پايگاه خبري تحليلي «پارس»- محسن مهدیان- احمدی نژاد «جان فدا» و «سینه چاک» داشت. کسانیکه زیر بیرق دولت مهرورز آبرو و مال و هویتشان را گذاشتند. دولت خاتمی نیز.

کارکرد جان فدا در بزنگاه هاست. وقتی که دولتها نیاز به حضور موثر طرفداران دارند، «جان فداها» نقش آفرینی می کنند. قدرتی که جان فدا داشته باشد توان قشون کشی خواهد داشت. قدرتی هم توان قشون کشی نداشته باشد شیر بی یال و دم است. دولت بی فدایی،  زود از پا در می آید.

بنابراین برای به پایین کشیدن قدرت، باید پایگاه اجتماعی آنها و مهمتر از همه جان فداها را جدا کرد. احمدی نژاد به امید جان فداها 11 روز خانه نشست. حال آنکه جان فداهای متعصب اش، گفتمانی بودند و حاضر نشدند تا خانه نشینی هم زیر بیرقش بمانند.

جان فداها دو شق اند. جان فدای «گفتمانی و ایدئولوژیک» و جان فدای «سیاسی و جریانی». جان فداهای ایدئولوژیک فدایی ترند، اما تا وقتی هستند که قدرتی که خودشان را خرجشان می کنند گفتمانی و ایدئولوژیک بماند.

اما جان فداهای سیاسی و جریانی، ماندگار ترند. اگرچه شبیه فدایی های ایدئولوژیک "پای در صحنه" نیستند اما وفادارترند. چون پیوندشان با فرد است نه ایدئولوژی .

فدایی های خاتمی از جنس دوم یعنی جریانی و فدایی های احمدی نژاد از دسته اول بودند.

و اما دولت روحانی؛
دولت روحانی از جمله دولت هایی است که جان فدا ندارد. نه ایدئولوژیک و نه جریانی.

اساسن روحانی گفتمانی نبود که فدایی گفتمانی داشته باشد. جریانی هم نبود. سرناچاری اصلاح طلبان، به قدرت رسید. اما خود اصلاح طلبان نیز پای او نمی ایستند. اقبال اصلاح طلبان به روحانی کاملن کارکردی است. مطالباتی داشتند که البته به دهها دلیل، بساط درست کردن و معرکه راه انداختن در کوچه بن بست بود.

دولتی که جان فدا نداشته باشد، قدرتش با رای اکثریت 51 درصدی است. چرا؟ چون کسی را ندارد که برایش شبانه روز تبیلغ کند و خون دل بخورد و پول خرج کند. رای ها، شبانه می آیند و سر صبح می روند. فردای انتخابات شاید رای روز گذشته را نداشته باشد. اما فقدان فدایی های سینه چاک، همین  اکثریت 51 درصدی را نیز به سرعت پراکنده می کند.

غیر جان فداها فقط حول مطالبات جمع می شوند. کارمدی، آنها را جذب می کند. بنابراین احساس ناکارامدی قدرت ها، آنها را پراکنده می سازد. تاکید می شود؛ "احساس ناکارمدی". یعنی با تبلیغ گروه های مخالف و منتقد و نبود فدایی برای دفاع حداکثری، احساس ناکارامدی بیش از قدرت ناکارمدی واقعی، قدرت تفرق پیدا می کند.

بنابراین؛
این دولت آینده غبارآلودی دارد. احتمال اینکه به ملک دوازدهم هم نرسد زیاد است. وعده های شکست خورده، این روزها سر زبان ها است؛ از چرخ هسته ای تا چرخ زندگی.

از طرفی فدایی های جریان اصلاحات نیز خودشان را خرج این دولت نمی کنند. پای دفاع می آیند اما به آب و آتش نمی زنند. نقش آفرینی حداقلی شان نیز برای حذف فرصت های اصولگرائی است. دو نبش بازی می کنند. مدل سیاسی اصلاح طلبان تدارک فرمولی  است که این دولت را بندازد و هزینه رفتنش را هم جریان اصولگرائی با تقابل و کارشکنی هایش بدهد و خود ردای قدرت به تن بکشند.

و اما؛
با دولت بدون جان فدا چه رفتاری باید کرد؟

دولتی که فدایی ندارد پایگاه اجتماعی مستحکم ندارد. پس رای پر قدرت هم ندارد. رای های «غیر جریانی» و «غیرگفتمانی» با «احساس ناکارمدی» پراکنده می شود. نقد دولت تنها باید از حیث کارامدی باشد و لاغیر. هرگونه نقدی از جنس تقابل های گفتمانی و عصبیت  سیاسی و جریانی، برای دولت، فدایی ساز است. چرا؟ چون دولت را درجایگاهی که قرار ندارد، قرار می دهد. چه جایگاهی؟ جایگاه یک تشکیلات سیاسی اصلاح طلب و یا در جایگاه یک جریان فکری ایدئولوژیک.