پايگاه خبري تحليلي «پارس»- سلمان عمرانی- تشکیل دولتی با عنوان دولت اسلامی و خلافت اسلامی در منطقه وسیعی در عراق و سوریه٬ تحولی جدی در نظامات سیاسی آینده در پی خواهد داشت. چرا که اعلام خلافت از سویی نتایج عملی در پی دارد و هم اینکه از منظر تئوری، باید تحلیلی بر این اتفاق داشته باشیم. به همین منظور كافه حقوق با دکتر سلمان عمرانی معاون تحصیلات تکمیلی دانشکده معارف اسلامی و حقوق دانشگاه امام صادق علیه‌السلام گفتگو کرده‌ و با توجه به مطالعات و تدریس او در فقه مقارن نظرات او را در این‌باره جویا شده است.


* به عنوان اولین سوال اینکه آیا داعش به عنوان یک جریان فکری قابل ارزیابی در جریان فکری فقه‌الخلافه اهل سنت هست یا اینکه یک جریان صرفا سیاسی است که باید دنبال اندیشه‌های خارجی برای آن بگردیم؟

در مورد داعش باید بگوییم چون جنبه‌های رسانه‌ای قوی دارد و علی‌رغم خیلی سنتی بودن ابزار رسانه را خیلی خوب درک کرده و دارد، از ابزار رسانه خیلی خوب استفاده می‌کند؛ چه در حوزه وحشت‌آفرینی و چه در حوزه ایدئولوژیکش. یعنی اینکه دشمنانش را خیلی خوب می‌ترساند و در راستای اهداف سنتی خودش از آن استفاده می‌کند.

البته بحث‌های ایدئولوژیکش خیلی گسترده است که در بحث ما نمی‌گنجد. اما طبعا یک اسلام سیاسی است. همین خوفی که عربستان در آن افتاد بعد از به خطر افتادن عربستان بود. در ابتدا واکنشی به آن انجام نمی‌داد ولی وقتی بحث‌های سیاسی پیش آمد، به کل رفتار عربستان تغییر کرد. چون عربستان دید که موقعیتش به خطر افتاد.

ببینید آرمان شیعه چیست؟ یک حکومت جهانی است که امام زمان تشکیل می‌دهد که همه ملت‌ها در آن وجود دارند که فقط عقیده آنها مهم است. این آرمان شیعه است که جذابیت هم دارد. ولی مرکزیت شیعه الآن ایران است که نتوانسته خیلی فراملی عمل بکند. ولی داعش از هر قومیتی در آن هست؛ از هر ملتی در آن هست؛ فقط فکر مهم است و وقتی به سوی موصل و بقیه‌ی جاها حمله کرد، نشان داد که مرز ها هم مهم نیستند و خلافت یکی بیشتر نیست و حکومت های اسلامی همه تفرقه است و باید یک حکومت واحد تشکیل شود. در غیر این‌صورت دشمن ما محسوب می‌شوند که در این صورت خون‌شان هدر است و جهاد با آنها مباح است. لذا کاملا یک بحث پایه‌ای‌ست و از ظرفیت‌ها بهتریت استفاده را کرده است. در حال حاضر که جهان اسلام ذلت‌هایی را حس کرده است٬ در سرتاسر جهان باعث شده که این نظریه جا افتاده است.

در طول تاریخ هم همین بوده است مثل سلفی‌ها. این‌ها به دنبال ناب کردن و به‌روز کردن اندیشه‌های اسلامی هستند و می‌گویند که علما همه چیز را خراب کرده‌اند. چه زمانی این اندیشه‌ها شکل می‌گیرد؟ بعد از هجوم مغول به تمام جهان اسلام نفوذ می‌کند و بعد از فروپاشی حکومت عثمانی. زمانی که این احساس ذلت در تمام جهان اسلام پخش می‌شود. البته این در میان اهل سنت است. این باعث می‌شود که جنبش اسلامی بازگشت به مبانی یعنی سلفی‌گری (به معنای بازگشت به سلف صالح است) شکل بگیرد.

این باعث می‌شود که محمد ابن عبدالوهاب جنبش اسلامی بازگشت به مبانی را به راه اندازد. سلفی‌گری البته خودشان از این اسم راضی نیستند و میگویند این اسمی ست که بقیه به ما نسبت دادند، سلف به معنای گذشتگان که مستند می‌کنند به روایتی از پیامبر که نقل شده «امت من همین قرن حاضرند و قرن بعدی و بعدی و بعد از آن همه اهل خیانتند و اهل دروغ‌ند و اهل فساد» به خاطر همین اینها می‌گویند برگردیم به اخوان سلفی که بودند صحابه و تابعین. و قرن اول را احیا بکنیم؛ بازگشت به آن گذشته پاک و نورانی.

الان هم به هم ریختن جهان اسلام، درگیری‌ها در عراق٬ اشغال عراق و افغانستان و این احساس ذلت که در فضای جهان اهل سنت وجود دارد، اقبال به داعش به وجود بیاید. در حال حاضر شیعه چنین احساسی ندارد؛ شیعه احساس اقتدار دارد و چون این جریان تندرو، شیعه را از خودشان نمی‌دانند و اقتدار ایران را اقتدار اسلام نمی‌بینند باب این تفکر باز می‌شود که چه کار باید بکنیم؟

این گونه است که این جریان سعی می‌کند با بازگشت به گذشته و باز کردن باب جهاد و جذب نیروهای سرخورده در جهان اسلام داعش را ایجاد کند و البته با یک ادبیات جدی. به همان صورتی که القاعده انجام داده بود. که البته القاعده هم بعد از آن فضایی که شوروی با اشغال افغانستان به‌وجود آورده بود، متولد شد.

این که یک عده دارند این وسط نفع می‌برند و سواری می‌گیرند را نمی‌توان نفی کرد. عربستان سوار شد تا اینکه بشار اسد ساقط بشود و همچنین آمریکا و …

انگ نصیری به آنها زدند. علوی نصیری و در ادبیات داعش به بشار اسد می‌گویند «جیش النصیری» یا «جیش النصیریه». نصیر اسم کاملش «محمد ابن نصیر النویری» است. این فرد از یاران امام هادی (ع) و امام حسن عسکری (ع) بود و ادعای نیابت امام زمان (عج)  کرده است. شیعه او را نایب دروغین می‌داند و این‌ها شاخه نصیری‌ها را تشکیل دادند.

علوی‌ها یا نصیری‌ها دوازده امامی هستند، ولی از این طیف و این برداشت که فقاهت را قبول ندارند، اجتهاد را قبول ندارند، باطنی هستند، خدا را تجسم می‌کنند (برای خدا جسم تصور می‌کنند مثل وهابیت). می‌گویند که عبادت‌ها را باید در خفا انجام داد؛ اهل تقیه شدید هستند و خودشان را با شرایط روز راحت تطبیق می‌دهند و خیلی راحت با سکولاریسم کنار آمدند و کم‌کم لیبرال هم شدند و الآن فضای علوی‌ها تقریبا نمی‌توان گفت اباحی‌گری ولی خیلی راحت هستند و خیلی از چیزها را رعایت نمی‌کنند! ولی شیعه دوازده امامی هستند. ولی داعشی‌ها به اینها باز هم نصیری می‌گویند و شیعه نمی‌گویند. در مورد عراقی‌ها می‌گویند صفوی «جیش الصفوی». خیلی قشنگ انگ و برچسب‌هایی را به بقیه نسبت می‌دهند و برای هر چیزی برچسب خاصی دارند. به یکی می‌گویند نصیری و به یکی می‌گویند صفوی به سعودی میگویند آل سلول. و هرجایی یک برچسبی می‌زنند که تولید گفتمان بکنند. علی رغم سنتی بودنشان خیلی راحت نمادسازی می‌کنند و جلو می‌روند.

اما این نافی وجود یک جریان اجتماعی یا با مبانی شبه دینی نیست.

* تفاوت جریان داعش با گروه‌های دیگری که شاید به آن شبیه باشند مانندالقاعده چگونه است؟ و چه تفکری دارند و آیا اینکه اینها در همان راستا حرکت می‌کنند یا اینکه حرکت مجزایی هستند؟

ریشه‌های همه اینها یکی است یعنی بنیاد سلفی جهادی است. البته دو جریان سلفی وجود دارد یکی جریان سلفی فکری یا به قول خودشان جریان سلفی علمی (السلفیه العلمیه) و یک جریان سلفی جهادی. جریان سلفی علمی همان چیزی است که الان در عربستان حکم‌فرما است. عربستان پذیرفته است که بازگشت به مبانی یا بازگشت به توحید ناب مد نظر است. واقعا حرف‌هایی که عبدالوهاب گفته و بقیه می‌زنند جذاب است. واقعا اگر کسی حواسش نباشد به سمت آنها کشیده می‌شود. می‌گوید خیلی رابطه‌ی خود را با خدا نزدیک کن؛ همه چیز را بگذارید کنار. البته گزافه‌گویی‌های قشنگی است که همین‌ها بعضاَ جذابیت‌هایی دارد.

القاعده و امثال آن گروه سلفی جهادی حساب می‌شوند و تقریبا می‌توان گفت که ریشه‌ی همه این‌ها القاعده محسوب می‌شود. به عنوان مثال ایمن الظواهری اعلام کرد که ما دفتر القاعده را در هند افتتاح کردیم. این یک مانور در برابر داعش است که مثلا ما هم جهانی هستیم و ما هم خیلی بزرگ هستیم.

نگاه القاعده جهاد با کفار بوده است، اما داعش جایگاه‌ش را عوض کرده است. اولویت مدنظر آنها جهاد با مرتدین است و بعد کفار. در واقع الآن دعوای اصلی داعش جنگ با کفار نیست جنگ با نصیریه (یعنی شیعیان دوازده امامی سوریه) و شیعیان صفویه (شیعیان عراق) است. دشمن اصلی داعش این‌ها هستند و بعد از اینها به کشتن عده‌ی کمتری از مسیحیان و غیره می‌پردازند.

داعش به لحاظ تبلیغی بسیار قوی کار می‌کند و کار تبلیغی را بسیار زیبا انجام می‌دهد. به تازگی فیلمی از داعش دیدم که گوینده منظورش این بود که حق به کفار نرسیده؛ به همین دلیل امید هست که هدایت شوند. ولی شیعه و نصیریه و… حق به این‌ها رسیده و اینها اگر توبه هم کنند توبه اینها پذیرفته نیست و فقط باید کشته شوند.

ولی القاعده لب مرزهای ایران بوده ولی هیچ‌وقت با ایران وارد جنگ نشده است. دشمن اصلی القاعده آمریکا بوده و کشورهای عربی ظالم. شاید هم سیاست‌شان این بوده به ایران اعلان جنگ مستقیم نکنندکه اگر با ایران وارد جنگ شوند یعنی فاتحه این گروه را خوانده‌اند. جالب است که حاکمان القاعده حتی طعنه ای نیز به ایران نزده‌اند، اما داعش این چنین نیست. پایه‌اش ضد شیعی است یعنی فکرش جنگ با شیعه است، حالا هر نوعی از شیعه که می‌خواهد باشد.

* الآن در گروه‌های دیگر نیز بحث خلافت مطرح است. بنا بر قاعده‌ی استیلاء در میان اهل سنت (الحق لمن غلب)، ادعای خلافت چه تاثیری داشته است؟ آیا خودشان را با این خلیفه که قدرتی هم دارد همراه می‌کنند یا با این جریان موافق نیستند؟ مثلا اخوان المسلمین چه دیدگاهی دارد؟

هرکدام از این گروه‌ها مبانی خود را دارند. کما اینکه برخی از اینها با داعش هم‌فکر هستند و با ابوبکر بغدادی بیعت کرده‌اند.

نظریه سنتی این قاعده همان قاعده استیلاء (الحق لمن غلب) و استخلاف است. یعنی هر خلیفه باید جانشین خودش را تعیین کند. باید اینجا تفاوت شیعه و سنی نیز گفته شود؛ اینکه آنها اول عمل کرده‌اند و بعد نظریه‌پردازی کردند؛ اما شیعیان اول نظریه‌پردازی می‌کنند و بعد بر مبنای آن عمل می‌کنند. و این خط مرز بین ما و آنهاست. آنها اول جمع شدند و ابوبکر البغدادی را به عنوان خلیفه اعلام کردند؛ یعنی بر این اصل معتقدند که فقط یک عده خاص که علم دارند جمع شدند و او را انتخاب کردند. استنادشان هم به انتخاب عمر به خلافت است. طبق قاعده استخلاف ابوبکر، عمر را به عنوان خلیفه تعیین کرد.

اما اخوان جریان جدیدی است. جریان اخوان معتقد به دموکراسی هستند و می‌گویند مجلس و پارلمان و مشابه آن، شورا محسوب می‌شود. اخوان المسلمین آن را تطبیق دادند با فضای روز جامعه یعنی اگر حاکمی بیاید و نظر همه را داشته باشد مشروعیت دارد. شاید به او خلیفه نگویند ولی معتقدند که مشروعیت سیاسی دارد.

اما داعشی‌ها نگاه سنتی دارند. اخوانی‌ها با تناسبشان با روز و دموکراسی نظریه جدید دارند. رویکرد شورایی دارند و دموکراسی را می‌پذیرند. البته اخوان هم همه یکی نیستند و اخوان سوریه بحثش جداست با بقیه گروه. اخوان سوریه شبه‌سلفی هستند یعنی رفتارهای سلفی داشتند و مدام در جنگ بودند اما اخوان جاهای دیگر همیشه در تعامل و آرامش بودند و اهل کار جمعی و کار فکری هستند. البته اخوان در مصر کارهای تروریستی کرده‌اند. اخوان نگاه انفعالی دارد. همیشه با دموکراسی هم همینطوری برخورد کرده‌اند و به فضای مدرن این‌طور نگاه می‌کنند. به همین خاطر عربستان تعارض جدی با اخوان دارد. همانطوری که می‌دانید عربستان اخوان‌المسلمین را جزء گروه‌های تروریستی اعلام کرد و هرجا فکر کند که فکر اخوان در حال رشد کردن است آنرا نابود می‌کند. کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس هم همینطور هستند.

داعشی‌ها برگشتند به سابق و نظرشان بر این است که می‌گویند برگردیم به سلف بیانیه‌ی جالبی را راجع به خلافت دادند. برخی از نظریه‌های سنتی اهل سنت، قرشی بودن را شرط می‌دانند که خلیفه باید از قریش باشد. برای همین با بنی‌امیه و بنی‌عباس مشکلی نداشتند. مثلا شافعی همینطور است. معتقد است که هرکسی که شمشیر بگیرد و مردم از آن حمایت بکنند و قرشی هم باشد مشکلی ندارد و مشروعیت دارد.

بیانیه‌ی داعش به این صورت است که می‌گوید ما عده‌ای از مجاهدین جمع شدیم و «ابوابراهیم ابوبکر الحسینی القرشی» (منظور از الحسینی چیست؟ اینکه سید است و نسبش به امام حسین می‌رسد.) «البغدادی سکنا و السامرایی مولدا…» را ما خلیفه انتخاب کردیم و اسمی از استیلا هم در آن نمی‌برند یعنی خواسته‌اند که همه‌ی نظریه‌ها را در آن جمع کنند البته غیر از استخلاف و می‌گویند که ما مشروعیت داریم و هرکسی که با ما نیست، اسلامی نیست.

همانطوری که می‌دانید دوله السلامیه العراق و الشام قسمت آخرش که عراق و شام بود را حذف کردند و فقط دوله السلامیه باقی‌ست. آنها می‌گویند که الآن دولت اسلامی تشکیل شده و همه وظیفه دارند خودشان را به آن برسانند. اگر هم نیایند و با آنها جنگ کنیم و کشته شوند خون‌شان هدر است. گذشته از این‌ها هرمعصیت‌کاری چون می‌دانسته که خدا این فعل را حرام کرده، به خاطر اینکه نفی وحدانیت خدا کرده است٬ باید کشته شود. یعنی برداشت‌های ظاهرگرایانه‌ای که برای عوام و خصوصا برای تازه مسلمانانی که هیچ چیزی از تفسیر بلد نیستند جذابیت دارد ترویج می‌کنند. باز هم مسلمانان سنتی در منبر مسجدهایشان چیزهایی شنیده‌اند اما برای تازه مسلمانی که فقط قرآن را دیده و هیچ تفسیری ندیده جذاب است و این باعث می‌شود که از تمام جهان اسلام به آنجا هجرت کنند و به امید جهاد به آنها ملحق شوند.

جالب است در اصطلاحات‌شان می‌گویند «الصنم الدیموقراطیه» یعنی بت دموکراسی. می‌گویند که دموکراسی بت جدید جهان غرب است و دموکراسی را کلا قبول نداریم. در مورد ساختار هم الان محاکم شرعیه دارند و برگه‌هایی با عنوان برگه جریمه دوله الاسلامیه صادر می‌شود. از سویی حکومت اسلامی با ساختار به شدت سنتی دارند و می‌گویند ما زمان و دوره رسول الله (ص) را می‌خواهیم زنده کنیم. سوار ماشین می‌شویم، از اسلحه استفاده می‌کنیم، ولی ساختار زمان رسول الله را داریم! از صحابه و تابعین هم به شدت تقلید می‌کنند چون اگر بخواهند فقط از دوره رسول الله (ص) استفاده کنند ده یا دوازده سال قابل تقلید است، ولی از روش صحابه و تابعبین هم استفاده می‌کنند و کارشان را پیش می‌برند.

* همانطوری که گفتید جریان علمی خاصی دارند اما تا به حال عالم مهمی در بین اینها مشاهده نشده به جز ابوبکر البغدادی که بقیه اطرافیان همه با چهره های پوشیده هستند. چطور می‌توان به اینها گفت که جریان فکری هستند؟ ثانیا اینکه اگر جریان فکری هستند به چه جریان فکری خودشان را منتسب می‌دانند؟ یا چهره‌ی اصلی که به آنها مشروعیت می‌دهد چه کسی است؟

منظور از جریان فکری این نیست که دانشمند هستند. حتی دانش آموزان یک مدرسه ابتدایی هم می‌توانند جریان فکری باشند. در واقع عمق ندارند. لزوما یک روش است که می‌گویند فقط ظاهر آنچه که قرآن می‌گوید و تقلید و مرجعیت و این چیزها فایده‌ای ندارد. اینها حتی مذاهب اربعه هم زیر سوال می‌برند و صرفا یک جریان فکری هستند. همانطور که شکاک بودن یک جریان فکری است.

البته ابوبکر البغدادی دکترای علوم اسلامی از دانشگاه بغداد دارد. از نظر آنها عالم دینی کسی است که قرآن را بلد است و با این مشرب روایات را هم بلد است و اصول استنباط و حل تعارض و… را قبول ندارند. نص‌گرای محض هستند و بعضا تعارض هم که برایشان به‌وجود می‌آید، تعارضات هم عملی حل می‌کنند.

اینکه دانشمند دارند یا ندارند، چهره‌شان پوشیدست و امثال آن٬ هنرشان است. اگر جایگاهشان مشخص بود به راحتی می‌شد آنها را نابود کرد. آنها سلولی عمل می‌کنند. هر چند نفر یک فرمانده دارند، تمرکززدایی کرده‌اند. سلولی عمل می‌کنند، تقریبا مانند حزب‌الله که سبک جهادیش سلولی است. در واقع می‌توانیم بگوییم که ساختار داعش تقلید سلفی از حزب الله است. چون حزب الله نمونه‌ی موفقی بوده است٬ الگوبرداری کردن از آن هم بعید نیست. خیلی‌ها هم می‌توانند از آن استفاده کنند چه آمریکایی باشند و چه سلفی.

از نظر محتوایی می‌توانیم بگوییم که داعش نمونه پروش یافته‌ی ویروسی به نام القاعده یا القاعده‌ی جهش پیدا کرده است با تجربیات جدید و با استفاده از ظرفیت‌های سرزمینی. داعش برای خودش سرزمین دارد، مردم دارد، الآن توی کشورش چهار پنج میلیون دارند زندگی می‌کنند. مساحتش کمتر از عراق نیست و یا به عبارت دیگر کم از باقی عراق نیست. در این کشور بزرگ کشاورزی هم دارد. جاهایی را دارد می‌گیرد که سد داشته باشد، کشاورزی داشته باشد، نفت داشته باشد، یعنی همه آنچه که یک کشور باید داشته باشد را دارد یا دارد به سمتش می‌رود.

* تا چه زمانی داعش می‌تواند بر این ادبیات ایدئولوژیک تاکید کند که جهاد محور اساسی و اشتراک گروه‌های همراه با او باشد؟ در حال حاضر هم بخشی از درآمد داعش از تعامل اقتصادی و فروش نفت به مرتدین و کفار تامین می‌شود. آینده روابط خارجی این دولت را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

گروه‌های این چنینی واقع‌گرا هستند، داعشی‌ها هم همینطور. یعنی هرطور که بخواهند عمل می‌کنند. تا دیروز اگر کسی برای آنها قدیس بوده حالا اگر بخواهند به راحتی همان فرد را کافر می‌کنند. اگر تا دیروز اگر آن فرد کافر بوده به یک‌باره قدیس می‌شود، زیرا وقتی حل تعارض نمی‌کنید، یک‌بار یک طرف را میگیری و دفعه بعد طرف دیگر را. در حالی که شیعه معتقد است باید حل تعارض کنیم. دو قاعده متعارض امکان‌پذیر نیست. این دو امر یا تعارض دارد یا تزاحم. این دو قاعده فقهی است که ما در شیعه با آن مسائل را حل می‌کنیم و سلیقه‌ای عمل نمی‌کنیم. اما داعشی‌ها این را صراحتا نمی‌گویند، اما چنین رفتار می‌کنند. اگر نیاز داشته باشند با کفار تعامل می‌کنند، اگر نه تعاملی در کار نخواهد بود و می‌گویند مصلحت چنین اقتضا نموده است.

الآن خانه‌ها و اموال را خیلی راحت تصاحب می‌کنند با استفاده از انگ بی‌دینی، نصیری، شیعه، صفوی، یا حتی با یک فسق یا یک گناه می‌گویند از اسلام خارج شدی و مرتد هستی و اموالت باید بین ورثه تقسیم شود و با قاعده «الامام وارث من لا وارث له» همه اموالت برای ماست و بعد بین مجاهدین تقسیم می‌شود. به عنوان مثال در موصل اموال هرکسی که شیعه یا مسیحی بود، مصادره کردند. اگر در عکس‌ها دقت کرده باشید، در موصل در بالای در بعضی از خانه ها حرف «ن» نوشته شده بود یعنی نصرانی. اول به خانه‌هایی که علامت‌گذاری کرده بودند وقت دادند و گفتند این لطف خلیفه بغدادی است و گرنه وقت نداشت. «اما الاسلام» مگر اینکه اسلام بیاورید «اما الجزیه و اما القتل» یا جزیه بدهید یا مسلمان شوید یا اینکه کشته خواهید شد. برای اینکه تصمیم بگیرید خلیفه بغدادی یک هفته یا دو هفته به شما وقت می‌دهد. شما چنین حقی ندارید که وقت داشته باشید تصمیم بگیرید این لطف خلیفه بغدادی است که چنین وقتی به شما می‌دهد.  مردم موصل مهاجرت کردند و رفتند و اموال‌شان مصادره شد به نفع مجاهدین. یعنی توجیه شرعی می‌آورند می‌گویند که این اموال متعلق به مسلمین است و متعلق به خلیفه است.

* آینده این جریان را چگونه پیش‌بینی می‌کنید از دو جهت یکی از جهت عملی برای دولتی که در زمان معاصر زندگی می‌کند بالاخره یک اقتضائاتی دارد. و از جهت فکری آیا این جریان می‌تواند بقیه جریان‌های فکری جهان اسلام را به چالش فکری بکشد؟ یا تا به حال چنین کاری کرده یا نه؟

از حیث فضای اجتماعی توانسته دیگران را به چالش بکشد، به خصوص با جذابیتی که بین جوان‌ها پیدا کرده است. یعنی در میان کسانی که اسلام سطحی دارند و اسلام‌شان عمق ندارد و هیجانات جهادی و انقلابی دارند، به نسبت بد عمل نکرده است. در طول زمان هیجانات می‌خوابد آثار و تبعاتش می‌خوابد و فروکش می‌کند. این‌طور نیست که بتواند ادامه پیدا کند. ولی به نظر بنده اینها تا بتوانند عنصر جهاد را نگه می‌دارند و اگر روزی عنصر جهادشان کم رنگ شود آن روز روز مرگشان است. چون اینها الآن فقط به خاطر سوار شدن به ماشین و این طرف آن طرف رفتن زنده هستند و این‌طور می‌توانند نیروهای‌شان را به لحاظ روحی ارضا کنند که احساس کنند که مجاهد هستند.

باید دشمن‌تراشی بکنند که بتوانند ادامه دهند، یعنی سوریه تمام شد نوبت عراق است، عراق تمام شد کشور بعدی و بعدی یعنی تمام هویت‌شان به اینهاست که تا جایی که می‌توانند باب جهاد را باز نگه دارند و به سمت کشور هایی که آسیب‌پذیری‌شان بالاست -مانند اردن یا عربستان- بروند، اما به نظر من هیچوقت سمت ایران نخواهند آمد. چون نه استقبال درونی در ایران وجود دارد و نه قدرت مقابله با ایران را دارند. نه اینکه بگوییم قدرت ما از آمریکا بیشتر است، نه! از این جهت که ما تجربه جنگ‌های نامنظم و نامتقارن‌مان از آنها بیشتر است. عربستان این تجربه را ندارد. ارتش عربستان یک ارتش منظم است و جنگ منظم یاد گرفته است. اما جنگ نامنظم را ایران بلد است. ایران به سوریه یاد داد و ایران به عراق هم آموزش داد. ایران تجربه این کار را داشته است. جاهای مختلف چه از داخل در مرزها و چه در خارج. ضمن اینکه تجربه لبنان و فلسطین و جاهای دیگر را هم دارد. ایران می‌تواند آنها را نابود کند. لذا باب جهاد را باز نگه می‌دارند و نمی‌گذارند که به هیچ عنوان باب جهاد بسته شود تا بتوانند به حیاتشان ادامه دهند و آینده‌شان را در جهاد حفظ خواهند کرد.

نکته دیگر  اینکه ادبیات داعش، ادبیات ضدشیعه است و سعی می‌کنند با هرچیزی که آن را تضعیف کند مخالفت کنند. چون پایه و بنیان کارشان ضد شیعه است. همین با همین جنگ ۵۱ روزه اخیر غزه خیلی مشکل داشتند. گفتمان دنیا از شیعه و سنی به مسلمان و کافر تبدیل شد. خیلی با این جریان مشکل داشتند بعضا هم بیان کردند ولی واقعا از این فضا به تنگنا آمده بودند.

تنها برنده این جنگ جمهوری اسلامی ایران و جریان مقاومت بود، رابطه حزب الله و حماس تقویت شد، رابطه‌ای که بعد از جنگ سوریه به هم ریخته بود، گفتمان جهان اسلام یکپارچه علیه کفر شد چون واقعا جهان اسلام به هم ریخته بود.

درست است که شیعه در اقلیت است، اما قدرتمند است.در جهان اسلام با وضعیت داعش تعارض بوجود آمده بود. به هرحال شیعه وسنی اختلافاتی دارند که در حال تشدید بود. داعش هم از این بهره می‌برد و نیروها را با این تحریک می‌تواند جذب کند که شیعه بدترین موجود روی زمین است از انواع تعابیر نصیری، شیعه، صفوی، علوی، عراق، ایران و … استفاده می‌کند. اینطوری می‌تواند نیرو جذب کند و جهاد با کفر نمی‌کند، که با استناد به آن بتواند نیرو جذب کند. این جریان خیلی فروکش کرد. الان عدم مشارکت ایران در ائتلاف ضد داعش، پدر داعش را درآورده است.

گفتمان جنگ شیعه و سنی تضعیف شد. چون اگر ایران در آن جبهه می‌جنگید می‌گفتند ببینید شیعه‌ها دارند ما را می‌کشند. نمی‌گفتند که آمریکا هست، سوریه هم هست. این باعث شد که نتوانند روی گفتمان شیعه‌ستیزی زیاد مانور دهند و مجبور هستند که گفتمان‌شان را کمی تغییر بدهند و بروند سمت جهاد با کفر و باز هم برنده ما هستیم و اگر شرکت می‌کردیم بازنده صد در صد ما بودیم.