پايگاه خبري تحليلي «پارس»- عليرضا داودي(طلبه سطح چهار حوزه علميه و دانشجوي كارشناسي ارشد ديپلماسي)- زيديه يكى از شاخه‌‌هاى مهم شيعه به‌شمار مي‌رود كه در آغازين سال‌هاي سده دوم هجرى (هشتم ميلادى) از بدنه عمومى شيعه جدا شد و برابر ديگر شيعيان قرار گرفت و بدين‌سان دو شاخه زيديه و رافضه (1) پديدار گشت كه هركدام راهى جداگانه در پيش گرفتند: گروه نخست دست به كار مبارزه حاد سياسى و نظامى شد و گروه ديگر عمدتاً بر رسالت معنوى خويش تكيه زد. در مورد زيديه اين واقعيت تاريخى غير قابل انكار است كه فرقه يادشده در پى قيام زيد بن على شكل گرفته است. زيد شهيد فرزند امام زين‌العابدين (ع) است كه پس از رحلت پدر بزرگوارش در كفالت امام باقر (ع) بود و از پدر و برادر علم آموخت. زيد را دانا به علوم قرآني و صاحب قرائتى ويژه دانسته‌اند، همچنين كتاب «المجموع» كه به زيد نسبت داده مى‌شود، منبع بنيادين فقه زيدى است. پاره‌اى از منابع تاريخى زيد را از شاگردان واصل بن عطاء (پايه‌گذار معتزليه) مى‌دانند براى نمونه شهرستانى در «الملل و النحل» اين مطلب را ذكر مي‌كند. هر چند اين امر در ميان علما مورد اختلاف مي‌باشد با اين حال آنچه قطعي است اثرپذيرى زيديه از معتزله است. اكثر قريب به اتفاق علماى اماميه به زيد‌بن‌على نگاه مثبت دارند و روايات وارده در ذم و رد وى را فاقد ارزش دانسته‌اند. زيد نزد انديشمندان اهل سنت و از جمله اصحاب حديث نيز مورد احترام است.

زيديه

قيام زيد بن على براى زيديان نماد از خودگذشتگى است و هرچند يكى از انگيزه‌هاى آن خونخواهى امام حسين(ع) بوده اما در باور زيدي ارزشي برابر با قيام و شهادت اباعبدالله‌الحسين(ع) دارد. اين قيام همانند وقايع عاشورا و شهادت امام حسين‌(ع) منشأ الهام و انگيزه قيام‌هاى شيعيان شد؛ با اين تفاوت كه قيام‌هاى زيديان گسترده‌تر و آشكارتر بود و به موفقيت‌هاى بيشترى هم دست يافت. همانند قيام يحيي بن زيد، عبدالله بن حسن و پسرانش، نفس زكيه، جنبش ابراهيم در بصره، شهيد فخ، ابوالسرايا و زيديان يمن و طبرستان. عقايد زيديه و قرابت و تعارضات آن با ساير فرق اسلامي اصول انديشه‌هاى زيديان بر پايه آنچه مي‌توان از منابع به دست آورد از اين قرار است:

١ ـ اصل توحيد
اين اصل يكى از اصول اساسى در انديشه معتزله و زيديه است. از ديدگاه زيديان توحيد يعنى نفى همانندى ذات خالق با مخلوق، نفى همانندى صفات و نفى همانندى افعال. در نگاه زيديان خداوند عالم، حكيم، مدرك، سميع، بصير، سامع، مبصر و غنى است، اما اين صفات عين ذات هستند و از آن انفصال ندارند. همچنين خداوند از داشتن شبيه، مكان، حلول و استقرار منزه است.

٢ ـ اصل عدل
اين اصل در كنار اصل توحيد، يكى از دو اصل بنيادين انديشه معتزلى و زيدى به شمار مى‌رود كه به وجود حسن و قبح عقلى و امكان راهيابى عقل به اين حسن و قبح اشارت دارد. بر پايه اين اصل خداوند از آنچه عقلا قبيح باشد پيراسته است و برخلاف انديشه جبرگرايان، انسان داراى اراده است و به استناد اراده خود كارى انجام مى‌دهد كه از اين‌رو انسان در برابر كارهايى كه مى‌كند مسئول است.

٣ ـ اصل وعد و وعيد
اين اصل از فروع عدل است كه بر اين اساس معتزله، زيديان و شيعيان امامي معتقدند هركس كار نيكى انجام دهد از خداوند پاداش خواهد ديد و هركس معصيت خدا كند و توبه نكرده بميرد كيفر خواهد ديد و وعده خداوند در هيچ‌كدام از اين دو مورد تخلف نپذيرد. چراكه اصل استحقاق پاداش و كيفر مستند به عقل و نقل است، برخلاف گروه‌هاى جبرى‌مسلك كه اين استحقاق را فقط مستند به نقل مى‌دانند. در ميان زيديان درباره عذاب قبر اختلاف‌نظر وجود دارد و برخي آن را انكار كرده‌اند.

۴ ـ اصل منزلتى ميان دو منزلت
از ديدگاه خوارج مرتكب كبيره كافر است و مرجئه چنين كسى را مؤمن مى‌دانند اما در نگاه معتزليان و زيديان چنين كسى نه مؤمن و نه كافر، بلكه در جايگاهى ميان دو جايگاه است و او را بايد فاسق ناميد.

۵ ـ اصل امر به معروف و نهى از منكر
يكى از اصول عقايد زيدى كه ميان اين فرقه و نيز شيعه اماميه و معتزله مشترك است اصل امر به معروف و نهى از منكر است. بدين معنا كه بر هر مسلمانى واجب است در فرض فراهم بودن شروط لازم بدين مهم اقدام كند و در راه آن از مسالمت‌آميزترين مراتب تا قهرآميزترين را به كار گيرد و چنانچه نهى از منكر به زبان مؤثر نيفتد شمشير برگيرد و در برابر ستمگران بايستد (لزوم مقابله با طاغوت). بر پايه اين اصل، ستمگران مرتكب منكر را نتوان واگذاشت مگر آنكه توبه كنند يا حكم خداوند درباره آنان اجرا شود بر پايه اين اصل كه بسيارى از امامان زيدى جان بر سر اجراى آن نهادند هجرت از سرزمينى كه مردمش به گناه تظاهر مى‌كنند به جايى كه در آن گناه نباشد واجب است.

۶ ـ نظريه امامت
يكى از مباحثى كه در آن زيديان راه خود را از اماميه و معتزله جدا نموده‌اند مبحث امامت است. چند نكته ويژه در باب امامت از ديدگاه زيديان برجسته است:

الف) جواز امامت مفضول در هنگام وجود فاضل:
از ديدگاه زيديان على(ع) برترين فرد پس از پيامبر بوده است، اما مصلحت اسلام چنين اقتضا كرده كه امامت به فردى فروتر از او در مراتب فضل و كمال برسد. از اين‌رو، از ديدگاه زيديه خلافت ابوبكر و عمر صحيح و رفتار ابوبكر درباره فدك نيز يك اجتهاد بوده است. اما اين نكته نبايد از نظر دور بماند كه پذيرش تقدم مفضول بر فاضل نه يك قاعده بلكه يك استثنا است كه از رهگذر آن خلافت ابوبكر و عمر تصحيح مى‌شود و همين نكته يعنى صحيح دانستن اين خلافت و تن ندادن زيد به سبّ خلفا سبب جدايى ديگر شيعيان از او شده و از همان زمان گروه مقابل زيديه، رافضه نام گرفته‌اند.

قاعده عمومى در ديدگاه زيديه تقدم افضل است و بر طبق اين قاعده امام بايد بالغ، عاقل، مرد، آزاد، منصوب به نص، مجتهد، اهل ورع، پرهيزگار و برخوردار از شجاعت، تدبير، قدرت بر انجام وظايف امامت و نيز سخاوت و گشاده‌دستى باشد و آنچه مايه تنفر و بيزارى مردمان است در او نباشد. طبق همين قاعده عمومى، امامان بلافصل، على(ع) و سپس امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) هستند و روايات رسيده از پيامبر (ص) بر امامت آنان دلالت مى‌كند.

زيديه1

ب) لزوم فاطمى بودن امام: 
در برابر كيسانيه كه امامت را در فردى از علويان مى‌دانستند و بنابراين از ديدگاه آنان امامت محمد‌بن‌حنفيه نيز صحيح بود، زيديان معتقد بودند امام بايد به‌طور اخص فاطمى يعنى از تبار امام حسن(ع)يا امام حسين(ع) باشد.

ج) عدم عصمت امام: 
برخلاف اماميه كه عصمت را شرط امام دانسته‌اند، از ديدگاه زيديه چنين شرطى براى تحقق امامت لازم نيست، البته اعتقاد بر اين نيست كه امام مى‌تواند يك انسان گناهكار باشد، بلكه بدان معنا كه چنين شرطى لازم نيست زيرا كه اگر امام مرتكب گناه شود بسان آن خواهد بود كه مرده است.

د) لزوم قيام از سوى امام: 
اهميت امر به معروف و نهى از منكر از ديدگاه زيديان آن اندازه است كه يكى از شروط صحت امامت را قيام امام در برابر منكر مى‌دانند و امام بايد در حالى‌ كه مردم را به خود دعوت مى‌كند قيام كند. زيديه در اين اصل راه خود را از اماميه جدا مى‌سازند و با نفى تقيه راه نوعى خارجي‌گرى را در پيش مى‌گيرند.

از ديدگاه زيديه هرگاه امامى از تبار حسن(ع) و حسين(ع) قيام كند، شمشير برگيرد و بر مركب نشيند و به كتاب خدا و سنت پيامبر (ص) فرابخواند و امر به معروف و نهى از منكر كند بر امت واجب است از او فرمان برند، همان‌گونه كه در برابر، هركس در حالى‌ كه در خانه نشسته و پرده‌نشين شده است دعوى امامت كند پيروى از او روا نيست و او را نتوان امام دانست. اين ديدگاه به انكار امامت امام زين‌العابدين(ع)و امام باقر(ع) از سوى زيديه مى‌انجامد و نظريه اثنى‌عشريه و همچنين نظريه اسماعيليه را در باب امامت ابطال مى‌كند.

ه‍)جواز امامت دو نفر به‌طور همزمان در دو سرزمين: 
از ديدگاه گروه‌هايى از زيديان جايز است كه دو امام واجب‌الطاعه در زمانى واحد و البته در دو سرزمين حكم برانند. به نظر مى‌رسد اين انگاره از سوى زيديان متأخر و هنگامى مطرح شده است كه دو قيام زيدى همزمان با يكديگر شكل گرفت: يكى قيام اطروش در ديلمان و طبرستان و ديگرى قيام يحيى هادى در يمن.

و) مسئله مهدويت: 
اين مسئله نزد فرقه‌هايى از شيعه با فراز و فرود و تفاوت‌هايى در تفسير يا مصداق وجود دارد. پيش از زيديان كيسانيه نظريه امامت مهدى موعود را مطرح كردند و محمد‌بن‌حنفيه را همان مهدى دانستند، اما در ميان زيديان نيز اين نظريه كمابيش رخ نموده است، چونانكه محمد نفس زكيه در مكاتبات با منصور خود را مهدى خواند، يا پيش از آشكار ساختن دعوت، پدرش چنين تبليغ مى‌كرد كه او همان مهدى موعود است كه پيامبر (ص) مژده آمدنش را داده است.

زيديه3

از مباحث يادشده كه بگذريم در ديگر زمينه‌ها و در مباحثى چون نبوت يا اصل لزوم امامت عقايد زيديان با عقايد عمومى شيعه تفاوت چندانى ندارد و امورى چون معجزه و قرآن از ديدگاه آنان پذيرفته است. فقه زيدي هرچند در مواردى با فقه شيعه همانندى دارد مانند گفتن «حى على خير العمل» در اذان، پنج تكبير در نماز ميت، عدم جواز مسح بر پاى‌افزار، روا نبودن نماز پشت سر كسانى كه عادل نيستند و نخوردن ذبيحه غيرمسلمانان اما در مواردى چون روا ندانستن ازدواج موقت با شيعه اختلاف دارند كه در مجموع بايد آن را نظام فقهى مستقلى دانست كه در رديف ديگر مذاهب عمده يعنى چهار مذهب مالكى، حنفى، حنبلى و شافعى و نيز مذهب‌هاى امامى، ظاهرى و اباضى جاى مى‌گيرد.

فرقه‌هاي مختلف زيديه

در منابع شيعى فرقه‌شناختى پيرامون فرق زيديه (تعداد و نوع عقايد) نوعى اختلاف‌نظر ديده مى‌شود. بر اساس عمده تحقيقات معاصر از ميان همه طوايفى كه براى زيديان بر‌شمرده‌اند آنچه در برايند كلى مى‌توان گفت اين است كه زيديان بر دو طايفه‌اند: متقدمان و آنان كسانى‌اند كه رافضه به شمار نمى‌روند و به امامت ابو‌بكر و عمر اعتراف دارند(يمني‌ها)؛ و متأخران و آنان كسانى‌اند كه اين امامت را نمى‌پذيرند. از علماي زيدي و فرق مهم زيديه كه پيروان كثيري در ميان زيديان داشته‌اند مي‌توان به موارد زير اشاره كرد:

1- جاروديه
اين فرقه از نخستين فرقه‌هاى زيديه است. ابو جارود نخست از اصحاب امام باقر(ع)و امام صادق(ع)بود و سپس از آنها جدا شد و به زيديه گرويد. از امام باقر (ع) روايتي در مذمت او نقل شده است. از امام صادق (ع) نيز روايت شده كه او را لعن كرد و «كوردل» خواند. ابو جارود هنگامى كه زيد بن على در كوفه بود با او آشنايى يافت و به هنگام قيام در كنار او ايستاد. به نظر مى‌رسد ابو جارود پيش از آشنايى با زيد عقايد خود را شكل داده بود و از اين‌رو زمانى كه با وى برخورد كرده همراهش شده و امامت او را پذيرفته است چراكه جاروديه از سويى با اماميه و از سويى ديگر نيز با زيديان اختلاف دارد. مهم‌ترين اختلاف‌نظر جاروديه با ديگر گروه‌هاى زيدى آن است كه معتقدند پيامبر (ص) به امامت على(ع) تصريح كرده است، البته نه آن‌چنان كه اماميه معتقدند به نام، بلكه به اوصاف. اختلاف عمده جاروديه با شيعه اماميه در نوع نگرش آنان به مسئله امامت و جانشين پس از حضرت على، امام حسن و امام حسين (ع) است؛ چراكه اين گروه عقيده دارند امامت پس از اين سه امام(ع) در ميان فرزندان حسن(ع) و حسين(ع) و به صورت شوراست و هركه از اين نسل با داشتن ديگر شرايط قيام كند، همو امام است. جاروديه درباره امامان تا اندازه‌اى گرفتار غلو بود. جاروديان به رجعت امامان اعتقاد داشتند، هرچند درباره اينكه چه كسى غايب است و رجعت خواهد كرد اختلاف داشتند چنانكه گروهي نفس زكيه و گروهي محمد بن قاسم و گروهي يحيي بن عمر بن حسين بن زيد را غائب ناميدند.

زيديه2

2- بتريه يا صالحيه
پيروان دو تن از رهبران زيدى را يعنى ابو‌اسماعيل كثير ملقب به كثير‌النواء (الابتر) و نيز حسن بن‌صالح‌بن‌حى همدانى نامند. صالحيه به لحاظ ديدگاه‌ها و انديشه‌ها و در مقايسه با جاروديه فرقه‌اى معتدل‌تر است و عقيده دارد امامت به شورا در ميان مردم است و گاه رواست در شرايطى كه افضل نيز وجود دارد، مفضول امام شود، البته مشروط به رضايت امام افضل. صالحيه با همين نظريه در برخورد با مسئله خلافت ابو‌بكر و عمر اين خلافت را صحيح دانستند و گفتند: علي (ع) خود از حق امامت خويش دست شسته و بنابر مصالح اين امر را به ابوبكر و عمر واگذارده و با آنها بيعت نيز كرده است. صالحيه در مورد عثمان هم دست‌كم خلافت وى را در دوره نخست خلافتش صحيح مى‌دانستند. بتريه يا صالحيه در اموري مانند امر به معروف و نهي از منكر و تقيه مسلك زيديان را دارد و از شيعه جدا مي‌شوند. صالحيه در فقه نيز عمدتاً به مسلك حنفى نزديك هستند و چونانكه شهرستانى درباره زيديان روزگار خود گزارش مى‌كند در فروع بر مذهب ابو حنيفه‌اند.

3- سليمانيه يا جريريه
اين فرقه كه يكى از سه فرقه بزرگ زيديه است پيروان سليمان‌بن‌جرير رقى زيدى را دربر‌مى‌گيرد. سليمان در آغاز بر انديشه اماميه و جزو آن جماعت بوده اما به‌دليل برخي اختلافات با امام صادق (ع) و انديشه شيعه به زيديه گرويد از اموري كه در آن سليمان‌بن‌جرير با اماميه اختلاف ورزيد مسئله تقيه بود؛ چراكه وى تقيه را برنمى‌تافت و چونانكه روايت كرده‌اند آن را دستاويزى براى توجيه چندگانگى پاسخ‌هاى داده‌شده به مسائل شرعى مى‌پنداشت. اين ديدگاه‌ها به جدايى گروهى از طرفداران امام باقر (ع) و نيز نپذيرفتن امامت امام صادق(ع) از سوى آنان انجاميد. تفاوت سليمانيه و ديگر زيديان در اين است كه سليمانيه عقيده داشتند به رغم افضل بودن (ع) اما خلافت ابوبكر و عمر نيز پذيرفته است و خطايى كه امت در اين‌باره كردند خطايى در اجتهاد است كه نمى‌توان آن را موجب تفسيق و تكفير دانست ليكن در برخورد با عثمان و خلافت وى، او را سخت نكوهيدند و به كفر او و فسق طرفدارانش حكم كردند و عايشه و طلحه و زبير را هم كافر شمردند. همين موضع سبب شده است اهل سنت سليمان‌بن‌جرير و گروه او را تكفير كنند.

4- قاسميه
قاسم بن ابراهيم (رسي) در منابع زيدى او را نجم، عالم و ترجمان دين لقب داده‌اند. وى از بزرگان مذهب زيدى است و پيشوايان زيديان يمن عمدتاً از نسل او معرفى شده‌اند. قاسم رسى كه تدوين انديشه‌هاى زيديان به وى نسبت داده شده، پايه‌گذار مذهب فقهى قاسميه نيز مي‌باشد. او داراى آثارى در زمينه رد بر مخالفان و شرح انديشه زيديان است. بروكلمان از هشت اثر در زمينه عقايد براي قاسم رسي كتبي در ارتباط با فقه و اخلاق، علوم قرآن و جدل با ديگر فرقه‌ها وجود دارد كه كتاب‌ها و رساله‌هاى الدليل الكبير على الله، اصول العدل و التوحيد، الدليل الصغير، الخمسة الاصول، احتجاج فى الامامه، الرد على الروافض من اصحاب الغلو و الرد على المجبره از مهم‌ترين آثار او هستند.

علاوه بر فرق‌ها و علماي مذكور فرقه‌هايي كوچك در درون زيديه شكل گرفته‌اند كه مقبوليت و پيروان چنداني در طول تاريخ نداشته‌اند مانند صباحيه كه به پيروان صباح بن قاسم مرى يا مزنى اطلاق مي‌گردد يا عقبيه كه بر پيروان عبد‌الله بن محمد عقبى نهاده‌اند يا نعيميه كه پيروان نعيم بن يمان را به اين نام خوانده‌اند همچنين فرقه يعقوبيه كه اين نام را بر پيروان يعقوب بن على (يا عدى) كوفى نهاده‌اند.

زيديه در يمن
يمن از همان هنگام كه آيين اسلام را پذيرفت با بنى‌هاشم آشنايى يافت. اين سرزمين در دوره‌هاى اموى و عباسى و از نخستين سا‌ل‌هاى جنبش علويان و زيديان كانون توجه اين گروه‌ها بود. براى نمونه، نفس زكيه، قاسم بن اسحاق را در آغازين سال‌هاى حكومت عباسيان به يمن روانه داشت يا در دوران خلافت مأمون عباسى ابراهيم‌بن‌موسى‌بن‌جعفر به نام ابن طباطبا بر يمن سيطره يافت اما انتقال رسمى مذهب زيدى به يمن به دست يحيى بن حسين بن قاسم از نوادگان امام حسن (عليه‌السلام) و مشهور به الهادى الى الحق صورت پذيرفته است. در سال ٢٨۴ هجرى الهادى الى الحق در صعده يمن حكومت زيديان را تشكيل داد و در سال ٢٨٨ هجري ‍صنعا را نيز به تصرف خود درآورد. سلسله امامت زيدى يمن از آن پس عمدتاً در خاندان الهادى الى الحق ادامه يافته. پس از الهادى، در سال ٣٠١ هجرى فرزندش ناصر به حكومت رسيد. حكومت زيدى يمن پس از وفات ناصر در سال ٣٢٢ هجري در اثر اختلاف فرزندان ناصر به ضعف گراييد. در سال ٣٨٨ هجرى المنصور بالله از نوادگان قاسم رسى به امامت رسيد و در سال ٣٩٣ ه‍جري از دنيا رفت. پس از وى فرزندش حسين ادعاى مهدويت نمود كه در پى آن فرقه‌اى به نام حسينيه در يمن شكل گرفت. پس از تشتت فكرى زيديان در يمن، قدرت سياسى آنها سست‌تر شد و بالاخره در سال ۴۴۴ هجرى حكومت متزلزل آنان از بين رفت. در سال ۵٩۴ هجرى عبد‌الله بن حمزه قيام نمود و صنعا را از ايوبيان گرفت. پس از وى، تا قرن دهم تعدادى از فرزندان يحيي‌بن‌حسين (هادي الي الحق) با تفرقه امامت نمودند و در قرن يازدهم اين اختلافات شديدتر شد. در سال ١٠۵٢ هجرى تركان عثمانى براى صدمين‌بار به يمن يورش بردند و آنجا را تصرف كردند. در سال ١٣٠٧ هجرى حميد‌الدين ادعاى امامت كرد و پس از سقوط امپراتورى عثمانى، فرزند وى احمد بر يمن تسلط يافت. حكومت وى با كودتاى اسلال در سال ١٣٨٢ هجرى از بين رفت و در يمن حكومت جمهورى برپا شد. پس از آن ائمه زيديه از قدرت كنار گذاشته شدند با اين حال نيمى از جمعيت يمن را زيديان تشكيل مى‌دهند كه مركز اصلي استقرار شيعيان زيدي مي‌باشد.

زيديان يمن بيشتر پيرو فرقه‌ هادويه مي‌باشند كه به مذهب زيدى نزد متقدمان نزديك‌تر هستند. اين نام را بر پيروان يحيى بن حسين بن قاسم مشهور به الامام الهادى الى الحق نهاده‌اند. اين گروه بسان ديگر گروه‌هاى زيدى امامت را حق على(ع)، حسن(ع)، حسين(ع) و كسانى كه از تبار اين دو امام هستند مى‌دانند به شرط آنكه قيام كند و انسانى درستكار و پرهيزگار باشد. از ديد آنها هركس در حالى ‌كه امام حق را نشناخته باشد بميرد به مرگ جاهليت مرده است. هادويه در فروع دين مسلكي حنفي دارند ولي در اصول دين از اصول زيديه كه ذكر شد پيروي مي‌كنند.

پي نوشت:
1ـ نام رافضه را چنانكه منابع تاريخى از آن حكايت دارد براى نخستين‌بار زيد بن على بر عموم شيعيانى نهاده است كه به مسلك او نگرويدند و عقايد او در مورد تولى و تبرى و نيز امامت ابوبكر و عمر را رد (رفض) كردند و از همراهى با قيام او خوددارى ورزيدند.

منابع
1- الملل والنحل محمد‌بن‌عبدالكريم شهرستاني دارالمعرفه بيروت
2- تاريخ فرق اسلامي، حسين صابري، سمت، تهران 1388
3- تاريخ المذاهب‌الاسلاميه محمد ابو‌زهره دارالفكر (ترجمه عليرضا ايماني) نشر دانشگاه اديان 1383
4- تاريخ و عقايد زيديه، مصطفي سلطاني نشر دانشگاه اديان قم 1389
5- انديشه سياسي در اسلام، پاتريشيا كرون، ترجمه مسعود جعفري، نشر سخن، تهران، 1389
6- درسنامه تاريخ و عقايد زيديه، مهدي فرمانيان و علي موسوي‌نژاد، نشر دانشگاه اديان قم، 1389