پشت خاکریز فرهنگ
درباره دلالتهای بازنمایی چهره «حاج قاسم»/ عکسهایی که رفتهرفته جای خود را به نقشبرگردانهای روی دیوار داده است
اگر نظام سلطه توانست بر اقصی نقاط عالم، سیطره بیابد، اینرا فقط به زور سر نیزه به دست نیاورد، چون میشود با سرْ نیزه نشست، اما بر سرِ آن، نه.
پايگاه خبري تحليلي «پارس»- فرشاد مهدیپور- آبانماه ۱۳۹۰ خبرگزاری فرانسه از طرح بحثی میان مقامات نظامی آمریکا خبر داد که طی آن موضوع ترور یکی از فرماندهان ارشد سپاه ایران مطرح شده بود: قاسم سلیمانی. خبر کوتاه و مبهم بود، اما موجی از واکنش را در ایران برانگیخت و برای نخستینبار یک تهاجم رسانهای گسترده شکل گرفت؛ شعار «من قاسم سلیمانی هستم» روی تیشرتها، بیلبوردها، جلد مجلات و... نقش بست و جمع زیادی از خطبا و کنشگران اجتماعی و سیاسی، به یادآوری نام و عملکرد حاج قاسم پرداختند. رویدادی که نشانگر گستردگی جدال در جبهه فرهنگی در قیاس با نبردهای نظامیای بود که در چند منطقه جغرافیایی محدود میشد.
اول.
حوزه حضور حاج قاسم در پسزمینه ایرانِ فرهنگی یا انقلابی است؛ اموری فراتر از مرزهای زبانی که به تاجیکستان و افغانستان و بخشهایی از شبهقاره محدود میشود و فراتر از مرزهای مذهب شیعه که به عراق و بخشهایی از لبنان و عراق و عربستان و بحرین. ایران فرهنگی یا انقلابی، نماینده انقلاب اسلامی است در یک مقیاس بینالمللی که مرزها را در نوردیده و کابوساش حتی آمریکاییها رو هم به ترس واداشته (ر.ک. مستند ایرانیوم که ناقل افسانههایی عجیب از بمبهای اتمی مورد حمایت ایران بر فراز خاک آمریکاست). شرط عضویت در ایرانِ انقلابی، قرارگرفتن در افق فکری-معنوی حضرت روحالله است و این امری فراتر از رنگ، نژاد، قومیت، جنسیت و هر نوع تفکیکگذاری دیگر؛ نتیجه همین میشود که از سالهای دور حمایت از همه جنبشهای آزادیبخش در سراسر گیتی، سیاست رسمی جمهوری اسلامی است و حالا به مدد این اتفاق، اصلیترین بازیگران مقابله با رژیم اسرائیل، برادران حماس و جهاد و گردانهای قدساند که مذهبی دیگر دارند.
بدینترتیب دامنه نفوذ و کارآیی حاج قاسم و آنچه در عنوان رسمی «نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» نامیده میشود، اساسا برآمده از ترکیبی فرهنگی است که دلالتهای متعددی را درون خود دارد: یک آرمان مشترک اسلامی و آزادیخواهانه را به عنوان نام برگزیده (قدس)، متعلق به نیروهای زبده وفادار به انقلاب اسلامی است و تداوم انقلاب را در پسوند خود تعقیب میکند.
دوم.
پسزمینه دیگری از این رویکرد فرهنگی را باید در ویژگیها و علاقهمندیهای شخصی«سرلشکر قاسم سلیمانی» دید؛ او اهل کتابخوانی است و لااقل تحولات بازار نشر ایران را پیگیری میکند (و اگر نویسندهای را هم نشناسد، تلاش میکند تا زودتر به آثار او دست یابد و دایره شناختش را تکمیلتر کند) و علاوه بر اینها اهل فیلمدیدن و سینما رفتن هم هست. حاشیههایی که از او در سالهای اخیر بر برخی کتابها یا فیلمها منتشر شده، گواهی بر این مدعاست. مشهورترین تصویری نیز که در فضای مجازی از فرمانده نیروی قدس موجود است، همراهی او با رهبر معظم انقلاب در حین بازدید ایشان از نمایشگاه دفاع مقدس کرمان است؛ مجموعهای که به همت او در سالهای فرماندهی لشکر ۴۱ ثارالله تاسیس شد. بازخوانی این اقدام نیز نشانگر توجه این سردار بزرگ ایرانی به نحوه تداوم جنگ در زندگی روزمره است و اینکه این نمایشگاه از معدود نمونههای پیشتاز در کشور بهشمار میرود.
همین نقطه اصلی در تحلیل شخصیت اوست چرا که وی در همه تلاشها و فعالیتهایش، توجهاتی گسترده به حوزه فرهنگ و رسانه داشته و دارد و اینرا میتوان بهمعنای مقدم دانستن عرصههای عمل فرهنگی بر نظامی، از نظر او دانست؛ نگاهی که میداند راه تعامل با وضع جدید و توفق بر آن، از مسیر مدرسه و رسانه و آموزش میگذرد و اگر نظام سلطه توانست بر اقصی نقاط عالم، سیطره بیابد، اینرا فقط به زور سر نیزه به دست نیاورد، چون میشود با سرْ نیزه نشست، اما بر سرِ آن، نه.
سوم.
تازهترین بازنمایی فرمانده سپاه قدس، نحوه حضور او در پهنه جبهههای ستیز با تروریستهای تکفیری است؛ او عمدتا با لباسهایی غیرنظامی (که تداعیگر سیاست رسمی ایران در مستشاری برای ارتش و نیروهای خودجوش مردمی است)، در نقاطی حائل با قصابان داعشی (به نحوی پناهگرفته یا در حفاظت چند مرد مسلح) و نزدیک خطوط نبرد، به شکلی خندان و در حال گپ و گفت (نمایش عطوفت و همراهی با مبارزان عراقی) یا حرکت میان بینالحرمین، در فقدان مترجم (نشانه تسلط بر زبان عربی)، با محوشدن چهرههای همه اطرافیان (به معنای آشکار و نهانی توامان برنامهها و اقدامات) و... در این عکسها دیده میشود. عکسهایی که انتشار آنها نسبت به وضعیت سوریه، تغییری راهبردی را نشان میدهد و میگوید که ایران، بنا ندارد حضورش را در عراق پنهان کند؛ عکسهایی که واکنش عراقیها (اکثرا موافق و کمتر مخالف) را انگیخت و تا بدانجا اثر گذارد که رسما آمریکا به عراق اعتراض کرد و نخستوزیر این کشور را به میدان دفاع از حاج قاسم کشاند؛ عکسهایی که رفتهرفته جای خود را داده است به نقشبرگردانهای روی دیوار، برچسبهای روی خودروها و نماهنگهای عراقی و لبنانیای که در آنها، جوانان عرب برای سردار عجم، سرودهای حماسی میخوانند.
***
حالا روزهای بسیاری است که قهرمانی برخاسته از «رابُر» پر آب و درخت در دلِ کویر کرمان، چهرهای مشهور و محبوب و جهانی شده؛ یک طرف این اتفاق، حمله پیشدستانهای است که در حوزه بازنمایی شکل گرفته و سردار رزمهای محرمانه را به عرصه عمومی آورده و تاکنون دستآوردهای بسیاری نیز داشته. سویه دیگر این اتفاق، برآمدن این جریان مبارزاتی از دلِ کنشهایی فرهنگی و اجتماعی است که در جان مردمان ایرانِانقلابی (ورای مرزهای خاکی و آبی و هوایی کشور) ظهور کرده. سویه سوم پاسداشت چنین قهرمانی است که میبایست الزاما از اسطورهشدناش جلوگیری کرد تا مبادا همان معنایی در اذهان جهانی شکل بگیرد که امری مافوق بشری و غیرخدایی ایجاد شده (ر.ک. جلد مجله نیوزویک با تیتر nemisis که نمایانگر همین بازی است). و اینها حکایتگر هاله فرهنگی بالای سر همه مناقشات نظامی و سیاسی است.
ارسال نظر