باغوحشهای انسانی در اروپا و آمریکا + عکس
غربیها که انسانهای دیگر را «کمتر از انسان» میدانستند، رنگینپوستان و بومیان کشورهای مستعمره خود را برای سرگرمی در باغوحشهایی کنار حیوانات دیگر نگهداری میکردند.
اصطلاح «باغوحش انسانی» آنقدری که برای ما عجیب به نظر میرسد، برای اروپاییها و آمریکاییها در قرنهای نوزدهم، بیستم و حتی بیست و یکم تعجبآور نبوده و نیست. این پدیده، زاییده ترکیبی از استعمارگری اروپاییها و نژادپرستی غربی هاست. استعمارگران اروپایی که انسانهای دیگر را «کمتر از انسان» میدانستند، رنگینپوستان و بومیان کشورهای مستعمره خود را همراه با افراد دیگری که به علت ابتلا به بیماریهایی نظیر پیسی، ظاهری «جالب» داشتند، به عنوان برده به اروپا میبردند و برای سرگرمی (و چنانچه خواهیم دید گاهاً برای لذت جنسی) شهروندان «متمدن» اروپایی، در باغوحشهایی کنار حیوانات دیگر نگهداری میکردند. از سوی دیگر، آمریکاییها هم از قافله عقب نمانده و سیاهپوستان و سرخپوستان بومی آمریکا را به شیوهای تحقیرآمیز و غیرانسانی دستمایه درآمدزایی خود مینمودند؛ واقعیتی که یک برده به نام «اوتا بنگا» با زندگی اجباری در باغوحش «برانکس» در کنار بوزینهها و شامپانزهها و حتی کُشتی گرفتن با اورانگوتانها به دستور صاحبان آمریکایی خود، آن را اثبات کرد. بر اساس آخرین گزارشهای موجود (که در ادامه به آنها اشاره میکنیم)، آمریکاییها هنوز هم بدشان نمیآید بومیان کشور خود را برای جلب توریست، در باغوحش نگهداری کنند.
بسیاری از ما تا کنون به باغوحش رفتهایم و کمتر با خود اندیشیدهایم که آیا دوست داریم جای ما با حیوانات داخل قفس عوض شود یا نه. با این حال، حبس شدن در قفس برای بازدید دیگران همان اتفاقی است که برای دهها رنگینپوست در زندگی واقعیشان در اروپا رخ داده است. عبارت «باغوحش انسانی» یا «نمایشگاه نژادشناسی» اشاره به باغوحشهایی دارد که طی قرنهای ۱۹ و ۲۰ در اروپا رواج داشت و در آنها تعدادی انسان در وضعیت به اصطلاح «طبیعی» یا «بَدوی» برای بازدید عموم به نمایش گذاشته میشدند. این باغوحشها اکنون هم البته در قالب «نمایشگاه» در اروپا برگزار میشود.
در یکی از آخرین نمایشگاهها از این دست، نیمه دوم سال ۲۰۱۴، طی «جشنواره ادینبرو» که بزرگترین جشنواره هنری جهان است و هر سال تابستان در شهر ادینبرو پایتخت اسکاتلند برگزار میشود، «برت بیلی» هنرمند و طراح سفیدپوست تئاتر که اهل آفریقای جنوبی است، تصمیم گرفت گریزی به تاریخ استعماری اروپا بزند. به این ترتیب، در بخشی از جشنواره مردان و زنان سیاهپوست در حالی به نمایش درآمدند که یادآور باغوحشهای انسانی آن سالها بودند. نام این بخش از جشنواره، «نمایش بی» گذاشته شد و شمار زیادی از مراجعهکنندگان از آن استقبال کردند، در حالی که به همان نسبت، مدافعان حقوق بشر به برگزاری این نمایشگاه اعتراض نمودند و حتی اجازه برگزاری این نمایشگاه در لندن را ندادند.
چند ماه پیش از آغاز جشنواره ادینبرو، در نروژ نیز دو هنرمند به مناسبت دویستمین سالگرد تدوین قانون اساسی این کشور، اقدام به بازسازی باغوحش انسانیای کردند که بخش اصلی نمایشگاه جهانی نروژ در سال ۱۹۱۴ بود. این نمایشگاه که «توجه محدود اروپایی» نام گرفت، همچون «نمایش بی» یادآور این مسئله بود که اروپاییها در دوران استعمار با رنگینپوستان مانند حیوان برخورد میکردند.
تاریخچه باغوحشهای انسانی در کشورهای اروپایی
به نظر میرسد یکی از اولین باغوحشهای دنیا (دستکم در غرب)، باغوحش «موکتزوما» در مکزیک بوده است که در آن نه تنها مجموعه گستردهای از حیوانات، بلکه تعدادی انسان نیز به نمایش گذاشته شده بود. از جمله انسانهایی که در این باغوحش برای بازدید تماشاگران نگهداری میشدند، افراد مبتلا به عارضههایی مانند «کوتولگی» (در معنای پزشکی)، «زالی» و یا «گوژپشتی» بودند که مانند حیوان برای سرگرمی بازدیدکنندگان در قفس نگهداری میشدند.
در قرن شانزدهم، مشهور بود که کاردینال «ایپولیتو دیمدیچی» (یکی از کاردینالهای کلیسای کاتولیک که پاپ را انتخاب میکنند) کلکسیونی متشکل از نژادهای مختلف انسان و همینطور حیوانات عجیب و غریب دارد. ظاهراً وی انسانهای به اصطلاح «وحشی»ای را داشته که مجموعاً به بیش از ۲۰ زبان صحبت میکردند. علاوه بر اینها افرادی از نژاد «مور» (مسلمانان شمال آفریقا)، تارتار، هندی، ترک و آفریقایی نیز در کلکسیون این کاردینال ایتالیایی بودند.
آیا آمریکاییها متمدنتر از اروپاییها بودند؟
یکی از اولین نمونههای مدرن نمایشگاههای انسان، ۲۵ فوریه سال ۱۸۳۵ در آمریکا رخ داد، زمانی که «فینس تیلور بارنوم» شومَن و تاجر آمریکایی اقدام به نمایش یک زن سیاهپوست به نام «جویس هث» در انظار عمومی کرد. بارنوم ادعا میکرد این زن ۱۶۱ ساله، پرستار بچه «جورج واشنگتن» بوده است. هث نیز با داستانهایی که از کودکی واشنگتن برای مردم تعریف میکرد، آنها را سرگرم مینمود.
وقتی مردم از این داستانها خسته شدند، بارنوم ادعا کرد که هث انسان نیست، بلکه یک روبات به شکل انسان است. با این ادعا، مردم دوباره به دیدن هث آمدند تا خودشان از نزدیک ببینند که آیا بارنوم راست میگوید یا نه. این شومَن آمریکایی، جویس هث را آخرین بار در تاریخ ۱۹ فوریه سال ۱۸۳۶ به نمایش گذاشت، روزی که هث از دنیا رفت. البته بارنوم بعد از مرگ هث هم به روشهای مختلف از او برای کسب شهرت استفاده کرد.
مثالهای بیشتر از تمدن اروپایی-آمریکایی
مثالهای بیشتری از این نمایشگاههای انسانی هم در تاریخ اروپا و آمریکا مشاهده میشود که هر کدام داستانهای عجیب و غریب خود را دارند: «چانگ» و «انگ» «بانکر» برادران دوقلوی بههمچسبیده تایلندی (بعدها تایلندی-آمریکایی) که حق نمایششان توسط «رابرت هانتر» تاجر اسکاتلندی از والدینشان خریده شد؛ بومیان آمریکا که توسط «کریستف کلمب» طی سفرهایش جمعآوری شده و به دادگاه اسپانیا برده شدند؛ و «ماکسیمو» و «بارتولا» برادر و خواهر السالوادوری که دچار «میکروسفالی» (کوچکی بیش از اندازه سر و مغز) بودند و به همین خاطر در سراسر آمریکا و اروپا چرخانده شدند تا مقامات مختلف این کشورها با دیدن آنها و نمایشهایشان سرگرم شوند. از جمله این مقامات، «میلارد فیلمور» رئیسجمهور وقت آمریکا و ملکه «ویکتوریا» در انگلیس بودند.
«جورج گراتون» کودک آفریقایی دچار «پیسی» (وجود لکههای سفیدی روی پوست به علت اختلال در کار سلولهای تولیدکننده رنگدانه) مورد دیگری بود که بیرحمی اروپاییها را ثابت میکرد. بخشی از پوست و موی وی به خاطر بیماری سفید بود و همین کافی بود تا به سوژهای جالب برای اروپاییها تبدیل شود. گراتون وقتی تنها چند ماه داشت به ازای پرداخت پول، به متقاضیان نشان داده میشد. سپس در سن ۱۵ ماهگی به شهر «بریستول» انگلیس فرستاده و به قیمت هزار پوند به «جان ریچاردسون» شومَن انگلیسی، فروخته شد. دو سال بعد، او را برای بازدید مردم در سراسر انگلیس گرداندند.
«سارا بارتمن» نیز یکی از مثالهای مشهوری است که اوج بیفرهنگی و شهوترانی اروپاییها را نشان میدهد؛ زن سیاهپوستی که به خاطر ابتلا به «استیاتوپیجیا» (تجمع ماهیچهها در ناحیه باسن که موجب بزرگی بیش از حد آن میشود)، طی قرن ۱۹ در سیرکهای مختلف در سراسر انگلیس و بعدها فرانسه برای التذاذ جنسی اروپاییها به نمایش گذاشته شد. وی که به عنوان برده از آفریقای جنوبی (مستعمره وقت هلند) به انگلیس برده شده بود، مانند بسیاری از زنان قبیله خود یعنی «خویخوی» دچار استیاتوپیجیا بود، اما مشهورترین موردی محسوب میشد که به خاطر این ویژگی، توسط اروپاییها در سیرک نمایش داده شد.
بارتمن که اروپاییها نام «ونوس هوتنتوت» (ونوس: الهه عشق، هوتنتوت: نام رایج اعضای قبیله خویخوی) را روی او گذاشته بودند، بعد از آنکه به صورت تقریباً برهنه در سراسر انگلیس در معرض دید بازدیدکنندگان قرار گرفت به یک فرانسوی فروخته شد و تا سال ۱۸۱۵ توسط یک مربی حیوانات با شرایطی دشوارتر از انگلیس، در فرانسه به نمایش درآمد. دانشمندان اروپایی که (شاید به «بهانه» مطالعات علمی) قصد نقاشی کشیدن از وی را داشتند، هیچگاه موفق نشدند او را وادار کنند تا مقابلشان کاملاً برهنه شود؛ حتی پس از آنکه یکی از این دانشمندان پیشنهاد کرد تا به ازای برهنه شدن بارتمن به او پول بدهد. این در حالی بود که بعد از مرگ بارتمن در سال ۱۸۱۵ و در سن ۲۵ یا ۲۶ سالگی، همین دانشمندان اقدام به بررسی و انجام آزمایشهای بیشرمانه روی جسد وی کردند.
گزارشهایی وجود دارد که نشان میدهد ریشه نژادپرستی در میان استعمارگران بسیار عمیقتر از آن است که تا کنون به آن اشاره شد. حتی گفته میشود اسکیموها در سال ۱۵۰۱ در بریستول و سرخپوستان بومی آمریکا در سال ۱۶۰۳ در قایقهای خودشان در رودخانه «تیمز» در معرض بازدید اروپاییها و آمریکاییها قرار داشتهاند. مسئله این بود که اروپاییها مردم آفریقا را اساساً انسان نمیدانستند و بنابراین دیدن آنها برایشان جالب بود. بر همین اساس، مثالها از این واقعیتهای تلخ تاریخی، بیشمار است، اما ما در ادامه این گزارش صرفاً به بخش خاصی از این مثالها اشاره خواهیم کرد.
آغاز دوره باغوحشهای انسانی
مثالهایی که در بالا به آنها اشاره کردیم، همه تا پیش از آغاز دوره استعمار نو و رواج پدیده «باغوحشهای انسانی» بود. این نوع باغوحشها در دهه ۱۸۷۰ میان مردم در کشورهای مختلف اروپایی محبوبیت پیدا کرد. در این دهه و دهههای بعد، نمایش نژادهای «عجیب» (از نظر اروپاییها) در باغوحشهای انسانی در نیویورک، لندن، پاریس، میلان، هامبورگ، بارسلونا، و «آنتورپ» (در بلژیک) رواج زیادی داشت.
«کارل هیگنبک» تاجر آلمانی حیوانات وحشی، که همراه با «بارنوم» حیوانات اغلب باغوحشهای اروپایی را تأمین کرده بود، سال ۱۸۷۴ تصمیم گرفت تا مردم «جزایر ساموان» (در جنوب اقیانوس آرام) و عدهای از مردم «سامی» (ساکنین منطقه قطبی «ساپمی») را به عنوان جمعیتهای «اصالتاً طبیعی» برای بازدید اروپاییها به نمایش بگذارد. وی طی سالهای آینده نیز انسانهای دیگری را از نژادهای مختلف به اروپا برد تا آنها را در پاریس، لندن و برلین در معرض دید بازدیدکنندگان قرار دهد.
صدها هزار اروپایی به باغوحشهای انسانی این قاره میآمدند تا خود را با تماشای «اقلیت»های انسانی مشغول کنند. این سرگرمی آنقدر پرطرفدار بود که گفته میشود سال ۱۸۸۹ حدود ۲۸ میلیون نفر از «نمایشگاه جهانی پاریس» در فرانسه دیدن کردند. در این نمایشگاه بیش از ۴۰۰ نفر از بومیان استرالیا و آفریقا در حالی که نیمهبرهنه بودند در قفسهای حیوانات مقابل جمعیت زیاد بازدیدکنندگان به نمایش گذاشته شده بودند.
نمایشگاه جهانی فرانسه هم در سال ۱۸۷۸ و هم در سال ۱۸۸۹ یک «روستای نیگرو» (نامی توهینآمیز برای اشاره به سیاهپوستان) را مقابل بازدیدکنندگان ارائه کرد. در هر دوی این نمایشگاهها، بخش اصلی به نمایش سبک زندگی بومیهایی اختصاص داده شده بود که مانند گونههایی از حیوانات به مردم به اصطلاح متمدن اروپا معرفی میشدند. همچنین نمایشگاههای استعماری ۱۹۰۶ و ۱۹۲۲ در «مارسی» (فرانسه) و ۱۹۰۷ و ۱۹۳۱ در پاریس، انسانهایی را به شکل برهنه یا نیمهبرهنه درون قفس در معرض دید مردم قرار دادند.
سال 1925 در باغوحش «بل وو»ی شهر منچستر انگلیس، بخشی به نام «آدمخوارها» ایجاد شد که در آن آفریقاییهای سیاهپوست به عنوان «وحشی» مقابل دید مردم قرار میگرفتند. واقعیت این است که بسیاری از کشورهای اروپایی تا حدود 60 سال پیش هنوز هم، باغوحشهای انسانی داشتند. به طور خاص مردم در فرانسه، بلژیک و آلمان به شدت علاقه داشتند تا به تماشای انسانهای سیاهپوستی بروند که در قفسهای مخصوص حیوانات زندانی و مجبور شده بودند تا دست به رفتارهای حیوانی بزنند.
آیا معترضان به برگزاری «نمایش بی» در لندن، واقعاً آن را توهینآمیز میدانستند یا اجیر شده بودند تا مانع از افشای بخشی از تاریخ استعمار غرب شوند؟
خوشبختانه باغوحشهای انسانی پس از جنگ جهانی دوم در اروپا رو به زوال گذاشتند. با این حال، این روند، نتیجه متمدن شدن اروپاییها نبود، بلکه کسی این کار را کرد که تمام دنیا اکنون او را یکی از بزرگترین دیکتاتورهای تاریخ میداند: آدولف هیتلر. این در حالی بود که آخرین باغوحش انسانی در اروپا تا سال 1958 در بلژیک به فعالیت خود ادامه داد. البته بعد از این سال هم نمایش انسانهای بومی یا رنگینپوست برای سرگرمی مردم ادامه پیدا کرد، اگرچه نه در قالب باغوحشهای رسمی انسانی.
سال 1958 در نمایشگاه جهانی بروکسل، یک روستای «کنگو»یی (کنگو آن زمان مستعمره بلژیک بود) با بومیهای درون آن به نمایش گذاشته شد. سال 1994 روستایی شبیه به روستاهای بومیان ساحل عاج در نزدیکی شهر «نانت» در فرانسه مورد بازدید تماشاگران قرار گرفت. اگر قرن بیستم هنوز به نظرتان دور میآید، باید بدانید که ماه جولای سال 2005 یک روستای آفریقایی در باغوحش «آوگبورگ» آلمان به نمایش درآمد.
یک ماه بعد یعنی آگوست سال ۲۰۰۵، باغوحش لندن چند انسان را (که البته داوطلب بودند) با لباسهای نیمهبرهنه و در حالی که بدن خود را با برگ انجیر پوشانده بودند، به مدت چهار روز در معرض دید مراجعهکنندگان قرار داد. سال ۲۰۰۷ در باغوحش «آدلاید» استرالیا یک نمایش «باغوحش انسانی» متشکل از افراد داوطلبی اجرا شد که در قفس قدیمی بوزینهها جای داده شده بودند. ظاهراً طی سالهای اخیر، باغوحشهای انسانی از ماهیت نژادپرستانه خود فاصله گرفته و برای کسب درآمد بیشتر بر تحقیر هویت انسانی برخی افراد برای ارضای حس کنجکاوی عدهای دیگر تأکید دارند.
وقتی آمریکاییها باز هم گوی سبقت را ربودند
قرن بیستم را میتوان قرن پیشی گرفتن آمریکاییها از اروپاییها در زمینه باغوحشهای انسانی دانست. سال ۱۸۹۶ بوستان گیاهشناسی و باغوحش «سینسینتی» آمریکا برای افزایش شمار بازدیدکنندگان خود صد عضو قبیله بومی «سو» را به باغوحش آورد و همانجا یک روستای کوچک برای آنها ساخت. سال ۱۹۰۴ همزمان با المپیک تابستانی، مردم قبایل «آپاچی» آمریکا و «ایگوروت» فیلیپین در «نمایشگاه جهانی سنتلوئیس» به نمایش درآمدند. آمریکا پس از جنگ با اسپانیا، مناطق جدیدی مانند گوام، فیلیپین، و پورتوریکو را به دست آورده بود و اکنون میتوانست برخی از ساکنان بومی این مناطق را به نمایش بگذارد.
با وجود تمام آنچه که تا کنون گفته شد، شاید تحقیرآمیزترین نمونه از رفتار غربیهای «متمدن» با انسانهای سیاهپوست یک مورد بسیار مشهور باشد که آمریکاییهای بیشماری را به باغوحش «برانکس» در نیویورک کشید. «مدیسون گرنت» «انسانشناس» برجسته آمریکایی و رئیس انجمن جانورشناسی نیویورک (که اتفاقاً معتقد به اصلاح نژادی هم بود)، سال ۱۹۰۶ دستور داد تا یک کوتوله کنگویی به نام «اوتا بنگا» را در باغوحش برانکس به نمایش بگذارند، اما وظیفه بنگا صرفاً این نبود که در قفسش بماند تا مردم مانند یک حیوان وحشی به او نگاه کنند. بنگا که بعدها کتابهای مختلفی درباره او نوشته شد، به خاطر قد کوتاهی که داشت، سوژه مناسبی برای صاحبان باغوحش برانکس محسوب میشد.
مدیر باغوحش به دستور «گرنت» بنگا را ابتدا کنار بوزینهها، بعداً شامپانزهها، و سپس کنار یک اورانگوتان به نام «دوهونگ» و یک طوطی گذاشت. جلوی قفسی که بنگا و دوهونگ مشترکاً در آن زندگی میکردند، نوشته شده بود: «حلقه گمشده». توضیح اینکه در آن زمان، نظریات «چارلز داروین» مبنی بر «انتخاب طبیعی» و «تکامل» به شدت شناختهشده بودند و منظور از حلقه گمشده، این بود که در سیر تکامل انسانها، آفریقاییها نسبت به اروپاییها به بوزینهها نزدیکتر بودهاند.
جالب اینکه بنگا دو سال قبل در نمایشگاه جهانی «سنتلوئیس» در ایالت میسوری آمریکا نیز به نمایش گذاشته شده بود؛ همانجایی که اکنون به یک نماد در مبارزه با نژادپرستی علیه سیاهپوستان در آمریکا تبدیل شده است. همه اینها باز هم نهایت توهین آمریکاییها به یک سیاهپوست نبود. بنگا در قفس خودش مجبور بود با تیر و کمانی که به او داده بودند، به یک سری هدف، تیراندازی کند، ریسمانی را ببافد و با اورانگوتانها کشتی بگیرد. بنگا پس از آنکه از باغوحش برانکس نجات پیدا کرد، ۲۰ مارس سال ۱۹۱۶ در سن ۳۲ سالگی و وقتی جنگ جهانی اول همه امیدهایش را برای بازگشت به کشورش یعنی کنگو از بین برد، بر اساس آداب و رسوم بومی خود، یک آتش درست کرد و سپس کنار آتش با شلیک یک تیر به قلبش خودکشی کرد.
اینگونه تحقیر انسانهای دیگر توسط آمریکاییها تا همین امروز هم ادامه دارد. از جمله اینکه نشریه «دلوث تریبیون» شهر «دلوث» در ایالت مینهسوتا طی مطلبی تحت عنوان «نظرت خواننده» در پایگاه اینترنتی خود پیشنهاد داده تا برای کشاندن «اتوبوسهای مملو از توریست» به باغوحش «لیک سوپیریور»، منطقهای درون باغوحش تعیین شود تا سرخپوستان بومی آمریکا در آن مقابل چشم بازدیدکنندگان از باغوحش، زندگی نمایند.
ارسال نظر