بی زاری از سبزها
به گزارش پايگاه خبري تحليلي «پارس»، داريوش سجادي در صفحه اجتماعي خود نوشت:
دمکراسی شیطانی سه گانه ای است در 3 بخش تحت عناوین «بی زاری از سبزها» و «آی دی لوژی» و «تحقیر» که طی آن کوشیده ام غائله 88 را در سه سطح ریخت شناسی فرهنگی ـ اجتماعی کنم. بخش های دوم و سوم را با کمی تاخیر منتشر خواهم کرد.
بخش نخست: بی زاری از سبزها!
دمکراسی در مطلوب ترین سطح اهتمامی است جهت انتخاب بین گزینه «خوب ترین» از میان «خوب ها» و در نازل ترین سطح نیز گزینش «بد» از میان گزینه های «بدتر» است. هر چند در حالت دوم گزینه نهائی آرمانی نیست اما به هر حال مولودی است دمکراتیک.
برخلاف دو گانه فوق و برخلاف باور عامه، انتخاباتی که فرآیندش محصول القاء و احصاء دو گانه «خوب» و «بد» و تقید به انتخاب بین گزینه «خوب» یا «بد» باشد چنین انتخابی قبل از آنکه یک انتخاب دمکراتیک باشد یک «دمکراسی شیطانی» منتجه از یک «ایدئولوژی شیطانی» است.
نگاه ناصواب آگزیولوژی (ارزش شناسانه) به جهان آنتولوژی (بودشناسانه)
(شرح «ایدئولوژی شیطانی» را اینجا ببینید ـ http://bit.ly/1yIWU7f)
بر همین اعتبار بیرون از صحت یا عدم صحت تقلب در 88 و بیرون از شانیت یا عدم شانیت احمدی نژاد و بیرون از اعتبار یا عدم اعتبار احمدی نژاد و بیرون از قابلیت یا عدم قابلیت احمدی نژاد و بیرون از شایستگی یا عدم شایستگی احمدی نژاد و بیرون از مقبولیت یا عدم مقبولیت کارنامه احمدی نژاد، نکته حائز اهمیت در غائله 88 آن بود که کسر معناداری از شهرآشوبان، ماهیت ادبارشان از نتیجه انتخابات بی توجه به صحت یا عدم صحت تقلب، برآیندی از همان سرشتی شیطانی بود که با تلقی احمدی نژاد «در قامت و تمامیت سُمُــّو پلشتی ها و علشتی ها» از بواطن ایشان لهیب غیظ و نفرتی خودبینانه علیه محمود(!) و پایگاه اجتماعی محمود(!) را به قلیان و فوران می کشاند و می گدازاند!
حرف اصلی ایشان در 88 آن نبود که تقلب شده.
گوهر کلام ایشان به اعتبار آغشتگی شان به «انانیت شیطانی» آن بود که تحت هر شرایطی احمدی نژاد و ایضاً طبقه اجتماعی منهضم در احمدی نژاد اساساً شان رئیسی جمهور ندارد چون دون مایند!
چون ما اجلیم و آنها اسفل!
چون ما فاضلیم و آنها فاسق!
چون ما حاذقیم و آنها فاسد!
چون ما مُدرنیم آنها مرتجع!
چون ما شخیصیم و آنها شریر!
چون ما شکیلیم و آنها ذلیل!
چون ما فاخریم و آنها فاجر!
چون ما تمیزیم و انها کثیف!
چون ما زیبائیم و انها کریه!
و به تعبیر شیطان:
چون ما از آتشیم و آنها از خاک!
و به تقصیر شیطان:
دچار همان سرکشی شدند که پیشتر شیطان مبتلابه آن در مقابل امر خداوند شد!
حضیضی که به سهولت ایشان را شایسته آن کرد تا آنک ملتی بتواند انگشت شماتت خود را با این مضمون متوجه آنان و آنات شان کنند که:
ای کوفیان بی وفا
...
بیزارم از دین شما
نفرین به آیین شما
هر چند این «سیــئه» نزد این بخش از ایرانیان «قدیم» است اما تنها اختصاص به ایشان ندارد و بخش هائی از جمیع جوامع با شدت و ضعف مبتلابه آن هستند. تنها نکته ظریف ماجرا آنجاست که آمریکا با روایت صادق «شیطان بزرگ» بودن از جانب بنیان گذار جمهوری اسلامی در حالی که نقش «مدیوم شیطان» در عرصه تفرعن و خود بینی و انانیت «پیشنهادی شیطان» در عصر حاضر را به کمال عهده داری می کند اما همزمان جنود اقماریش، سرنا را از دهانه گشادش می دمند!
ماجرای شیطانک های اقماری این «مرجعیت تفرعن» بمثابه ماجرای «انگشت بودا» است آنجا که بودا پیروانش را با انگشت اشاره به حظ بصر بُردن از زیبائی ها ماه در آسمان دعوت کرد و امت حیرانش با شعف و حیرت غرق در رویت جمال انگشت بودا بودند(!)
اکنون نیز علی رغم دعوت شیطان به «خود بینی» امتثال امر جنودش بجای «خود بینی» منحصر به «خود شیطان بینی» شده.
آمریکائی که در کانون «تفرعن شیطانی» خود را مرکز و سرور جهان می داند و دیگران حکم شازده کوچولوئی را برای ایشان دارند که تنها موظف به امتثال امر از این «مالیخولیائی مقیم ستاره نخست» اگزوپری اند و در این میان تلقی آن مرجعیت تفرعن (آمریکا) از ایرانیان و مصریان و سعودیان و افغانیان و هندیان و آفریقائیان جملگی و پکیجی مشتی «کله مشکی» رعیت و سفله زاده است (!) علی رغم این همین بخش از ایرانیان و مصریان و سعودیان و افغانیان و هندیان و آفریقائیان با وجود «بی وقعی کدخدا به خود» مانند «پیروان بودا» بجای آنکه به پیشنهاد «خود بینی» شیطان تاسی کنند، زبونانه مبتلا به «خود آمریکائی بینی» شده اند که از اساس موجودیت و هویت و بودن شان نزد «کدخدا» فاقد رسمیت و موضوعیت است!
کاش ایشان در این «حلقه منحوسه» لااقل بجای ادای شیطان را در آوردن و خود را «آمریکائی فهم کردن» می توانستند پیروان وثیقی در راستای «خود بینی» پیشنهادی شیطان باشند!
احسنت