مذاکرات از کجا منحرف شد؟
مذاکره در حوزه دیپلماسی، یک تاکتیک است نه استراتژی. آمریکا در روند یکی دو سال اخیر- به ویژه از مهرماه سال گذشته- بر آن است که از تاکتیک مذاکره با ایران، نتایج استراتژیک به دست آورد. نقطه مقابل این گارد آن است که کسانی در کشور ما، نفس مذاکره را استراتژی تلقی کنند و به همین اعتبار در دستیابی به دستاوردهای تاکتیکی هم با زحمت مواجه شوند.
به گزارش پارس محمد ایمانی در سر مقاله امروز کیهان نوشت:این دو گارد متفاوت موجب شد عایدی دو طرف در مذاکرات ژنو کاملا نامتوازن و نامتعادل باشد. آمریکا میداند که ایران بنا ندارد بمب اتمی بسازد همچنان که میداند حتی ساخت چند بمب اتمی در برابر چند ده هزار بمب اتمی موجود در غرب نیز واجد کمترین ارزش نظامی یا دفاعی نیست و از آن سو، داشتن بمب اتمی، آمریکا را از شکست در عراق و افغانستان نجات نداد.
بنابراین مهمترین ارزش مذاکرات هستهای برای آمریکا- در زمانی که بیسابقهترین ناکامیها و ضعفها را در طول 70 ساله پس از جنگ جهانی از خود به نمایش گذاشته و هژمونی ابرقدرتی او به چالش کشیده- این است که بتواند ولو به دروغ القا کند ایران به عنوان قدرتمندترین معارض کاخ سفید در غرب آسیا، از مواضع خود کوتاه آمده است. آنها نگران الهامبخشی عملیاتی و موفق ایران در چهارگوشه غرب آسیا (خاورمیانه) هستند. آخرین نمونه این اثرگذاری در شمال، مرکز و غرب عراق و در جریان سازماندهی مقابله موفقیتآمیز با داعش (پیاده نظام جنگ نیابتی غرب در منطقه) به نمایش درآمد. به تعبیر رهبر معظم انقلاب- در دیدار با وزیر امور خارجه و سفیران جمهوری اسلامی در سراسر جهان- «در خصوص تعامل با دنیا دو استثنا وجود دارد؛ رژیم صهیونیستی و آمریکا. نشست و برخاست و حرف زدن با آمریکاییها مطلقا تاثیری در کم کردن دشمنی آنها ندارد و بدون فایده است... این کار [مذاکره] ما را در افکار عمومی ملتها و دولتها به تذبذب متهم میکند و غربیها با تبلیغات عظیم خودشان، جمهوری اسلامی را دچار انفعال و دوگانگی جلوه میدهند... ضرر دیگر نشست و برخاست با آمریکا، ایجاد زمینه برای طرح توقعات جدید از سوی آنهاست... تا وقتی وضع کنونی یعنی دشمنی آمریکا و اظهارات خصمانه دولت و کنگره آمریکا درباره ایران ادامه دارد تعامل با آنها نیز هیچ وجهی ندارد.»
برای جان کری که از اوکراین تا پایتختهای آمریکای لاتین و از بغداد و دمشق و بیروت تا صنعا با کمترین توفیقات سیاسی مواجه بوده و حتی شکستهای بزرگی را تجربه کرده، صرف گرفتن یک عکس با وزیر خارجه «جمهوری اسلامی» که آمریکا را به درستی شیطان بزرگ میداند، دستاورد مهمی است. با این حال هیچ مقام رسمی آمریکا هرگز درباره این مذاکرات دوجانبه (به انضمام حضور تشریفاتی و پوششی اشتون) نگفت «به واسطه مذاکره با ایران تابو شکست.» اما وقتی در این طرف کسانی به غلط نگاه استراتژیک به تاکتیک مذاکره داشته باشند، آنگاه نتیجه همان میشود که فلان سیاستمدار 5 آذر 92 با فایننشال تایمز مصاحبه میکند و میگوید «توافق ژنو خطشکنی بود... یک قسمت خطشکنی همین جا بود چون مذاکره با آمریکا یک تابو بود و این تابو آسان نمیشکست.» برآیند دو نگاه متفاوت و متناقض همین میشود که کری و اوباما بگویند «عدم توافق بهتر از توافق بد است» (یعنی برای توافق هول نمیشویم) و در مقابل بشنوند هیچ توافقی بدتر از عدم توافق نیست؛ حاکی از اینکه هزینه و قیمت توافق را هرچه که باشد ولو گران حساب کنند یا دبه در بیاورند یا کلاهبرداری کنند، میپذیریم. اصلا کریدور مذاکرات در وین و ژنو و مسقط نه، معامله یک آپارتمان یا خودرو میان دو نفر آدم عوام! یکی خود را مشتاق معامله و ترجیح هر توافقی بر عدم توافق نشان دهد و دیگری با وجود اینکه به این توافق نیازمندتر است بگوید عدم توافق را بر توافق بد ترجیح میدهد. تصور میکنید کفه کدام یک سنگینی میکند؟ اگر یک طرف مذاکره سیاسی گفت که به خاطر توافق حاضر نیست کنگره را دور بزند اما از طرف مقابل شنید «حتی اگر استیضاح هم شوم، جزئیات مذاکرات را به مجلس نمیگویم»، آیا جز این میشود که طرف آمریکایی، تحولات کنگره را فاکتور کند اما این طرف دست خالی بماند؟!
وقتی سال گذشته آن چهره سیاسی، ذوقزدگی خود را برای شکستن خط و تابو در حوزه مذاکره با خبرنگار خارجی درمیان گذاشت- یعنی خود مذاکره ارزش و راهبرد شد!- چه ضرورتی داشت آمریکا و متحدانش به تعهدات صریح خود در توافق ژنو عمل کنند؟ و اگر به تعهدات یک ساله خود عمل نکردند کدام انسان دوراندیش و مصلحتنگری امروز میپذیرد که آمریکا و غرب به ما «وعده» بدهند که در ازای دریافت امتیازات نقد و ملموس هنگفت (نظیر از کار انداختن 4-5 هزار سانتریفیوژ از مجموع 9600 سانتریفیوژ، کاهش ذخایر حدود 10 هزار تنی اورانیوم 3/5 درصد یا ارسال بخشی از آن به خارج کشور، تداوم توقف فعالیت فردو و...) «به تدریج» ظرف 2 یا 7 یا 20 سال آینده یکی از 4-5 نوع تحریمها را «تعلیق» میکنند؟! معاون وزیر نفت اخیرا اعلام کرده تحریمهای پتروشیمی- که مسئله مهم ما هم نبود- برخلاف توافق ژنو تعلیق نشد. این را علاوه کنید به عدم تعلیق تحریمهای مربوط به قطعات خودرو و هواپیما. حتی یک شرکت هواپیمایی در همین دوره مشمول تحریمهای جدید قرار گرفت و باز به تصریح سخنگوی دولت- 24 مهرماه در جمع خبرنگاران- «در یک سال اخیر تحریمها همچنان افزایش یافت.» همه این واقعیتها را کنار سخنان 28 آذر سال گذشته آقای هاشمی بگذارید که گفته بود «جان کری اخیرا با وزیر خارجه ایران گفتوگو کرده و گفته که مسئله تخلف آمریکاییها [تحریم 2 شرکت جدید] را جبران میکنیم.» چند هفته بعد 18 شرکت جدید مورد تحریم قرار گرفتند! در این یک سال نه از شرکت رنو- که روزنامه اعتماد، آمدن آن را همقافیه توافق ژنو کرده بود- خبری شد و نه خط هوایی مستقیم به آمریکا که روزنامههای زنجیرهای به عنوان یک خبر مهم القا میکردند دایر گردید.
مذاکرات مسقط مثل مذاکرات وین و ژنو و نیویورک محرمانه خوانده شد و جز چند تصویر و فیلم کوتاه که نیاز آمریکا را مرتفع میکرد، هیچ خبر و گزارش معتبری منتشر نشد اما میتوان از افق ژنو، پشت درهای بسته کاخ بوستان مسقط را دید. البته که جناب دکتر ظریف و همکاران وی در جبهه دیپلماسی به اعتبار تجربه یک سال اخیر در این مسیر ورزیدهتر شدهاند و امروز معنای اظهارات 8 آذر 92 آیتالله جوادی آملی (حفظهالله تعالی) را بهتر درک میکنند مبنی بر اینکه «تجربههای تاریخی، ما را کاملا به آمریکاییها بیاعتماد کرده است. آمریکاییها خیال نکنند اگر ما با آنها مذاکره میکنیم و دست دادیم یعنی اینکه به آنها اعتماد داریم بلکه این از ادب، درایت و عقلانیت ماست که انسان مذاکره بکند، دست بدهد و بعد انگشتانش را بشمارد. حضرت امیر علیهالسلام میفرماید اگر کسی حق دیگری را به رسمیت نشناسد، این بردگی است و دین با بردگی موافق نیست.» در عین حال یک پرسش هرگز کهنه نخواهد شد و آن اینکه این مذاکرات نسبت به چه کسانی محرمانه است و نامحرمان چه کسانی هستند؟! آیا چنین روندی برای قرار دادن جبهه خودی در مقابل عمل انجام شده است؟ وزیر خارجه شیطان بزرگ که در مذاکره حضور دارد و نامحرم تلقی نمیشود. حضور خانم اشتون نیز ظاهرا برای این است که اگر حرمتی در میان است برطرف شود! از آن سو به گزارش هاآرتص طبق معمول و اینبار از سوی جان کری گزارش مذاکرات اخیر به نتانیاهو داده شده است. با این وصف محرمانه نامیدن مذاکره کدام منظور را دنبال میکند؟ آیا قرار است سرمان- یا سر صاحبنظرانمان- را زیر برف کنیم یا عوام و خواص خود را مانند توافق بد ژنو در مقابل عمل انجام شده قرار دهیم؟! یا خدای نکرده در دام عملیات فریب آمریکاییها بیفتیم و به عملیات روانی دشمن مبنی بر «بستن ایران و آمریکا» کمک کنیم؟!
در طول 4-5 ماه اخیر کسانی مدعی شدند70، 90 یا حتی 98 درصد مسائل حل شده است. رسید به آنجا که فقط 2 درصد ماند؛ 2 درصدی که واقعا «اما» داشت و اندازه 98 درصد بقیه دارای وزن بود. هرگاه گفته شد مسئلهای حل شده، گزارشها از انعطاف طرف ایرانی و تصلب طرف آمریکایی حکایت میکرد. نهایتا اینکه مثلا آمریکا پذیرفته باشد ایران در این مرحله مثلا 5 هزار سانتریفیوژ را از دور خارج کند یا 4 هزار سانتریفیوژ را! ولی اوراقسازی تدریجی همچنان در دستور کار است. ما متهم به تصلب بودیم اما معلوم شد متصلب واقعی طرف آمریکایی است. حالا بعد از یک سال مانده 2 مسئله و تقریبا برگشتهایم سر خانه اول- که خانه اول نیست چون امتیازات نقدی مثلا درباره ذخیره اورانیوم 20 درصد به شکل یکجانبه واگذار شده- آن دو مسئله حل نشده، حجم و ظرفیت غنیسازی و چگونگی وعده تعلیق تدریجی تحریمهاست! حکایت دانشآموزی که میگفت فقط یک تجدیدی آوردهام و آن هم معدل کل است! چرایی ماجرا را میتوان از سیاسیونی سوال کرد که با ذوقزدگی غلط و جابهجا دیدن تاکتیک و استراتژی در حوزه نرمش قهرمانانه، شکستن خط را مد نظر داشتند حال آن که با وجود همه قبحزداییها، حرمت تعامل یکسویه با شیطان بزرگ از بین نخواهد رفت چه اینکه شیطان بزرگ، آن به آن مشغول بدعهدی و خباثتهای تازه است.
نکته مهمی در این میان وجود دارد. کلمات غلطانداز که بعضا به تسامح به کار میرود نباید ما را به اشتباه بیاندازد. شاید کسانی تصور کنند که این مذاکره برای یک معامله است. اولا کسی بر سر حقوق اساسی خویش معامله نمیکند اما حتی اگر فرض بر معامله نیز باشد، آمریکاییها هرگز چنین تلقی از مذاکرات ندارند. آنها- آخرین بار اوباما- صراحتا ایران را به عنوان متهم و نه طرف معامله معرفی میکنند که یکطرفه باید اعتمادسازی کند حال آن که سازنده و کاربر اول و آخر بمب اتمی که به قتل عام چند صد هزار انسان بیگناه منجر شد، رژیم آمریکاست و در این سو ملت ایران قربانی تسلیحات کشتار جمعی اعطایی غرب به رژیم صدام بوده است. آمریکای بیحیثیت در این مسیر دنبال چند سود استراتژیک است؛ هم اعتبار خود را بازسازی کند و هم اقتدار بیبدیل و گسترش یابنده ایران را کوچک نشان دهد و حتی اگر توانست به عزت و استقلال جمهوری اسلامی به عنوان رکن قدرت و ثبات ایران خدشه وارد کند. موضوع این نیست که توافق بهتر است یا عدم توافق بلکه باید پرسید آیا عزت و استقلال یک ملت قابل مذاکره و معامله است؟ آن هم در شرایطی که محافل آمریکایی نظیر نشریه نشنال ریویو و موسسه بروکینگز اعلام کردهاند نامه- مزورانه- اوباما درباره همکاری علیه داعش «موجب سرافکندگی اوباما و نشانه عجز و درماندگی آمریکاست»؟! آمریکا اگر کدخدا بود با تحقیر تمام از عراق تارانده نمیشد و پس از 3 سال حمایت همهجانبه از تروریستها در سوریه با سرشکستگی روبرو نمیگردید. دست امثال جان کری خونآلود است. این همان دستی است که با واسطه و بیواسطه، دست قاتلان ملتهای مظلوم منطقه در عراق و سوریه و لبنان و فلسطین و مصر و یمن و بحرین را به نشانه حمایت فشرده است. اگر هم بنا بر مصلحتی- یا رفتار نابهجایی- مقام مسئولی با چنین دستی مصافحه کرد، حتما باید دست خود را آب بکشد و این طهارت جز با بازگویی ادبیات انقلاب ممکن نیست؛ «آمریکا شیطان بزرگ و دشمن شماره یک ملتهاست.»
ارسال نظر