«در حوزه که بودم احساس می‌کردم گمشده‌ای دارم که برای یافتن آن تلاش می‌کردم. روزی مرحوم حاج آقا محمد صادق شاه‌آبادی به من گفت: اگر گمشده‌ات را می‌خواهی، در فلان حجره نشسته است. گفتم چه کسی را می‌گویی؟ گفت حاج آقا شاه‌آبادی. به حجره رفتم و از ایشان تقاضا کردم که یک درس فلسفه با ایشان داشته باشم اما زیر بار نرفتند. سرانجام راضی شدند. سپس گفتم آقا من فلسفه نمی‌خواهم، گمشدهٔ من چیز دیگری است. عرفان می‌خواهم. سرانجام با اصرار من پذیرفتند تا عصر روزی که معین کرده بودند بروم و شروع کنم. پس از دو سه جلسه‌ای به جایی رسیدیم که دیدم نمی‌توانم از استاد جدا شوم. ابتدا تنها در درس عرفانی ایشان حضور می‌یافتم ولی بعد به جلسه‌های اخلاقشان هم رفتم.»(۱)

این نخستین دیدار امام خمینی و آیت الله شاه‌آبادی بود. پس از این دیدار اما امام خمینی شیفتهٔ آیت الله می‌شود و دل به او می‌سپارد. اگرچه امام خمینی هفت سال بیشتر شاگردی مرحوم شاه‌آبادی را نکرد ولی تأثیر بسیاری از او گرفت. امام خمینی گفته بود: من در طول عمرم روحی به لطافت و ظرافت آیت‌الله شاه‌آبادی ندیدم. مرحوم شاه‌آبادی، لطیفه‌ای ربانی بود.(۲)

امام خمینی در باب تعلق خاطر خود به مرحوم شاه‌آبادی همچنین گفته بود: اگر آیت الله شاه‌آبادی هفتاد سال هم تدریس می‌کرد، من در محضرش حاضر می‌شدم. چون هر روز حرف تازه‌ای داشت.

شاه آبادی هم به داشتن شاگردی چون آیت الله خمینی مفتخر بود. او گفته بود: من شاگردی دارم به نام روح الله که اگر به او تنها چند دقیقه درس بدهم نمی‌گوید کم است و اگر چند ساعت هم درس بدهم نمی‌گوید کافی است.

امام خمینی اما از مرحوم شاه‌آبادی جملهٔ دیگری هم شنیده بود. او به آیت الله خمینی نوید داده بود که تو انقلاب خواهی کرد و پیروز هم می‌شوی. (۳)

مشی سیاسی
امام خمینی نه‌تنها در مشی عرفانی از مرحوم شاه‌آبادی درس آموخته بود، بلکه در بینش سیاسی هم درس‌آموز همین استاد بود. مرحوم شاه‌آبادی در عرصهٔ سیاسی به میدان آمده بود و نابسامانی‌های سیاسی را مورد اعتراض قرار می‌داد. فعالیت سیاسی وی تا به اندازه‌ای بود که زمانی علیه رژیم رضاشاه دست به تحصن زده بود. وی انگیزهٔ این تحصن را برای فرزند مرحوم آخوند خراسانی این‌گونه توضیح داد که ما اینک که می‌بینیم این امانت الهی (دین اسلام) در معرض دستبرد و نابودی این حکومت جبار است، با همه وجود بایستی در نگهداری آن تلاش نماییم و از تجاوز به حدود آن ممانعت نماییم. (۴)

مرحوم شاه‌آبادی اعتراض خود به رضاشاه را به سید حسن مدرس هم گوشزد کرده بود: «این مردک (رضا شاه) الان که به قدرت نرسیده است، این چنین به دستبوسی علماء و مراجع می‌رود و تظاهر به دینداری می‌کند و از محبت اهل بیت (ع) دم می‌زند، لکن به محض آنکه به قدرت رسید، به همهٔ علماء پشت می‌کند و اول کسی را که هم لگد می‌زند خود شما هستید».

مرحوم شاه‌آبادی می‌کوشید تا معضلات سیاسی را نیز از فراز منبر یادآوری کند. فرزند وی نقل کرده است: «مرحوم والد در دوران تحصن خود در حرم حضرت عبدالعظیم (ع)، یک دهه عاشورا منبر رفتند و یک موضوع را در هر شب سه نوبت بیان فرمودند. در شب دهم، در آخرین منبر فرمودند: خدایا تو شاهد باش که این مرتبه که این جمله را بگویم، در این ده شب سی مرتبه تکرار کرده‌ام و اتمام حجت نموده‌ام و برای علمای نجف، علمای قم، اصفهان و مشهد، تمام نقاطی که می‌دانستم و توانستم هم نامه نوشته‌ام، و امشب هم برای آخرین مرتبه در این مجلس می گویم و آن این است که رضاخان، دست‌نشاندهٔ انگلیس است و هدفش، اعدام قرآن و اسلام است و اگر با من روحانی مبارزه می‌کند، نه به خاطر خود من است، بلکه به این دلیل است که من مُبلّغ قرآنم، به دنیا اعلام می‌کنم که اگر حرکت نکنید، این خبیث اسلام را از بین می‌برد.» (۵)

زمانی که رضا شاه قصد کرده بود که نماز جماعت مساجد را تعطیل کند نیز با برخورد تند مرحوم شاه‌آبادی مواجه شد. گفته می‌شود وقتی مأموران می‌روند تا ایشان را از اقامهٔ جماعت باز دارند، با برخورد آیت الله شاه‌آبادی مواجه می‌شوند و از این عمل منصرف می‌گردند.

مشرب فقهی
مرحوم شاه‌آبادی دلبستهٔ عرفان بود، اما بر دستاوردهای دنیای جدید نیز چشم نمی‌بست. او اگرچه با حاکمیت وقت، به مخالفت برمی‌خاست، اما برخوردی حذفی با دستاوردهای مدرن نداشت. در زمان ایشان استفاده از رادیو تازه رواج یافته بود. برخی بر این باور بودند که چون رادیو در اختیار دولت رضاشاه است، نمی‌توان از آن استفادهٔ مفید کرد. لذا به محضر آیت الله نامه نوشتند و از ایشان دربارهٔ جواز استفاده از رادیو پرسش کردند. مرحوم شاه‌آبادی در پاسخ نوشتند: رادیو، همچون زبان گویایی است که هم می‌تواند به دانش و فرهنگ خدمت کند، هم می‌تواند گفتارهای ناصواب بگوید. بنابراین خرید و نگهداری آن برای استفاده از برنامه‌های مفید، مانعی ندارد.

در زمانی که بلندگو هم تازه رواج یافته بود و تعدادی از علما، استفاده از آن را مجاز نمی‌دانستند، ایشان در پاسخ عده‌ای از مردم که از ایشان پرسیدند: آیا اجازه می‌دهید بلندگویی خریده و در مسجد نصب کنیم؟ پاسخ دادند: “این چه سؤالی است؟ حتماً آن را تهیه کنید که تا من زنده‌ام، حجت بر مردم تمام شود که این وسیله گناه ندارد و نگهداری آن و نیز استفاده از آن در موارد صحیح، نه‌تنها زیانی ندارد بلکه لازم است.»

مشرب سیاسی و فقهی مرحوم شاه‌آبادی الگویی برای امام خمینی (ره) بود. اگرچه امام، شاه‌آبادی را الگوی عرفانی و معلم اخلاق خود می‌نامید اما به نظر می‌رسد که در مشی سیاسی و مشرب فقهی هم بی‌تأثیر از مرحوم شاه‌آبادی نبوده است. و حتماً مرحوم شاه‌آبادی می‌دانست که شیوهٔ او در شاگردش کارگر می‌افتد و فقاهت و سیاست با هم می‌آمیزد و انقلاب اسلامی شکل می‌گیرد. از همین رو بود که به شاگردش نوید داده بود «تو انقلاب خواهی کرد و پیروز هم می‌شوی».

امام خمینی در مشرب سیاسی و فقهی هم نمی‌توانست از شاه‌آبادی جدا شود. امام این پیشبینی را سال‌ها پیش‌تر کرده بود: «پس از دو سه جلسه به جایی رسیدیم که دیدم نمی‌توانم از ایشان جدا شوم…».

پاورقی‌ها:
حدیث عشق و فطرت، مجموعه مقالات در مورد آراء حکمی و عرفانی آیت الله شاه آبادی، ص ۴۸۳
عارف کامل، ص ۵۴
به نقل از کتاب آسمانی، شرح زندگانی آیت الله شاه‌آبادی، ص ۵۸
نک عارف کامل، صص ۳۹-۴۰
حدیث عشق و فطرت، ص ۴۴۴