پايگاه خبري تحليلي «پارس»- حسين قاسمي-1- قبل از انقلاب مهم‌ترين گروه اسلام‌گراي ايراني که با جنبش فلسطين و برخي دولت‌هاي عربي، به‌ويژه سوريه و ليبي، ارتباط داشت، گروه  شهیدمحمد منتظري است.

  از سوی دیگر گروه محمد منتظري «بهترين» هدف مشترک ساواک و موساد براي نفوذ در کشورهاي عربي و سازمان‌هاي فلسطيني شناخته مي‌شد به دو دليل:

1- گروه محمد منتظري از انضباط سازمان‌هاي منسجمي چون چريک‌هاي فدائي و مجاهدين خلق (منافقین)برخوردار نبود. علاوه بر اقوال شفاهي و خاطرات، مداقه در اسناد منتشر شده ساواک نشان مي‌دهد که محمد منتظري، بدون رعايت دقيق ضوابط امنيتي، به ديگران، به‌ويژه طلاب، اعتماد مي‌کرد و حتي آنان را به سادگي براي ديدن دوره‌هاي آموزشي در اردوگاه‌هاي فلسطيني دعوت مي‌نمود.لذا، جلب اعتماد منتظري از طريق چهره‌آرايي و انقلابي‌نمايي آسان بود.

براي مثال، احمد نفري (صفت‌الله برزگر نفري) در اوائل سال 1355 با گذرنامه سوري، با نام «محمد امين قاسم»، وارد ايران شد. ساواک اندکي بعد وي را دستگير کرد. اشراف اطلاعاتي ساواک بر مسائل گروه محمد منتظري تا بدان‌جا بود که حتي از مذاکرات دو نفره محمد منتظري و احمد نفري براي به دست آوردن گذرنامه پاکستاني و ويزاي کويت براي نفري، با نام «محمد شرف‌الدين»، اطلاع داشت. ساواک در بازجويي چنين وانمود کرد که محمد منتظري همکار اين سازمان است و مسئله فوق را او به ساواک اطلاع داده. احمد نفري باور کرد. نفري در بازجويي مورخ 31 تير 1355 به اين ضربه روحي سنگين واکنشي دردآلود نشان داد و نوشت:

    [محمد منتظري] «... شايد که با شما قول داده کار کند و راجع به گذرنامه پاکستان که به من گفته بود به‌نام محمد شرف‌الدين درست مي‌کنم و ويزاي کويت درست مي‌کنم قبل از آن‌که به دست من برسد به شما گفته و اين کار نامردي او است... منتظري به من گفت که گذرنامه پاکستان درست مي‌کنم [به] اسم محمد شرف‌الدين و از من عکس گرفت و گفت چند روز ديگر مي‌دهم ولي نديدم... من خيلي از خدا مي‌خواهم او را... حتي اگر با شما کار مي‌کند نابودش کنم و آن چنان کينه‌اي دارم که حد ندارد...»

montazerimohamad (3)

شهیدمحمد منتظری و معمر قذافی

2- حضور چهره صادق و پرشور و موجهي چون محمد منتظري در رأس گروه فوق و شخصيت برجسته پدرش در مبارزات انقلاب، سبب مي‌شد سازمان‌هاي فلسطيني و شخصيت‌هاي مبارز مسلمان عرب و غيرعرب به آن اعتماد کنند. 

این دو ویژگی باعث شده بود که این گروه بصورت ویژه مورد توجه ساواک وموساد قرار بگیرد.

هدف اصلي موساد در ايران، نفوذ در دولت‌هاي عربي و سازمان‌هاي مبارز فلسطيني بود با واسطه آن سازمان‌هاي ايراني مخالف حکومت پهلوي که با اعراب و فلسطيني‌ها رابطه نزديک داشتند. در آن زمان، عراق و سوريه و مصر و در ميان سازمان‌هاي فلسطيني «فتح» و «جبهه خلق براي آزادي فلسطين» اصلي‌ترين اهداف موساد به‌شمار مي‌رفتند. ساير کشورهاي عربي مجاور با ايران، به‌ويژه کويت، نيز مورد نظر بود. 

شناسايي عناصر مستعد از ميان ايرانيان فعال در گروه‌هاي سياسي و آموزش و هدايت آنان براي نفوذ به درون سازمان‌هاي فلسطيني در برخي موارد به‌طور مستقل و در برخي موارد با مشارکت ساواک انجام مي‌گرفت.

سرلشکر منصور قدر مدیرکل اداره کل دوم ساواک (اطلاعات خارجى) و بعدهامسئول ساواک در سوریه‌ وسفیر ایران دراردن  لبنان در دوران محمدرضاشاه درباره استفاده های اطلاعاتی موساد از ایران می گوید:
«از نظر اطلاعاتی هم استفاده هایی که آنها (اسرائیلی ها)ازما می کردند به مراتب بیشتر از ان چیزی بود که ما از آنها می کردیم.»

لذا بدون شک موساد و ساواک دارای عوامل ومنابع نفوذی در چنین تشکیلاتی بوده اند. نکته قابل تامل ان است که چه کسی یا کسانی عامل موساد یا ساواک در این جمع بوده اند ودر طول این سالها درچه مناصب ویا موقعیتی قراد داشته اند؟ البته بنظر می رسد اسنادی که بتواند مشخص کند چه کسی یا کسانی نفوذی موساد وساواک در این گروه بوده اند، به دلیل اهمیت آن و حفظ منابع موساد، در اختیار موساد باشد و در اسناد باقیمانده از ساواک موجود نباشد.

علی جنتی عضو ارشد این گروه در کتاب خاطرات خود که سالها پیش توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شد درباره تعداد افراد گروه شهید منتظری که دوره های اموزشی را در لبنان و... گذرانده اند می نویسد:

«فکر می کنم درطول سالهای 56-55حدود 50 تا 60 نفر از نیروهای مبارز داخل کشور به سوریه ولبنان آمدند و آموزش های لازم را دیدند...»

  نام برخي از اعضاي گروه محمد منتظري به شرح زیر است: محمد غرضي، احمد نفري،  علي جنتي، عباس آقازماني (ابوشريف)، عليرضا آلادپوش، احمد موحدي، سعيد تقديسيان، محسن شجاعي، صداقت‌نژاد، حسن متقي، سلمان صفوي، محمد بروجردي، حبيب‌اللهي، مرضيه حديدچي (دباغ)، مهدي باکري، محمد واقفي، علي سپهسالاري، شريف‌خاني، زهرا پيشگامي‌فرد (همسر شريف‌خاني)، سراج‌الدين موسوي، محمدعلي هادي نجف‌آبادي، حسن ابراهيمي، محمود شريفيان، حسين طارمي،علی یونسی، علی فلاحیان و...

montazerimohamad (6)

شهیدمحمد منتظری در فرودگاه مهرآباد هنگام تسخیر هواپیما برای اعزام نیرو به لبنان

3- علی جنتی عضو بلندپایه این گروه چندی پیش در مصاحبه با برنامه تلویزیونی شناسنامه نکته مهم و قابل تاملی را مطرح نمود:

شناسنامه: جایی اشاره کردید که با فلسطینی‌ها بده و بستان داشتید به طوری که آن ها آموزش‌هایی برای ما می گذاشتند و ما هم به نوعی گاهی افرادی را برای آن ها به اسرائیل میفرستادیم. از تبادلاتی که بین ایران و فلسطین بود نیز صحبت بفرمائید.

جنتی: در اردوگاه هایی که فلسطینیان در اطراف دمشق داشتند، آموزش ها در آن انجام می شد؛ آموزش تکمیلی که آموزش استفاده از مواد منفجره بود یعنی با استفاده از مواد دسترسی مواد منفجره را می‌ساختند. بیشتر این آموزش‌ها هم در لبنان داده می‌شد. افراد آن جا می آمدند و شرکت می کردند و آموزش می دیدند و بر می گشتند.

خانم دکتر زهرا پیشگاهی فرد به همراه همسر خود آقای شریف خانی  به آن جا آمدند در حالی که بچه شیرخواره‌ای نیز همراهشان بود. تحت آموزش های مختلف در سوره  لبنان قرار گرفتند و برای ورود به فلسطین اقدام کردند؛ اعلام آمادگی برای ورود به اسرائیل کردند. ما با مقام‌های فلسطینی صحبت کردیم و آن ها پیام های لازم و نقشه هایی را که لازم بود به داخل منتقل شود دادند و این ها بردند این پیام ها و بعد از گشت و گذاری هم که داشتند برگشتند.

montazerimohamad (4)

 علی جنتی درکتاب خاطرات خود اینگونه به این موضوع پرداخته است:

«مانیز کمک هایی به انها (گروههای فلسطینی) می کردیم ؛ازجمله درکسب اطلاع از داخل اراضی اشغالی واوردن بعضی نقشه هایی که نیاز داشتند ویاارتباطاتی که می خواستند درداخل با بعضی از عناصربرقرار کنند،نیروهای ایرانی نقش مهمی داشتند .برای نمونه روزی زن و شوهری باپاسپورت ،برای اموزش دیدن به سوریه و لبنان امدند .یکی از انان اقای شریف خانی بود که بعدها مدتی هم مسئول بنیاد علوی گردید.دیگری همسر ایشان ،خانم دکتر زهرا پیشگاهی فرد بود که اکنون استاد دانشگاه الزهرا است.انها با وضع عادی وبچه ای شیرخواره به لبنان امدند.وقتی در لبنان اموزش های لازم را دیدند ،انها را به یکی از دفاتر الفتح در سوریه معرفی کردیم.قرارشد از طریق اردن به اسرائیل بروند چون ان زمان کسانی که گذرنامه ی ایرانی داشتند راحت می توانستند به اسرائیل بروند.انها بصورت جهانگرد وبا یک کوله پشتی به داخل اسرائیل رفتند وارتباطی که لازم بود برقرار کردند.بعد هم که برگشتند خیلی راحت مجموعه هایی ازنقشه های داخل اسرائیل را اوردند وما در احتیار سازمان الفتح قرار دادیم.»

پس تا اینجا مشخص می شود که برخی از اعضای این گروه که حداقل دو نفر از انها را اقای علی جنتی نامبرده است به اسرائیل سفر داشته اند.

montazerimohamad (5)

البته درگفتگویی که با اصغر جمالی فرد معروف به ابوحنیف داشتم او نیز فرستادن افراد به سرزمین های اشغالی را تائید می نمود و تعداد انهارا بیشتر از انچه اقای جنتی علنی کرده می دانست. جمالی فرداظهار داشت کسانی که از نظر مبارزاتی ورزمی امادگی لازم را نداشتند با نظر محمد منتظری به سرزمین های اشغالی جهت جمع اوری اطلاعات اعزام می شدند.هرچند وی حاضر به افشا وبازگویی مطالب بیشتری در این خصوص نشد.

البته فرستادن یا رفتن افرادی از این گروه به سرزمین های اشغالی دارای ابهامات جدی و نکات حساسیت برانگیزی است ازجمله:

افراد فرستاده شده چه قابلیت یا توانایی وتجربه اطلاعاتی وامنیتی خاصی داشته اند که به این ماموریت اعزام شده اند؟ دستاورد انها از این اقدامات چه بوده است؟ ایا فقط هدف انها گشت وگذار در انجا بوده است؟مگر عربهای فلسطینی مستقر در سرزمین های اشغالی کم بوده و هستند که چنین افرادی اعزام شوند؟

ماموریت این افراد چه بوده است؟ ایا ماموریت انها انجام عملیات استشهادی بوده است؟ ایا ماموریت وتوانایی انها درحد نفوذ به موساد بوده است؟ایا می توان پذیرفت که یک سازمان بی نظم و قابل نفوذ مانند گروه فوق الذکر که به شدت هم از سوی موساد وساواک تحت نظر بوده و طعمه مناسبی خصوصابرای موسادبوده ،باحفظ اصول اطلاعاتی و امنیتی و پنهانکاری بتواند درقلب سرزمین های اشغالی نفوذ و اقدام اطلاعاتی نماید؟
موساد چقدر برروی این افراد اشراف داشته است؟درسرزمین های اشغالی برانها چه گذشته است؟ باچه کسانی دیدارداشته اند؟

montazerimohamad (2)

خوب است افرادی که اعزام شده اند و افراد رده بالای گروه که در قید حیات هستند مانند علی جنتی، محمد غرضی، فلاحیان و...درباره اینگونه مسافرت ها به سرزمین های اشغالی روشنگری نمایند.

3- برخی افراد نیز که با سایرگروههای دیگر مبارز خارج کشور همکاری داشته اند ،نقاط ابهام دارند.فقط مختص گروه شهید محمد منتظری نیست.به عنوان مثال علی اصغر غروی که خودرا از نزدیکان جریان امام موسی صدر و شهید چمران معرفی می کندو سعی در نزدیکی به این جریان در لبنان را داشته است  ( وی هم اکنون مسئولیت گروهک نهضت ازادی شاخه استان اصفهان را برعهده دارد)از افراد نزدیک به سفارت شاهنشاهی و شخص سفیر سرلشکر قدر بوده است.
علی اصغر غروی  در مصاحبه با محسن کمالیان منتشره شده در کتاب عزت شیعه قصه همکاریش با سفیر شاهنشاهی و مدیرکل اطلاعات خارجی سابق ساواک را اینگونه شرح می دهد:

«حقيقت آن است که ما از وقتي كه آقاي خميني از نجف به پاريس رفتند، تقريبا فعاليتهايمان را رو كرديم. من از اواسط جنگ داخلي لبنان، با هماهنگي آقاي صدر و دکتر چمران، به عنوان كارمند محلي در سفارت ايران کار مي‌کردم. قصه از اين قرار بود که روزي آقايي به من برخورد که در جست و جوي کسي بود كه به سه زبان فارسي، انگليسي و عربي مسلط باشد؛ او گفت جايي هست كه به چنين شخصي نياز دارند، حقوق خوبي هم مي‌دهند و من تو را پيدا کردم. پرسيدم كجا هست؟ گفت بايد بيايي ببيني؛ گفت الآن نمي‌گويم کجا هست، براي اين‌که اگر بگويم، نخواهي آمد! گفتم پس همينطور هم نمي‌آيم. گفت نه، حالا بيا و محل را ببين! روزي ديگر آمد و من را به سفارت ايران نزد منصور قدر برد. به قدر گفت که ايشان همان کسي است که شما مي‌خواهيد! قدر گفت خيلي خوب، من بايد فكر كنم؛ من گفتم نه، قبل از اين‌كه شما فكر كنيد، من بايد فكر ‌كنم. رفتم و قضيه را با آقاي صدر، مرحوم چمران و چند نفر ديگر مطرح كردم؛ آنها گفتند كه اتفاقا در اين شرايط خوب است كه ما از داخل سفارت خبر داشته باشيم که اينها چه نقشه‌هايي براي ما مي‌كشند؛ اما خوب، اگر لو رفتي، ديگر رفته‌اي! يعني ديگر در چنگال آنها خواهي بود! آنها مي‌توانند از همانجا بليط بگيرند، تو را تحويل ايران دهند و از آنجا به زندان بفرستند. بنابراين بايد بتواني خوب نقش بازي کني؛ حدود بيست روزي گذشت؛ من جوانب مسأله را حسابي بررسي و بالاخره قبول کردم. 

کاري که آنها از من مي‌خواستند آن بود که با توجه به اخبار مطبوعات، هر روز گزارشي از اوضاع منطقه بنويسم و بروم؛ کار ديگري نداشتند. گفتم که من دانشجو هستم و کلاس دارم؛ تنها ساعاتي که کلاس ندارم، مي‌توانم براي شما کار کنم. آنها قبول کردند. ظاهرا همين اندازه هم براي آنها مغتنم بود. براي اين‌که جنگ داخلي شروع شده بود و سفارت كارمند نداشت؛ کسي نمي‌آمد و همه مي‌ترسيدند. به همين جهت براي سفارت مهم بود که كسي بيايد، روزنامه‌ها را ببيند و روزانه يک گزارش کلي تهيه کند. به هر حال کارم را در دايره مطبوعات سفارت شروع کردم. روزنامه‌هاي بيروت صبح خيلي زود در مي‌آمد. يعني ساعت شش و نيم صبح ديگر همه روزنامه‌ها در سفارت بودند. من به همين جهت صبح زود به سفارت مي‌رفتم، روزنامه‌ها و مجلات را به اتاق خودم مي‌بردم، گزارش را تهيه مي‌کردم و بعد هم سراغ کلاس‌هايم مي‌رفتم ...»
 
البته بنظر می رسد جناب غروی مخاطب را {...}فرض کرده که اینگونه داستان سرایی نموده است:
«...قصه از اين قرار بود که روزي آقايي به من برخورد که در جست و جوي کسي بود كه به سه زبان فارسي، انگليسي و عربي مسلط باشد؛ او گفت جايي هست كه به چنين شخصي نياز دارند، حقوق خوبي هم مي‌دهند و من تو را پيدا کردم. پرسيدم كجا هست؟ گفت بايد بيايي ببيني؛ گفت الآن نمي‌گويم کجا هست، براي اين‌که اگر بگويم، نخواهي آمد! گفتم پس همينطور هم نمي‌آيم. گفت نه، حالا بيا و محل را ببين! روزي ديگر آمد و من را به سفارت ايران نزد منصور قدر برد...»

آیا می توان پذیرفت که منصور قدر عضو ارشد ساواک واز نزدیکترین افراد به موساد ویک فرد کارکشته اطلاعاتی ،اتفاقی ودرخیابان کارمند سفارت را انتخاب کند؟ان هم ازروی تصادف فرد نزدیک به امام موسی صدر؟جالب است که قدر شدیدا ضد امام موسی صدر بوده است.

غروی خود را نفوذی جریان صدر در سفارت معرفی می کند،ولی شق وگمان دوم یعنی نفوذی سرلشکر قدر در جریان صدر نیز بسیار قابل توجه و تامل است.

برخی کارشناسان سرلشکر منصور قدررا ازافراد دخیل درتوطئه علیه امام موسی صدر می دانند. نقش غروی در این بین چیست؟