جویدن تاریخ در قحطی گفتمان اجتماعی
به گزارش پايگاه خبري تحليلي «پارس»، محمد مهدي بندرچي در شبكه اجتماعي خود نوشت:
سخنان هاشمی رفسنجانی راجع به امیرکبیر یک برش جویده شده از برگه های تاریخ است به هدف القاء گفتمانی سیاسی که صد در صد عوام فریبانه است.
جبهه گیری های شرکای گفتمانی هاشمی نیز از همین متدولوژی زبانی پیروی می کند. آنگونه که علی مطهری تاریخ حیات پدرش را به عنوان اکسیژن حیات سیاسی خود به چوب انتخاب های مقطعی حلاجی می کند و بخشهای خاصی را بدون توجه به کلیت تاریخ زندگی استادشهید به عنوان ابزار گفتمان سازی بر می چیند.
هاشمی در دانشگاه امیرکبیر می گوید که امیرکبیر باعث به قدرت رسیدن شاه زمانه اش شد اما دسیسه های متنفذان دربار باعث تفرقه بین او و شاه گردید و نهایتاً مرگ امیر را رقم زد.
ظاهرا هاشمی فراموش کرده است که در سالهای مبارزه ی نهضت، کتابی که خود او در خصوص امیرکبیر نوشته با عنوان «قهرمان مبارزه با استعمار» مزین می گردد و تاریخ شهادت می دهد که دسیسه های زنان سیاست پیشه ی دربار همچون مهدعلیا در کنار همان کسانی که بودجه ی زندگی تن پرورانه ی خود را بدست امیرکبیر محدود می دیدند بر شاه وقت مؤثر واقع شد و نهایتاً ارتباطات مهدعلیا و مردان تحت امرش با انگلیسی ها توانست ریشه ی امیر را از بیخ برکند.
اصولا آقای هاشمی فراموش کرده اند یا می کوشند به فراموشی بسپارند که در ساختارهای دیکتاتوری تاریخ ایران، هرکس که خواسته در برابر نفوذ انگلیسی ها بایستد و دست استعمار را کوتاه کند با نفوذ و همدستی انگلیسی ها و یاران ایرانی آنها رگ حیات خویش را در فین کاشان یا احمدآباد مستوفی به تیغ مرگ سپرده است.
هاشمی و یارانش همچو علی مطهری به دلیل انسداد گفتمانی قادر نیستند جامعه را به خیزش در راستای تأمین اهداف خود برانگیزند اما می خواهند با برش دادن دلخواه تاریخ، جامه ای اندازه ی قامت خویش دست و پا کنند.
هاشمی چه امیرکبیر باشد چه میرزا آقا خان نوری، باید به نقطه ی تعادل بین منافع ملت ایران و منافع انگلیسی ها برسد تا مانع سقوط خود از بالای بندبازی سیاست گردد.
هرچند او سیاست مدار کارکشته و بی رحمی است که همچون بیسمارک از همه به عنوان نردبان خود بهره می برد اما نباید فراموش کند که انگلیسی ها هم از وی بسیار کارکشته تر و بی رحم ترند و می توانند بازی پیچیده ای را مدیریت کنند که در آن نقش دوست پنهانشان پررنگ نباشد.
خلاصه ی سخن اینکه محور اصلی نفوذی که امیرکبیر را به قتل رساند خواسته های انگلستان بود که در ساختار به هم پیوسته ی دربار توانست به نتیجه برسد.
آنچه امیرکبیر کش است، در افتادن با زورگویی های انگلیس است نه همراهی با استعمارگران به هدف ادعایی اصلاح امور که البته در عمل به عمیق شدن پایه های دربارهای نوین می انجامد.
ارسال نظر