پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- سیاست، تصمیم سیاسی و در نهایت فعالیت سیاسی، اموری هستند که به هوشمندی، عقلانیت، تجزیه و تحلیل مداوم، آسیب شناسی و بازسازی اشکالات و اشتباهات گذشته نیاز دارند. تصمیم گیری های سیاسی مساله ای ثابت و مطلق نیستند که به صورت بخشنامه ای صادر شوند و بعدها منتظر نتایج آن باشیم. بازیگران سیاسی همچون شطرنج بازانی هستند که هر لحظه باید مراقب حرکت و تصمیم سایر بازیگران باشند و تصمیمات خود را متناسب با شرایط زمانی و مکانی و نیز تصمیم و فعالیت طرف مقابل بگیرند.

این نکته البته به معنای دم دمی مزاج بودن و رنگ عوض کردن های پی در پی در عرصه سیاست نیست. اگرچه اتخاذ و حفظ یک رویه ثابت، منطقی و پیوسته در مسائل سیاسی و اجتماعی لازم است، اما در عین حال، روحیه انعطاف پذیری و تغییر تاکتیک ها و اتخاذ تصمیمات درست و حیاتی در مواقع حساس، از ضروریات مهم فعالیت سیاسی به شمار می آیند و چنانچه بازیگران سیاسی (چه احزاب و چه افراد سیاسی) از این مهم غافل شوند، قطعا جزو شکست خوردگان عرصه های سیاسی خواهند بود. 

این مساله اختصاص به مکتب و مذهب و جامعه و کشور خاصی ندارد و یک امر مسلم و بدیهی عقلی است. یعنی نمی توان ادعا کرد که این توصیه، سیاست ورزی به سبک جوامع سکولار است و با مقتضیات جامعه دینی منافات دارد. قطعا در یک جامعه دینی با یک حکومت مذهبی، رعایت اخلاق، اصول اخلاقی و توجه به معیارهای دینی یک اصل قطعی به شمار می آید اما به هیچ وجه نمی توان منکر هوشمندی سیاسی و توجه به مصالح و شرایط اجتماعی شد. به عبارت بهتر، رعایت اصول اخلاقی و مذهبی، منافاتی با توجه به مصالح اجتماعی و سیاسی ندارد.

حال با توجه به این مقدمه کاملا بدیهی و روشن، وضعیت جناح اصولگرا را در نظر بگیریم. جناحی که بعد از شکست در انتخابات ریاست جمهوری سال 92، خود را برای برگزاری دو انتخابات مهم یعنی مجلس خبرگان و مجلس شورای اسلامی آماده می کند؛ اما به نظر می رسد هنوز از اشتباهات مکرر خود در گذشته عبرت نگرفته و همچنان بر همان سبک و سیاق سابق برای ادامه فعالیت سیاسی خود پافشاری می کند. این در حالی است که جناح مقابل دائما در حال تغییر تاکتیک ها و بازسازی خود حتی در قالب ائتلاف با نیروهای همسو با خود در میان جناح اصولگراست! 

به عبارت بهتر، اصلاح طلبان به خوبی از فرصت به دست آمده نهایت استفاده را برای بهبود وضعیت خود کرده و می کنند. انتخابات ریاست جمهوری سال 92 یک نمونه گویا از سیاست ورزی هوشمندانه اصلاح طلبان بود که اتفاقا به نتیجه مورد نظر آنها هم منجر شد. اصلاح طلبان به جای پافشاری بر مواضع خود و کاندیدای حزبی خود، به انعطاف روی آوردند و حتی با انصراف کاندیدای رسمی، در نهایت از کسی حمایت کردند که سابقا جزو جناح راست به حساب می آمد. ناگفته پیداست که اصرار اصلاح طلبان بر کاندیدای حزبی و عدم درک شرایط و مقتضیات زمانی و نیز عدم توجه به وضعیت و نیازهای جامعه و کشور و نظرات مردمی، می توانست منجر به شکست آنها بشود. پس در حقیقت پیروزی آقای روحانی و حامیان وی، به نوعی محصول تلفیق هوشمندی سیاسی آنها و فقدان این هوشمندی در جناح مقابلشان بود. چرا که هر عقل سلیمی می تواند نتیجه رقابت چهار کاندیدا از یک جناح، در برابر یک کاندیدای جناح مقابل را حدس بزند! 

اما با گذشت سه سال از آن انتخابات، به نظر می رسد که اصولگرایان هنوز متوجه اهمیت هوشمندی سیاسی نشده اند. هنوز باور نکرده اند که سیاست، عرصه صفر و صد نیست، بلکه باید محاسبات مختلفی را در نظر داشت. سیاست در سالهای اخیر آنقدر دچار نوسان و تغییر و تحول شده که چپ ترین آدمها و جریان ها، به راست متمایل شده و یا افرادی از جناح راست به فکر ائتلاف با جناح مقابل هستند. شاید در وحله اول این امری عجیب باشد، اما نباید فراموش کرد که معیارهای جدیدی در عرصه فعالیت سیاسی در جامعه شکل گرفته که باعث و بانی این تحولات است. غفلت از این تغییرات و اصرار غیرمنطقی بر حفظ جایگاه ها و مرزبندی های قبیله ای سابق، نتیجه ای  جز شکست های پی در پی و وانهادن عرصه به رقیب در پی نخواهد داشت.

نقطه مقابل این وضعیت، اصرار غیرمنطقی بر تعامل و ائتلاف نمایشی با جریاناتی است که آن جریانها سالهاست صف خود را از اصولگراها جدا کرده و یا تنها خودشان را اصولگرا می دانند! در حقیقت همین نگاه افراطی هم باعث شده است که در چند سال اخیر، بسیاری از افراد شاخص اصولگرایی، به بهانه های مختلف از دایره اصولگرایی خارج و به اردوگاه رقیب، متمایل یا فرستاده شوند. اساسا در این سالها، اختلاف میان برخی اصولگرایان، از اختلافشان با رقبای اصلاح طلب هم بیشتر شده است. حال چگونه ممکن است که تنها به بهانه اسم و عنوان اصولگرایی، کنار هم بنشینند و به ائتلاف سیاسی بیندیشند؟

به هرحال به نظر می رسد جناح اصولگرا برای بهبود وضعیت خود، به بازاندیشی و بازسازی بسیاری از اندیشه هایش نیاز دارد. البته منظور از این بازسازی، به هیچ وجه بازنگری در اصول و عقاید بنیادین سیاسی و انقلابی نیست. همان گونه که اشاره شد منظور ما تنها انعطاف پذیری و توجه بیش از پیش به عقلانیت و هوشمندی سیاسی و نیز استفاده مناسب از موقعیت ها و ظرفیت هاست، نه اصرار غیرمنطقی بر تصمیمات و رفتارهایی که بارها ناکارآمدی آنها را دیده ایم.

***

جواد نجفی- راه پُرپیچ‌وخم پیش روی اصول‌گرایان برای رسیدن به وحدتی مورد اجماع همه‌ گروه‌ها، دست‌اندازهای قابل‌توجهی دارد که برای برخی از آن‌ها باید یک بار برای همیشه تعیین تکلیف نمود. یادداشت پیش رو تلاشی است برای واکاوی ابعاد این موضوع و تخمین چالش‌های موجود برای رسیدن به هدف یادشده:

1. یکی از مهم‌ترین چالش‌هایی که کلیه‌ طیف‌های اصول‌گرا با آن مواجهند، نداشتن مرجعیت سیاسی واحد است که برای همه‌ گروه‌ها فصل‌الخطاب باشد. بدیهی است که مقصود از مرجعیت سیاسی، مرجعیتی واقعی در حوزه‌ عملکردی است، نه مقوله‌ای سوری، تشریفاتی و صرفاً برای مشروعیت‌بخشی به تصمیمات گروهی خاص.

 آنچه تاکنون رواج داشته، عموماً این‌گونه بوده که گروه‌های چند به علاوه‌ چند، پس از رایزنی‌های فراوان، در نهایت به لیستی می‌رسیدند و تنها در مرحله‌ ‌تأیید آن به مرجعیت‌شان مراجعه می‌کردند. این در حالی بود که کاندیداهایی که برای راهیابی به لیست نهایی، با درب بسته مواجه می‌شدند، ساز جدایی نواخته و بی‌توجه به مطالبه‌ این مرجعیت، راه خود را می‌رفتند.

 

2. در ادامه باید به چالش اساسی دیگری اشاره داشت که عبارت است از چگونگی رسیدن به مکانیسم و سازوکاری که در عین جهت‌دهی نیروها به سمت وحدت، با پالایش درون‌گروهی در تضاد قرار نگیرد. قدر مسلم آنکه برخی از نیروهایی که در سال‌های گذشته، بنا به هر دلیلی مهر اصول‌گرایی بر پیشانی داشتند، با عملکردشان در این مدت، حساب خود را از این جریان جدا کرده و به جریان رقیب متمایل شده‌اند. این در حالی است که کماکان برخی از اصول‌گرایان، این عده را جزء بدنه‌ اصول‌گرایی به شمار می‌آورند و البته که همین مسئله همواره چالشی اساسی برای معرفی لیست انتخاباتی واحد بود است. پُرواضح آنکه رویه‌ یادشده عموماً به این نقطه منتهی شده است که بسیاری از جامانده‌ها از لیست اصلی، قاعده‌ بازی را بر هم زده و به‌صورت جداگانه اقدام به بستن لیستی موازی می‌کنند و بر این اساس، تکثر لیست‌های انتخاباتی همانا و چنددستگی و شکسته شدن آرا همانا. با این وصف، دو عامل فوق نتیجه‌ای واحد را رقم می‌زنند که قطعاً این نتیجه‌ واحد به سود اصول‌گرایی نیست.

 

3. عامل دیگری که باید برای آن چاره‌ای اندیشید عناصری هستند که کارنامه‌ عملکردشان در سال‌های حضور در مجلس، اگر نگوییم سیاه است، به هیچ عنوان سفید هم نیست که علی‌رغم نداشتن سابقه‌ای روشن، نام‌ونشانی پُرآوازه دارند و درست به همین خاطر، در دوره‌های قبل، گروه‌های مختلف اصول‌گرا، به خیال داشتن ظرفیت رأی‌آوری، به سراغ آن‌ها رفتند و البته که بارها از همین سوراخ هم گزیده شده‌اند. بنابراین به حکم قاعده‌ «مؤمن از یک سوراخ دوبار گزیده نمی‌شود.» اصول‌گرایان باید برای این موضوع هم تدبیری مشخص بیندیشند.

 قناعت هریک از طیف‌های اصول‌گرا به مطالبات حداقلی و کوتاه آمدن از مطالبات حداکثری تنها راهی است که می‌تواند این جریان را در رسیدن به یک ائتلاف سیاسی به موفقیت برساند.

 

با این وصف، در جمع‌بندی سطور فوق، باید به این نکته عنایت داشت که تا پیش از این، رویه به‌گونه‌ای بوده است که شاخصه‌های اصول‌گرایی به‌عنوان ملاک اصلی گزینش افراد برای لیست واحد، عموماً به پای برخی مصلحت‌اندیشی‌ها ذبح می‌شدند. این نیز راهی است که در دوره‌های قبل پیموده شده و رهاوردش هم آن‌قدری واضح است که نیازی به توضیح نداشته باشد.

 

4. موضوع دیگری که اصول‌گرایان باید عمیقاً بر آن تأمل کنند تولید و بهره‌گیری از گفتمانی جدید است که پیش از این، تاریخ مصرفش به اتمام نرسیده و از جذابیت‌های لازم برای اقبال افکار عمومی برخوردار باشد و علاوه بر آن، در مدت زمان باقی‌مانده تا انتخابات مجلس دهم، به سطحی از فراگیری و عمومیت برسد. بدیهی است تا زمانی که هریک از طیف‌ها و گروه‌های اصول‌گرا، بی‌توجه به دیگران، راه خود را بروند، این جریان به گفتمانی مسلط نخواهد رسید.

 

5. مقوله‌ دیگر، آشنا نبودن گروه‌های مختلف اصول‌گرا به زبان نقد است؛ موضوعی که هزینه‌های زیادی را به این جریان تحمیل کرده و شکاف پدیدآمده در دو انتخابات گذشته را به شدت عمق بخشیده و تبعات آن همچنان دامان این جریان را گرفته است.

 

6. در نهایت باید به مهم‌ترین اصل مورد نیاز برای ائتلاف اشاره نمود که هرچند سخنرانی کردن در مورد آن کار چندان سختی نیست، اما در مقابل، عمل به آن برای هریک از گروه‌ها بسیار دشوار است. قناعت هریک از طیف‌های اصول‌گرا به مطالبات حداقلی و کوتاه آمدن از مطالبات حداکثری، تنها راهی است که می‌تواند این جریان را در رسیدن به یک ائتلاف سیاسی به موفقیت برساند. ائتلافی که بر مبنای آن، نیازی نیست که هیچ‌یک از گروه‌ها در هویت وجودی خود تغییری ایجاد نمایند، بلکه در قالب آن، تنها به‌عنوان یک اقدام تاکتیکی و حتی شاید کوتاه‌مدت به هم می‌پیوندند و لااقل بر این اساس، چشم‌اندازی روشن‌تر را در مقابل خود قرار می‌دهند