داستان حس خاص خاله نرگس به امام حسین (ع)
آزاده آلایوب درباره کمکاریاش میگوید که پیشنهادهای بازیگری برای سینما به او شده اما چون پیشنهادها با ارزشهایش ناسازگار بوده، نپذیرفته است؛ او افزود: "اگر قرار بود اینطوری رشد کنم الان حالم خوب نبود؛ این نوع ورود به سینما را دوست ندارم.
اولین فردی که بهعنوان خاله کودکان در صداوسیما مطرح شد "آزاده آلایوب" بود که با نام "خاله نرگس" شناخته شد. او چنین روایت کرد: "آبانماه سال 1381 بهتازگی در برنامه «رنگینکمان» تست داده بودم و چشمانتظار تماس، از کنار گوشی تلفن تکان نمیخوردم، چگونه میتوان 10 روز منزل را ترک کنم و فیامانالله. نه همیشه اسباب زیارت فراهم است اما اینجا فرصتها از دست میرود، میمانم. اوراق افکارم پُر از خطی بود، دیگر جایی برای تکلیف شب هم نبود... صدای زنگ تلفن (پریدم)... مادر زود باش مدارک را آماده کن، دیر میشه... قلب! عقل! احساس! آرزو! امان بده! حسین! شهرت! دنیا! حسین!! مامان نمیتوانم به امامحسین(ع) نه بگم، حتی اگر بهقیمت از دست دادن آرزوهایم باشد. چه میگوید دختر؟ بجنب... رها کردم و رفتم. بهمحض بازگشت (صدای زنگ تلفن)... "خانم آلایوب، شما در تست برنامه پذیرفته شدید". از آذر همان سال تاکنون «خاله نرگس و من» تمام دنیا زیباییهایش را مدیون همان انتخابند... حسین و دیگر هیچ.
او دو سال پیش به آرزویش رسید و اربعینی شد! آزاده آلایوب یا خالهنرگس کودکان به خبرنگار خبرگزاری تسنیم، گفت: به نظرمن هرکسی باید یکبار در عمرش، پیادهروی اربعین را تجربه کند؛ وقتی در این فضا قرار میگیرد هم ثواب زیارت اربعین را میبرد و هم از این همه اتحاد و همدلی، یکرنگی و همبستگی آدمها سرذوق میآید؛ چرا که همهشان دلداده عشقاند و بهسمت هدف مشترکی حرکت میکنند. واقعاً هرچه دارند در طبق اخلاص میگذارند و هیچکس احساس کمبود نمیکند. فقیر و غنی کنار همند و در این مسیر هرکس هرچیزی میخواهد بهدست میآورد و نیازمندیاش برطرف میشود.آزاده آلایوب به معجزه القای معنویت و تعالی در اتحاد و همدلی اربعین حسینی اشاره کرد و گفت: وقتی همه آدمها همسفره و همسطح میشوند و اثری از کینه، حسادت، تهمت، دروغ و صفات رذیله نیست؛ در هر قدم جاده اربعین، زائر احساس غرور میکند و به اوج عزت و کرامت انسانی میرسد. من فکر میکنم هرکسی در مسیرش قدم بردارد به آن ارج و قرب میرسد؛ این اتفاق از صدقهسر امامحسین(ع) برای زائر اباعبدالله میافتد. خانهشان را در اختیار زائران قرار میدهند و از همه داراییشان میگذرند تا بهترین پذیرایی را از زائران امامحسین(ع) بکنند.
خالهنرگس که اعتقاد دارد بهترین اتفاقات زندگیاش در سفر کربلا رقم خورده است، افزود: من تنها به این سفر رفتم و هیچ زیارتی را وابسته به هیچجا نرفتم و خلوتم را با هیچجا عوض نمیکنم؛ غذا و اطعامی که خوردم آنقدر لذید و خوشطعم بود. گاهی اوقات مرا میشناختند و عکس میگرفتند و خوشحال میشدند.
آلایوب به نقل روایتی از زیارتش به سامرا پرداخت و تصریح کرد: همهجای این سفر برایم خاطرانگیز و دوستداشتنی بود؛ اما سامرا رفتم خیلی سخت گذشت؛ پاهایم تاول زدند و کمرم گرفت. جالب است بدانید با کامیون و تریلی جابهجا میشدیم و ساعتها پیاده میآمدیم و شهر سوخته میدیدیم. دیوارهای سوراخ سوراخ و آن خوف و غربتی که وجود دارد. ترسی که خیلیها شاید از رفتن به سامرا داشتند و هر مسیری که میرفتیم و هرعطشی که داشتیم ساعتها انتظار میکشیدیم برای اینکه ماشینی پیدا شود. همه سختیها را میدیدم و میگفتم روز قیامت؛ آنجا این عشقم را با شما معامله میکنم.
او درباره کارهایی که درباره اربعین رادیو و تلویزیون انجام داده است، گفت: بیشتر گزارشگونه بوده و به نظر میآید سوژههای اربعین زیاد، متنوع و جذابند، چقدر پرداختن به زوایای مختلف اربعین لازم است تا تمام جهان با این پدیده مهم آشنا شوند و بدانند اینهمه راهپیمای حسین برای چه و با چه اهداف و احساساتی پا به میدان میگذارند. فیلمهایی که ماندگارند ساخته شود؛ نذر کنند سریالی در تلویزیون بسازند تا اربعین بینالمللی به تصویر کشیده شود تا همگان با ابعاد و زوایای آن آشنا شوند.
آزاده آلایوب درباره روزهای کمکاریاش در تلویزیون گفت که پیشنهادهای بازیگری برای سینما به او شده اما چون پیشنهادها با ارزشهایش ناسازگار بوده، نپذیرفته است؛ او در این باره به خبرنگار تسنیم گفت: "اگر قرار بود اینطوری رشد کنم الان حالم خوب نبود؛ من خودم مهارت دارم از راه هنر و هنرمندی بهجایی برسم؛ این نوع ورود به سینما را دوست ندارم و خطرناک است."
او گفت که کارهای صحنهای انجام میدهد و پیشنهاداتی داشته است که بهزودی به تلویزیون برمیگردد و افزود: نگران بچههایم؛ زیرا هیچ سرمایهگذاری برای کودکان نمیشود و اگر برایشان مهم بود قبل از فیلم و سریال، برای برنامههای کودک سرمایهگذاری میشد.
خالهنرگس در پایان دلنوشتهای هم به امام حسین(ع) تقدیم کرد:
امام حسین واسه من خلاصه نمیشه تو محرم، تاسوعا، عاشورا یا اربعین؛ حسین بهار دل منه حتی وقتی ابرهای تیره و تاریک کنار میره و آفتاب میتابه و همه سرگرم بلند خندیدنن من یه گوشه میرم مشغول خواندن زیارت عاشورا میشم؛ اینجوری به تعادل میرسم؛ تا یادم نره تکیه به خوشی و ناخوشی دنیا یه دروغ بزرگه؛ پس خدای عزوجل فرمود: ای فرشتگان من و ای ساکنان آسمانهایم بهراستی که من نیافریدم آسمان بنا شده و نه زمین گسترده و نه ماه تابان و نه مهر درخشان و نه فلک چرخان و نه دریای روان و نه کشتی در جریان را مگر بهخاطر دوستی این پنج تن، اینان که در زیر کسایند (حدیث کسا)؛ میدونید اینجوری از خدا اماننامه میگیرم تا یهو کاسهکوزه هرچی بهم داده رو واسه خاطر غفلت نشکنه سرم؛ آدم باید زرنگ باشه و طناز/ پیش خدا یه کم دلبری کن با عشق حسین/ تا بیشتر گیرت بیاد، بیشتر از بقیه.
ارسال نظر