به گزارش پارس به نقل از اقتصادپرس، بالاخره نقدینگی خوب است یا بد؟ دکتر محمد جلیلی معتقد است اگر نقدینگی بد بود که کشورهای پیشرفته برای خروج از بحران به اقتصادشان پول های فراوان ترزیق نمیکردند اما نحوه استفاده از تزریق مهم است. او میگوید نه التهابات ارزی تقصیر نقدینگی است ونه گرانی های اخیر. گفتگوی تفصیلی اقتصاد پرس را بادکتر محمد جلیلی عضوهیات علمی دانشگاه بخوانید.

اقای دکتر جلیلی همان طور که مستحضر هستید نقدینگی در سالهای اخیر با روند افزایشی زیادی مواجه شده است. برخی از کارشناسان معتقدند بسیاری از نابه سامانی های اقتصادی اخیر ناشی از همین رقم نقدینگی است. اعتقاد شما چیست؟

تزریق نقدینگی به اقتصاد یک کشور و کنترل و مدیریت آن از جمله مهمترین وظایف بانکهای مرکز محسوب می شود. بانکهای مرکزی برای افزایش یا کاهش حجم نقدینگی در اقتصاد از مجموعه متنوعی از روشها استفاده می نمایند که تحت عنوان سیاست پولی نام گذاری می شود.

در مورد معایب افزایش نقدینگی معمولا بحثهای زیادی صورت می گیرد و یک نگرش عمومی وجود دارد مبنی بر اینکه افزایش نقدینگی موجب تورم شده و برای اقتصاد مضر است. اگر چه کلیات این بحثها درست بوده و قابل دفاع می باشد اما از یک منظر دیگر هم می توان به موضوع نقدینگی نگاه کرد. نقدینگی به مثابه گردش خون در بدن انسان است. بدون گردش خون مناسب حیات انسان دچار مشکل می شود. در اقتصاد هم این موضوع صادق است.

یعنی شما میگویید ورود جریان نقدینگی و افزایش این رقم برای اقتصاد مناسب است؟

ببنید، منظور من این است که جریان نقدینگی مناسب برای سلامت اقتصادی مفید است. آنچه که می تواند افزایش نقدینگی را از یک ویژگی مثبت به یک ویژگی منفی تبدیل نماید، استفاده نادرست از نقدینگی است. اگر نقدینگی تزریق شده به بازار به سمت مصرف بیشتر و کالاهای لوکس و تجمل گرایی و فعالیتهای سوداگرانه سوق یابد مخرب بوده و تورم زا است اما اگر نقدینگی به سمت فعالیتهای مولد سوق یابد نه تنها مخرب نیست بلکه مولد می شود. از اینرو لازم است به مقوله نقدینگی با نگاه متفاوتی توجه شود.

اما برخی میگویند تزریق نقدینگی مخرب است؟

من به مسله معتقد نیستم؛و این ادعا را قبول ندارم. واقعیت امر این است بزرگترین اقتصاددانان و نظریه پردازان اقتصادی جهان به کشورهایی تعلق دارند که با تزریق بی رویه پول به اقتصاد خود و حتی اقتصاد بین الملل برای کشور خویش سلطه استعماری نوینی را بر سایر کشورها رقم زده اند. چاپ و تزریق دلار در جهان نمونه بسیار روشنی از این مساله است. اگر افزایش نقدینگی بطور ذاتی مخرب است چرا در عمل اقتصادهای بزرگ جهان بر مبنای افزایش نقدینگی توسعه خود را تضمین نموده و برتری خود را بر سایر کشورها تحمیل نموده اند. وجود نقدینگی در اقتصاد از نگاه خرد به این معنی است که اگر این نقدینگی در اختیار بنگاههای اقتصادی و کسب و کارهای مولد قرار گیرد، اشتغال و سرمایه گذاری را افزایش داده و به نوبه خود موجب توسعه و پیشرفت می گردد.

پس شما معتقدید نقدینگی ۴۵۰هزار میلیارد تومانی خیلی هم بد نیست؟

قضاوت در مورد اینکه نقدینگی ۴۵۰هزارمیلیاردتومانی خوب است یا بد؟ می بایست در چارچوبی فراتر از فرمولهای صرفا اقتصادی صورت پذیرد. نقدینگی (دلار) از منظر سیاسی امروزه تبدیل به اهرمی برای تسلط کشورهایی مانند امریکا بر اقتصاد بین الملل شده است. نقدینگی از منظر مالی یک نوع دارایی است اما از نوع داراییهای جاری. داراییها بطور کلی به دو گروه داراییهای جاری و غیر جاری طبقه بندی می شوند. داراییهای جاری داراییهای هستند که انتظار می رود در دوره کوتاه مدت تغییر شکل دهند. بهر حال بخش قابل ملاحظه ای از داراییهای غیر جاری نیز از طریق تبدیل وضعیت داراییهای جاری و وجوه نقد ایجاد می شوند.

رقم ۴۵۰ هزار میلیارد تومان باید با جمع کل داراییهای غیر جاری مقایسه شود تا بتوان در مورد خوب یا بد بودن آن قضاوت نمود. واقعیت امر این است که در کلان کشورمان، رقم داراییهای غیر جاری نیز در سالهای اخیر رشد قابل ملاحظه ای داشته است. ساخت و ساز در حوزه مسکن رد سالهای اخیر هم در بخش مسکن مهر و هم در بخش خصوصی و ساخت و سازهای انفرادی مردم افزایش زیادی داشته است. لذا داراییهای غیر جاری در این حوزه افزایش داشته است.

در سایر جنبه های عمرانی کشور نیز همین مساله قابل مشاهده است. در منطق مدیریت مالی برای تحلیل وضعیت نقدینگی از نسبت وجه نقد به کل داراییها استفاده می شود. با در نظر گرفتن تحلیل فوق برداشت اینجانب این است که رقم نقدینگی مذکور و حتی افزایش آن در صورت مدیریت صحیح می تواند موجب رونق اقتصادی شود.

آیا میتوان برخی اتفاقات ناگوار در اقتصاد ایران را ناشی از نقدینگی دانست؟ منظورم التهابات ارزی و… است؟

من فکر نمیکنم صعود نرخ رشد نقدینگی فی نفسه دارای پیامدهای نگران کننده برای اقتصاد ایران باشد. افزایش نقدینگی لزوما دلیلی برای نوسانات ارزی نخواهد بود.

اگر نقدینگی موجود در بازار توسط روشهای سرمایه گذاری مناسب جذب نشود بدیهی است دارندگان نقدینگی ممکن است آن را به هر جایی که برایشان سودآور است سوق دهند. به عنوان مثال ممکن است ارز خریداری کنند. اما این درست نیست که از ترس اینکه نقدینگی به سمت ارز یا هر بازار غیر مولد دیگری سوق پیدا نکند، نگران افزایش نقدینگی باشیم. پیش فروش سکه یا اوراق مشارکت اگرچه در شرایط کنونی بهر حال می توانند بخشی از نقدینگی جامعه را جذب نمایند اما ماهیت این دو دارای یک ضعف اساسی است. همانطور که در بسیاری از حوزه ها قایل به خصوصی سازی هستیم در این زمینه نیز باید بپذیریم که نگرش و رویکرد خصوصی بهتر می تواند عمل نماید.

باید این امکان در جامعه فراهم شود که بنگاههای اقتصادی خرد و درشت نیز بتوانند مانند بانک مرکزی اوراق مشارکت یا هر ابزار مالی دیگری که با توجه به مبانی قانونی کشورمان مجاز هستند، منتشر نمایند و سهم خود را در جذب نقدینگی ایفا نمایند. آنچه که در موضوع نقدینگی مشکل ایجاد می نماید، انحراف آن به سمت فعالیتهای سوداگرانه می باشد. اگر این جنبه از نقدینگی به درستی مدیریت شود، افزایش حجم نقدینگی (البته در یک چارچوب مشخص و حساب شده) می تواند جنبه های مثبت زیادی داشته باشد. واقعیت امر این است که از لحاظ علمی، تامین مالی و کمبود منابع مالی، اصطلاحت مشکل کلاسیک بنگاههای اقتصادی نامیده می شود. از اینرو تامین مالی و سیاستهای مرتبط با آن جزو مهمترین زیرساختهای توسعه اقتصادی است.

امروزه توسعه دانش موجب شده ابزارهای زیادی برای مدیریت نقدینگی در اختیار دولتها و بازارها سرمایه قرار گیرد. به عنوان مثال شرکتهای سرمایه گذاری زمین و مستغلات (REIT) در سال ۱۹۶۰ توسط کنگره امریکا پایه گذاری شد تا بتواند نقدینگی مردم (حتی وجوه نقد اندک مردم) را به سمت فعالیت مفید (غیر سوداگرانه) در بخش مسکن سوق دهد. این ابزار سرمایه گذاری به گونه ای طراحی شده است که افراد با اندک سرمایه یا وجه نقد مازاد می توانند در بخش مسکن وارد شوند.

ضمنا مکانیزم فعالیت آن بگونه ای است که مانع سوداگری می شود. بنابراین در این شرایط هر چقدر نقدینگی در اختیار مردم افزایش یابد، ظرفیتهای بازارمسکن مبتنی بر ساختار RIET برای جذب آن و بکارگیری مفید می تواند بکارگرفته شود و در عین حال تورم کاذب نیز در این بخش ایجاد نشود. دیدگاه فوق در مورد نقدینگی اگرچه ممکن است در نگاه اول با دیدگاههای رایج در تعارض باشد اما واقعیت اقتصاد بسیاری از کشورها موید آن است.