
همزمان با سالروز گرامیداشت روز دانشآموز در آبان ماه 58، دانشجویان تصمیم گرفتند در جریان راهپیمایی خود به سمت سفارت آمریکا در خیابان طالقانی کنونی حرکت کنند و در آنجا خواستهشان مبنی بر بازگرداندن شاه ملعون به ایران از سوی ایالات متحده را مطرح نمایند.اتفاقا اعضا و کارکنان سفارت آمریکا در تهران نیز به وجود آمدن جو خطرناک علیه آمریکا را پس از پناه دادن شاه، پیشبینی کرده بودند چراکه حقیقتا این اعطای پناهندگی به فردی که عامل جنایات و کشتار بسیاری از جوانان این کشور بود، دهنکجی آشکاری به ایرانیان محسوب میشد.خب مقامات آمریکایی در محاسباتشان فکر میکردند که ایرانیان سال 57 همان ایرانیان سال 32 هستند که با کودتا علیه دولت قانونی، صدای اعتراض قابل توجهی از ایشان برنخواهد خاست.
اما همگان میدانستند که نه ملت ایران 57، ملت سال 32 بود و نه امام خمینی(ره) همچون مصدق!
در حماقت آمریکاییها در برهه انقلاب همین بس که پس از فرار شاه در دی ماه 57، هر خری، تاکید میکنم هر خری میفهمید که بختیار بیش از یک ماه دوام نخواهد آورد اما با این حال جیمی کارتر در همان روز معرفی بختیار پشت تریبون آمد و تمام قد از او پشتیبانی نمود!
نهایت بحث اینکه آمریکای امروز همان آمریکای خونخوار و مستکبر گذشته بوده و هیچ تفاوتی نکرده است.
واقعیت روابط ایران و آمریکا در سالهای گذشته نشان داده که درگیری ما با آمریکاییها یک درگیری وجودی است؛ به این معنی که موفقیت ما شکست آنهاست و آنها نابودی ما را میخواهند و ما هم نابودی آنها را میخواهیم و این تعارض در سالهای گذشته بسیار واضحتر شده است و جبههبندیها بسیار شفافتر و جدیتر. ما در سالهای پس از انقلاب بسیار بیشتر از غربیها و دنیای استکبار، پیشرفت کردهایم و عملا رژیم صهیونیستی را فلج کردهایم. در خیلی از زمینهها نیز تجربهای نداشتیم اما اکنون با آنها هماوردی میکنیم که از جمله آنها میتوان به بحث مذاکرات هستهای اشاره کرد. البته آنها نیز در مقابل، بیکار نبودهاند و با استفاده از ابزار تروریسم، مسلمانان را به جان هم انداختهاند و با تفرقهافکنیهای قومی و مذهبی، منطقه را به سمت تجزیه پیش میبرند که همه اینها نشاندهنده ادامه درگیریهای پیچیده میان آمریکا و ایران و ضرورت آگاهی و هوشیاری مسئولان است.
امروز هم ما با آمریکا در همه جنبههای سیاسی، اقتصادی، اطلاعاتی، رسانهای، سایبری و دیپلماتیک مواجه هستیم. واقع امر این است که در این ٣٦ سال، ما رشد کردیم و آنها هم رشد کردند. ما با تکیه بر محور مقاومت، در مقاطعی آنان را شکست دادیم و آنان هم ابزار فشار رسانهای، تبلیغاتی و اقتصادی و سیاسی علیه ایران را لحظهای کنار نگذاشتهاند. تفاوت ما، تواناییهایی است که نسبت به ابتدای انقلاب کسب کردهایم. امروز در جنگ مذاکرات هستهای، دیپلماتهای توانمند ما شجاعانه با ایالات متحده مواجه شده و کموکاستی نداشتند. از نظر علمی و نظامی توان منطقهای داریم و شرایط دیپلماسی عمومی ما را نمیتوان بههیچروی با ابتدای انقلاب و دوران تسخیر لانه جاسوسی مقایسه کرد، اما مقام معظم رهبری میدانند مصاف ما و آمریکا خیلی پیچیدهتر و گستردهتر از آن روزهاست. درگیری فرهنگی و فکری، امروز در بالاترین سطح در حال انجام است و آمریکا به دنبال شیوههای جدیدی برای کنترل ایران اسلامی است که ظاهری کاملا متفاوت با گذشته دارد. هوشیاری نسبت به این رویکرد، دغدغه همه دلسوزان نظام و منافع ملی و در رأس آنها مقام معظم رهبری است.
ارسال نظر