برنامه اصولگرایان در قبال جامعه، دولت و اصلاحطلبان
جدایی زودهنگام اصلاحات از دولت و رهبر آن، یعنی هاشمی، رقیبی جدی برای اصولگرایان ایجاد میکند که او هم منتقد دولت است و هم منتقد اصولگرایی.
پايگاه خبري تحليلي «پارس»- محمدرضا یل؛ برهان، هر جریان یا جبهه یا جناح سیاسی برای حضور و کنشگری نیاز به درک صحیح از اهداف، شرایط و ترسیم نقشه راه دارد. پر واضح است که سه مؤلفه ذکرشده در قالب فرآیندی مشخص باید مستمراً مورد اصلاح و بهروزرسانی گردد و این همان معنی اتاق فکر و تفسیر معنای انعطافپذیری و نرمشهای سیاسی در یک فضای سیاسی است.
اصولگرایی بهعنوان یک جبهه سیاسی (البته پر شکاف) از این امر مستثنی نخواهد بود. بدون مقدمهچینی، سراغ اصل بحث و تطبیق فرآیند فوق در باب اصولگرایی میرویم. البته اصل بحث بیشتر حول دو مؤلفه تحلیل شرایط و ترسیم قواعد بازی در شرایط ذکرشده، شکل خواهد گرفت.
اهداف سیاسی اصولگرایی
در دستگیری قدرت در دو قوه مجریه و مقننه و همچنین کنش مؤثر و افزایش سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی به خود مهمترین اهداف آرمانی هر جریانی (اعم از اصولگرایی و اصلاحطلبی) در داخل ایران جهت به حداکثر رساندن توان تأثیرگذاری قلمداد میشود که البته میتوان مورد آخر را دربرگیرنده سایر اهداف نیز دانست. از دست ندادن اکثریت مجلس جز مهمترین اهداف این جناح سیاسی در آینده نزدیک خواهد بود که باید در ترسیم تاکتیکها و تکنیکهای سیاستورزی مورد توجه قرار گیرد.
بعد از تعیین تکلیف اهداف، که البته خیلی هم پیچیده نیست، نوبت به تحلیل شرایط موجود میرسد که شاید بتوان ادعا نمود نیمی از موفقیت سیاسی منوط به فهم صحیح و کامل از شرایط و وضعیت حاکم بر جامعه و خود جبهه اصولگرایی است. در یک نگاه کلی، میتوان تحلیل وضعیت صحیح را به تحلیل درونی جبهه اصولگرایی و تحلیل محیط سیاسی تقسیم نمود.
الف) تحلیل وضعیت درونی اصولگرایی
1- سرخوردگی ناشی از شکست: بخش قابل توجهی از جبهه اصولگرایی بهعنوان جبهه ناکام انتخابات ریاستجمهوری دچار نوعی سرخوردگی است که این موضوع شاید بیشتر در افتراق این جبهه و تنشها نهادینه شده باشد. اصولاً جریان ناکام در انتخابات تا مدتی دچار عدم پویایی و شکست انگیزشی خواهد بود و صرفاً از کنشگری فعال به برخی واکنشها نسبت به قدرت حاکم بسنده میکند چرا که در هر صورت مردم رقیب آنها را برای تصدی قوه مجریه انتخاب کردهاند.
2- نهادینگی افتراق: نهادینگی افتراق بین جریانهای مختلف اصولگرایی، که از فاصله بعضاً ایدئولوژیک جبهه پایداری با برخی جریانها و چه اختلافات درونی راست سنتی موضوعی است که بهعنوان یک تهدید برای این جبهه قابل تعریف است. در همین نقطه بحث باید به این نکته توجه کرد که شاید مصلحت این جبهه در چندپارگی سیاسی نهفته باشد. چرا که تجربه 84 نشان داد که با وجود تعدد نامعقول اصولگرایان فردی با منش نزدیک به این جبهه سیاسی و نه با حمایت کامل جبهه اصولگرایی توانست آرای مردم را به خود جلب کند. بر این اساس، شاید تصور اصولگرایان از خود با واقعیت نگاه اجتماعی به دستهبندیها سیاسی و ذهنیت اجتماعی فاصله بسیار زیادی داشته باشد و شاید جامعه به آنها آنگونه که خود فکر میکنند ننگرد.
3- بیاعتمادی بدنه: بیاعتمادی بدنه نسبت به رهبران اصولگرایی، که ریشه در ناکارآمدی سیاسی آنان دارد، موضوع بسیار مهم دیگری است که در صورت عدم علاج، بنیان این جبهه سیاسی را مورد خطر جدی قرار میدهد.
4- عدم آسیبشناسی: عدم وجود عزم حرکت به سمت آسیبشناسی سیاستورزی کنشگران اصلی این جبهه و همچنین عدم پذیرش اشتباهات، موضوع دیگری است که در عین جزئی بودن، در آینده اصولگرایی بسیار مؤثر خواهد بود. رهبرانی که اشتباهات خود را نپذیرند، ضریب نفوذ خود را اندکاندک از دست خواهند داد.
5- فقدان اتاق فکر: و آخرین بحث در این چارچوب عدم توجه به شرایط اجتماعی و پرداخت مستمر به فرآیند (درک اهداف، تحلیل شرایط و ترسیم نقشه راه) است. عدم وجود مغزهای متفکر و اتاقهای تحلیل وضعیت و برنامهساز، ضعفی بنیادین در ساختار تصمیمسازی و اجرایی اصولگرایی است که شاید بتوان فقدان آن را عامل اصلی رخوت این جبهه سیاسی عنوان کرد.
ب. تحلیل وضعیت محیط سیاسی اصولگرایی
1- عبور از بحران مشروعیت: اساسیترین مؤلفه محیط سیاسی و اجتماعی امروز ایران، گذار جامعه از بحرانهای مشروعیت و مقولاتی از این دست است. باید درک کنیم جامعه از بحران مشروعیت به سوی بحران کارآمدی عبور کرده است و لذا پافشاری بر ادبیات فضای سابق در شرایط مطالبات کارآمدی، بزرگترین اشتباه جبهه اصولگرایی است. اگر به ابراز نظرهای بزرگان و رهبران این جبهه توجه کنید، بیشتر تأکید بر ارزشها و اعتقادات دیده میشود تا بر مطالبات اقتصادی جامعه.
2- دولت معیشتبنیان: روحانی با شعار آزادی و دموکراسی و حق مردم پیروز نشد، بلکه او بهعنوان حلال تحریم و تورم در فضای سیاه ناکارآمدی دولت احمدینژاد مقبولیت یافت. شاهد این مدعا رفتار مردم در پاسخ به خواست دولت در انصراف از یارانهها بود. دولتی که در دامنه بهبود اوضاع اقتصادی رأی آورده است؛ حتی اگر حامیان روشنفکرمآبی چون خاتمی و هاشمی داشته باشد، توان تأثیرگذاری خارج از چارچوب اقتصادی را ندارد و اساساً مقبولیت او بسته به عملکرد صحیح آن است. هزینهای که مردم حاضر بودند برای حمایت از احمدینژاد (در اوایل ریاستش) بدهند با دولت فعلی قابل مقایسه نیست؛ چرا که احمدینژاد در فضایی غیرمعیشتی و با شعار عدالت و رفع تبعیض پا به میدان گذاشته بود.
3- تاکتیک فرار دولت: ناکارآمدی دولت در تحقق شعارهای خود، چه در بحث تورم و بحرانهای معیشتی و چه حل مسئله هستهای و تحریمها، قطعاً مایه تشدید بدبینی عمومی به صورتی روزافزون را فراهم خواهد کرد. البته برخی نقدهای معطوف به اقدامات وزارت ارشاد، علوم و برخی رفتارهای منسوبان دولت در مسئله اقلیتها، فشارهای مضاعفی را بر دولت فعلی تشدید کرده است و نکته مهم اینجاست که دولت در تاکتیکی خاص برای رهایی از دو فشار عمومی و نخبگان رقیب، سعی دارد از بحران کارآمدی و مطالبات اجتماعی مربوط به این حوزه بحران به بحران مشروعیت و اقتضائات آن بگریزد و فضا را تبدیل به یک فضای دوقطبی نماید؛ فضایی که بیشتر در دوران اصلاحات شاهد آن بودیم. فهم این موضوع پایه کنش صحیح اصولگرایی است.
4- بازی خاتمی با دولت: حفظ ظرفیت مخالفخوانی برای اصلاحطلبان در عین حمایت از دولت برای احیای سازمانی و اجتماعی مهمترین سیاست فعلی اصلاحطلبان است. درک بازی خاتمی بهعنوان رهبر اصلی جریان اصلاحات مؤید بارز همین سیاست است. خاتمی، با استفاده از بازی دادن محمدرضا عارف (که تمکین سیاسی او در انصراف از انتخابات امتحان شده است)، این سیاست را پیش میبرد. عارف بهعنوان فرد دوران گذار اصلاحات برای بازگشت آرام به حاکمیت نه وارد دولت میشود و نه به صورت مستمر همچون سایر رهبران اصلاحات از دولت حمایت میکند و در عین حال، بهعنوان نماد اصلاحات در مجلس مورد توجه خاتمی و بدنه اصلاحات است و مرزبان اصلاحات با سایر جریانهای سیاسی خواهد بود.
حال با توجه به تحلیل وضعیت درونی و بیرونی جبهه اصولگرایی که در آن به مؤلفههای اصلی بسنده شد، باید درصدد تجویز سیاستورزی مناسب در این فضا برآییم. با توجه به جمیع ابعاد تحلیل شرایط سیاسی و اجتماعی کشور و همچنین اوضاع گروههای منتسب به اصولگرایی ابتدا به راهبردهای این جبهه برای اصلاحات درونی خود و همچنین تجویزاتی برای رفتارهای سیاستورزانه اصولگرایی در ساحت عرصه سیاسی ایران میپردازیم.
اصلاحات درونی اصولگرایی
1- انعطافپذیری اجتماعی: با توجه به گذر جامعه از مسئلههای مشروعیتبنیان، به نظر میرسد تشکلهای اصولگرایی در بازنگری اساسی باید کارویژههای جدیدی برای خود متناسب با بایستههای پیشرفت امروز ایران تعریف کنند که احتمالاً اقتصاد مقاومتی با تمام ابعاد فرهنگی، اقتصادی و سیاسی داخلی و خارجی متناسب با آن، میتواند محور این بازنگری باشد و قطعاً پافشاری بر ادبیات گذشته شکاف با جامعه را هرچه بیشتر افزایش میدهد و درک متقابل جامعه و اصولگرایان را به رویایی دستنیافتنی تبدیل خواهد کرد.
باید به این نکته توجه کرد که دستهبندیهای چپ و راست یا اصولگرایی و اصلاحطلبی دارای بازه زمانی خاص و بسترهای شکلگیری مختص خود بودهاند و آیا امروز با توجه به تغییر اولویتهای اجتماعی، نمیتوان به فکر تغییر برند و عنوان جبهه اصولگرایی به سمت عناوینی با رنگوبوی اقتصادی (البته با رویکرد مورد نظر اصولگرایان) باشیم؛ مثلاً اگر جامعه جریان سیاسی اصولگرایان را با عنوان «درونزایی» یا «تولیدگرا»ها بشناسند، بهتر است؟ یا صرفاً افرادی که به مسائل ارزشی و اعتقادی اصرار میورزند؟
2- تبدیل رهبران به ناظران، مرزبانان و مشاوران سیاسی: جوانگرایی و اجازه دادن به جوانان برای تصمیمسازی و حتی رهبری برخی حوزهها باید سرلوحه گروههای اصولگرا باشد که هم باید از جانب رهبران میدان داده شود و هم جوانان در مطالباتی بهحق و منطقی خواهان ایفای نقش و تصمیمسازی بیشتر در عرصه سیاسی باشند. رهبران سپیدموی ما باید به نظارت و مراقبت بسنده کنند و با تصمیمگیریهای پشت پرده و محدود برای همیشه وداع کنند؛ چرا که تعلل آنها سرخوردگان بدنه را به اتخاذ سیاستهای مستقل وادار میکند که خود این موضوع در عین فرصت، تهدیدهای خاصی را نیز ایجاد میکند. در یک جمله، باید گفت که اصولگرایی باید در عین بسترسازی برای تربیت نخبه فکری و سیاسی به گردش نخبگان التفات جدی نماید.
3- پرداخت به مناقشات فیمابین: به نظر میرسد بهجای اینکه گرههای فکری با بحث در باب تکلیفگرایی و نتیجهگرایی یا واقعبینی و آرمانخواهی در زمان قبل از هر انتخابات، که موجبات افزایش اختلافات و فاصله سیاسی را فراهم میآورد، بهتر است هماکنون و در آرامش به صورت مستمر این موضوعات مورد کنکاش و بررسی قرار گیرد تا شاید به شکلی حل شود یا حداقل بحث مستمر پیرامون این مناقشات، ظرفیت متراکمشده بحثهای سیاسی قبل از انتخابات را کاهش دهد و به یکباره قبل از انتخابات آزاد نشود.
4- فرهنگسالاری: یکی از معضلات جامعه اصولگرا حاکمیت نگاه سیاسی بر تمام موضوعات مورد رصد آنهاست. در حالی که نگاه فرهنگی بر تمام موضوعات میتواند جذابیت این گروه و جبهه را افزایش دهد و بسیاری از فضاسازیها را کاهش دهد. این موضوع به این معنی نیست که صرفاً سوژههای فرهنگی مورد بررسی قرار گیرد، بلکه مبانی تحلیلی نخبگان باید فرهنگمحور باشد. در این صورت است که افراد در جامعه به دو دسته موافق و مخالف دستهبندی نمیشوند، بلکه همه افراد در طیفی گسترده، متناسب با واقعیت جامعه و تربیتشان، تحلیل میشوند و عوامل مؤثر بر تصمیمگیری اجتماعی با این روش بهوضوح قابل استخراج و سپس برنامهریزی خواهد بود. اطلاق جذب حداکثری و دفع حداقلی تنها با این نگاه قابل وقوع است و ادامه صرف سیاسینگری به سیاست نتیجهای جز انفعال نخواهد داشت.
5- تخصصگرایی: یکی از مشکلات جبهه اصولگرایی این است که اکثر نخبگان تصور میکنند در تمام مسائل و حوزه میتوانند ابراز نظر کنند یا حتی تصمیمگیری نمایند. برخی چهرهها در باب فرهنگ صحبت میکنند و سپس شاهد هستیم همان چهرهها درباره اصول سیاست خارجه نیز به ایراد نظر میپردازند. به نظر میرسد بهتر است بهجای این نوع نگاه بسته، که به رخوت این جبهه منجر میشود، با تقسیم وظیفه و حوزهبندیهای مختلف براساس تجربه و تخصص، میتوانیم شاهد پویایی و تأثیرگذاری بیشتر نخبگانمان باشیم. ایجاد این ویژگی ظرفیت اتهامزنی به اصولگرایان را کاهش میدهد و چهرهای نخبگانیتر از آنان به نمایش میگذارد که صدالبته اعتمادزاتر خواهد بود.
سیاستورزی اصولگرایی
با توجه به تمام موضوعات پرداختهشده، حال نوبت به تجویزات رفتار سیاستورزانه جبهه اصولگرایی و بازیگران پیدا و پنهان آن میرسد که قطعاً با اتخاذ سیاستهای صحیح میتوان بیشترین اهداف را در دوران فقدان قدرت سیاسی کسب کرد.
در قبال جامعه چه باید کرد؟
شاید مهمترین اتفاقی که باید بهعنوان یک رویه جدید در رفتار اصولگرایی واقع شود، ادامه همان اصلاحات درونی اصولگرایی پیرامون انعطافپذیری باشد. گروههای اصولگرا با شکستن پیرامونزدگی حاکم بر تحلیلهای خود، باید به آغوش جامعه و اولویتهای اجتماعی بازگردند و با تزریق دادههای واقعی از جامعه، درک صحیحی از مردم خود و دغدغههاشان پیدا نمایند.
به نظر میرسد، با توجه به فقدان دادهگیری از جامعه، جبهه اصولگرایی باید با تعریف مکانیزمهای بدیع و علمی برای خود، چه در سطح نخبگان و چه در سطح عمومی، نوعی مرجعیت دادهگیری اجتماعی ایجاد کند. به این ترتیب، برخی تشکلهای منتسب به جریان اصولگرایی نمایشدهنده اولویتهای اجتماعی براساس مکانیزم دادهگیری علمی خود خواهند بود و با این وجود، تحلیلهای واقعیتری چه برای خود و چه برای جامعه تولید خواهند کرد. فرصت خارج بودن از قدرت برای اصولگرایی به نوعی ظرفیت مخالفخوانی ایجاد میکند که این فرصت میتواند در رسیدن به این مرجعیت کمک حال اصولگریان باشد.
در این رابطه، باید اذعان داشت مسئله افکارسنجیها، بهعنوان یک ابزار، مناقشات زیادی را در هر انتخابات در بین بازیگران این جبهه ایجاد میکند که به طور کلی نشانگر عدم بلوغ این جبهه سیاسی نسبت به در نظر گرفتن این پارامتر تحلیلی (دادههای اجتماعی) است. این جبهه با به فعلیت رساندن واقعبینی مورد نظر رهبری باید پا از دام توهمگرایی آزاد کنند تا بتوانند برای رسیدن به آرمانهاشان قدرت برنامهریزی پیدا کنند. بعد از این اتفاق است که اصولگرایی میتواند نماینده جوانان و پیران جامعه ایران در حوزههای مختلف باشد.
در قبال دولت چه باید کرد؟
با توجه به تحلیل وضعیت دولت و ترسیم تاکتیک دولت در فرار از بحران کارآمدی به سوی بحران مشروعیت، اصولگرایان باید به جای بازی خوردن و پاسخدهی مورد نیاز دولت جهت فضاسازیهای عقیدتی و روشنفکرمآبانه، در زمینهای معیشتی اقدام به پاسخدهی نسبت به دولت نمایند و پای مسئولان اجرایی را در بحران کارآمدی و مسئلههای معیشتی جامعه، محکم ببندند. این سیاستورزی، که بر مبنای فهم واقعی از جامعه استوار است، به اصولگرایان این امکان را میدهد که با محوریت مطالبات معیشتی سایر دغدغهها را نیز مطرح کنند و این روند باعث میگردد با ایجاد اعتماد عمومی نسبت به ایشان، مطالبات خاص آنها نیز به خواست عمومیتری تبدیل شود.
به طور مثال، به جای پاسخ دادن به اینکه دولت وظیفه بهشت بردن مردم را دارد یا خیر، باید اینگونه پاسخ داد که دولت بهتر است فکر معیشت مردم باشد یا اینکه دولت به جای این حرفها مذاکرات را به سرانجام برساند. نمونه بارز این روش را در موضعگیریهای حضرت آیتالله جوادی آملی مشاهده میکنیم که با ترکیب مطالبات ارزشی خود با مطالبات معیشتی، هر بار نقدی مؤثر و اساسی بر سیستم اجرایی و سیاستگذاری کشور وارد مینماید.
در قبال اصلاحطلبان چه باید کرد؟
با توجه به حمایت اصلاحطلبان از دولت جهت احیای سازمانی و اجتماعی که در آینده نه چندان دور به انتقاد و نهایتاً جدایی تبدیل میشود تا ظرفیت مخالفخوانی برای کنش سیاسی حداکثری فراهم شود، به نظر میرسد بهترین سیاست اصولگرایان باید تأکید مضاعف بر پیوند اصلاحطلبان و دولت باشد؛ چرا که هم بدبینی عمومی ناشی از ناکارآمدی دولت در کارنامه اصلاحات و رهبر اصلی آن، یعنی خاتمی، نوشته شود و همزمان جدایی این جبهه از دولت را به تعویق اندازد. شاید برخی تفرقه در رقیب را اصلی مهم در سیاستورزی بدانند، لکن باید گفت جدایی زودهنگام اصلاحات از دولت و رهبر آن، یعنی هاشمی، رقیبی جدی برای اصولگرایان ایجاد میکند که او هم منتقد دولت است و هم منتقد اصولگرایی.
شاهد این مدعا را باید در بازی سیاسی خاتمی با استفاده از عارف جست (باید عارف را سربازی گوش به فرمانی در خدمت خاتمی دانست که حاضر شد از کاندیداتوری ریاستجمهوری استعفا دهد). عارف، در عین عدم ورود به قدرت و قوه مجریه و حمایت مستمر از روحانی، سعی دارد در انتخابات مجلس با برند اصلاحطلبی خالص شرکت کند. جریان اصلاحات، با قدرت گرفتن در مجلس و بازگشت نسبی به قدرت، پای خود را از ناکارآمدی دولت بیرون خواهند کشید و مصحلتاندیشی در حمایت از دولت را کنار خواهند گذاشت و مستقلاً در فضای سیاسی به کنشگری خواهد پرداخت.
در کنار ضعیف شدن بدنه اجتماعی دولت، در عوض شاهد خلوص اصلاحطلبی و بازتولید این جریان خواهیم بود. لذا وظیفه امروز به عقب انداخت زایش اصلاحطلبی از دل دولت اعتدال است تا حداقل شاهد نوزادی نارس باشیم تا کامل و بالغ.
نکتهای که باید در پایان به آن توجه داشت این است که جبهه اصولگرایی شامل تشکلها و اشخاص متفاوت با ضریب نفوذ و حامیان مختلفی است که در برخی موارد اختلافات گستردهای نیز با هم دارند. این قبیل تجویزات شاید تأثیر کمی بر تغییر رفتار مدعیان سیاستورزی داشته باشد، ولی روی سخن اینگونه تحلیلهای نقدپایه، جوانان و دغدغهمندانی هستند که از رخوت این تشکلهای نابالغ به ستوه آمدند و در جستوجوی فضایی برای فعالیت مؤثر هستند.
با توجه به تأثیرگذاری جوانان در پویایی جبهه اصولگرایی، به نظر میرسد عزم و جدیت در تشکیل شبکه تراز انقلاب اسلامی، که رفتار سازمانی و تشکیلاتی در کنار جهتگیری فرهنگی و رسانهای از جمله ویژگیهای آن است، میتواند تحولی محسوس در کارکرد اصولگرایی ایجاد نماید. شاید بتوان گروههای فرهنگی مسجدمحور را مدلی بسیار کوچک از این الگو دانست که البته با تقویت و بلوغ ساختاری میتوانند قابلیت هدایت اجتماعی و البته ظفرهای سیاسی را برای حزبالله ایجاد نمایند.
ارسال نظر