اقبال واحدی: من بسیجی ام
اقبال واحدی مجری قدیمی تلویزیون در روز صداوسیما ترجیح داد با این نکته شروع کند که: خودم را مجری نمیدانم بلکه بسیجی هستم به ویژه اکنون که فضا جنگی است و گرچه جنگ نظامی نداریم اما جنگ رسانهای علیه ما در جریان است، اگر ما وظیفهای انجام میدهیم وظیفه بسیجی است.
او به برنامه «صبح بخیر ایران» تلویزیون اشاره کرد و گفت: زمانی که «صبح بخیر ایران» آغاز شد، از ساعت 4 و 5 عصر برنامهها شروع میشد و اصلاً برنامه زنده به جز بخش خبری نداشتیم. ما دنبال جایی برای این برنامه بودیم که طلوع خورشید را ببینیم، اتفاقی که گرچه تکراری است اما اتفاقی معجزهگونه هست. سرانجام تپهای پیدا کردیم که اسم آن را مخفف صبح بخیر ایران یعنی صبا نامگذاری کردیم.
این مجری پیشکسوت به فقدان تجهیزات رسانهای آن دوران اشاره کرد و افزود: آن زمان کمترین امکانات و فقط دو تا دوربین داشتیم. من هم از فنی وارد تولید شدم، برق خواندم، الکترونیک آشنا خواندم، انیمیشن بلدم و اصلا برنامه سفرنامه به همین دلیل شکل گرفت.
وی در پاسخ به اینکه آیا شهری وجود دارد که شما نرفته باشید، گفت: یه نظر من کسی نمیتواند ادعا کند همه جا را رفته است اما میتوانم بگویم یکی از کسانی هستم که بیشترین جا را دیدهام. ایران ما آنقدر وسیع است که نمیتوان چنین ادعایی کرد با اینکه من سه چهار دور ایران را چرخیدهام.
واحدی یادآور شد: ما میخواستیم به جاهایی برویم که کسی نرفته است و فقط ایران را معرفی نکنیم بلکه مردم ایران را معرفی کنیم نگاهمان ایرانگردی با چاشنی اجتماعی بود.
این مجری قدیمی درباره ضبط سرود "رضا رضا" توضیح داد: در هتل بودیم که بچههایی را دیدیم که از آباده آمده بودند ما یک واحد سیار داشتیم که شبیه ماشین بستنی بود و ما همان جا سرود بچهها را ضبط و روز بعد پخش کردیم نان داغ کباب داغ بود. بعدها وارد صحن امام رضا که به او بدهکارم شدیم و از آنجا شال سبز را یک خادم برای من آورد که نذر داشت به یک سید شال بدهد.
وی تأکید کرد: آن زمان ماهواره نبود و از طریق آنتن از افغانستان و کشورهای اطراف توانستند ارتباط زنده با مشهد را تماشا کنند و همه پای تلویزیون ها اشک میریختند.
مجری قدیمی تلویزیون همچنین در بخشی از برنامه به شوخی گفت: بعضیها میخواستند از من تعریف کنند میگفتند صبحها قبل از دستشویی رفتن اول شما را روی آنتن میبینیم. اصلا هم نمیگفتند گلاب به رویت!
وی درباره نحوه کشف استعداد زنده یاد ناصر عبداللهی توضیح داد: ما به جنوب کشور و استان هرمزگان رفته بودیم و دنبال خانواده محلی بودیم چون دوست دارم همیشه به کسانی که آنتن ندارند میدان بدهیم. آنجا من با ایشان آشنا شدم و دیدم چه پسر فروتن و با اخلاقی است. خلاصه از او خواستم بخواند و دیدم چه صدای خوبی دارد. او از ائمه میخواند و از فاطمه زهرا(س) و امیرالمومنین(ع) و حضرت عباس(ع) خواند.
واحدی تأکید کرد: وحشت داشتم پخش زنده برویم چون او اولین بارش بود. به هر حال به نخلستان ناخدا رفتیم و کنار تانک آهنگ فاطمه(س) را ضبط کردیم از خانه مردم کابل کشیدیم که این را ضبط کنیم. برای اولین بار استانداری یک هواپیما به ما داد و ما به جزیره بوموسی رفتیم که روی آنجا خیلی مناقشه بود و برخی کشورهای حاشیه خلیج فارس خیلی شیطنت میکردند.
وی با اشاره به ماجرای تماس خرازی وزیر امور خارجه وقت، تصریح کرد: ما پرچم ایران را هم زده بودیم و گویا آقای خرازی وزیر امور خارجه وقت به شبکه زنگ زده و گفته بودند کنفرانس هشت به علاوه چه داشته انجام میشده و شما با این کار خنثیاش کردید. آهنگ "فاطمه" خیلی گرفت اما اینکه در وصف ائمه از موسیقی استفاده کنیم خیلی جا نیفتاده بود. عبداللهی هم خیلی موفق شد اما متاسفانه از دنیا رفت. وی در پایان بر یک جمله تأکید ویژه داشت: "من همیشه شاگرد و سرباز هستم و ادعایی ندارم".
ارسال نظر