احمد نادری
نخبهپروری سیاسی رهیافت تعامل دانشگاه و احزاب
جامعهپذیری سیاسی فرآیند مستمر یادگیری و انتقال ارزشها، ایستارها، اعتقادات و آدابورسوم اجتماعی سیاسی، از نسلی به نسل دیگر است که بهموجب آن افراد ضمن آشنایی با نظام سیاسی و تا اندازه قابلتوجهی ادراکشان از سیاست و واکنشهایشان نسبت به پدیدههای سیاسی تعیین میشود. دانشگاه و احزاب سیاسی دو نهاد مهم در جامعهپذیری سیاسی در سطح عام و حکمرانی سیاسی در سطح خاص دارند. در هر جامعهای، دانشگاه بهعنوان نهاد انتقالدهنده فرهنگ نظام حاکم در جامعه، شناخته میشود. نقش و تأثیرگذاری این نهاد بر افکار و اندیشههای نوجوانان و جوانان انکارناپذیر است. دانشگاه بهعنوان نهادی اجتماعی در قرن اخیر جایگاه شایستهای در جامعهپذیری سیاسی، فرهنگپذیری سیاسی و کمک به افراد در تعیین جایگاه و مقام اجتماعی آنها داشته است. همچنین نهادها و احزاب سیاسی کارکرد دوگانهای در جامعهپذیری سیاسی دارند، از یکسو به آگاهیبخشی سیاسی عامه مردم میپردازد، احزاب با تعیین دستور کار سیاسی و تعیین ارزشها بدل به بخشی از فرهنگ سیاسی جامعه میشود.
نخبه پروری سیاسی و قرار گرفتن انسانهای شایسته و توانمند در فرآیندهای کلان تصمیمگیری و مناصب سیاسی و اجرایی یکی از موضوعات بسیار مهم و راهبردی در نظامهای سیاسی معاصر است که توسعه، پیشرفت و کارآمدی را در دستور کار خود قرار دادهاند.
الگوی مطلوب نخبه پروری سیاسی چهار مرحله دارد. مرحله اول شناسایی نخبگان سیاسی، مرحله دوم پرورش و تربیت سیاسی، باید در این مرحله آموزشهای سیاسی و مدیریتی به آنها داده شود. مرحله سوم گزینش و بهکارگیری نخبگان سیاسی در مناصب سیاسی، اجرایی و سیاستگذاری. مرحله چهارم پایش نخبگان سیاسی یعنی بهرهگیری از تجارب و آموختههای کارگزاران و نخبگانی که در وضعیت فراغت از مسئولیت به سر میبرند. یکی از مهمترین مراحل نخبه پروری سیاسی آموزش سیاسی است. آموزش سیاسی منجر به افزایش آگاهی و سواد سیاسی کنشگران میشود. در کشورهای توسعهیافته دانشگاهها نقش محوری در آموزش و تربیت نخبگان سیاسی دارند. نظام حکمرانی سیاسی دول مختلف در حوزه نخبه پروری سیاسی رهیافتهای مختلفی دارند برای نمونه در «رهیافت آموزش سیاسی کثرتگرایی» چندین دانشگاه وظیفه جامعهپذیری سیاسی و نخبه پروری سیاسی را ایفا کنند برای نمونه در ایالت متحده حدود ۲۶۰ نهاد مختلف آموزشی در حوزه تربیت و آموزش نخبگان سیاسی فعال هستند و از بین آنها ۱۲ دانشگاه نقش محوری در تربیت و آموزش نخبگان سیاسی دارد. همچنین در «رهیافت همگنسازی» تنها یک یا دو دانشگاه وظیفه تربیت نخبگان سیاسی را برای جامعه دارند. برای مثال در انگلیس دانشگاه آکسفورد و کمبریج، در مکزیک دانشگاه UNAM، یا در ژاپن دانشگاه توکیو مسئول اصلی آموزش نخبگان سیاسی در کشور است و تقریباً یکچهارم نخبگان کشور را این دانشگاهها تربیت میکنند. در رهیافت «سیاسی و ایدئولوژیکی» مانند کشور چین، حکومت با کمک دانشگاه و نهادهای اجتماعی درصدد جامعهپذیری سیاسی و نخبه پروری سیاسی هستند. رهیافت نخبه پروری سیاسی در جمهوری اسلامی را میتوان گفت تلفیقی از «رهیافت همگنسازی» و «سیاسی و ایدئولوژیکی» است که نخبه پروری سیاسی از طریق چند دانشگاه خاص سیاسی و ایدئولوژیک صورت میگیرد که دانشگاههای معتبر در آن جایگاهی ندارند. در کل نظام علمی و دانشگاهی کشور برنامه مدون و منظمی درزمینهٔ نخبه پروری سیاسی و آموزش سیاسی وجود ندارد.
نخبه پروری سیاسی در ادبیات نظری با گردش نخبگان مفهومپردازی میشود و این ادبیات لازمه تعادل و تثبیت سیاسی جامعه را توجه به نخبگان جدید و جذب آنها در سیستم اجتماعی و سیاسی میدانند. پارهتو بر این باور است که در جامعه نخبگانی هستند که از طبقات پایین خودشان را بالا میکشند نوعی تعادل در سیستم اجتماعی به وجود میآید. اگر نخبگان حکومتی نتوانند راهی برای جذب افراد نخبه بیابند عدم تعادل در نظام سیاسی اتفاق میافتد، این عدم تعادل از طریق بازکردن فضاهای تازه و جذب نخبگان در بدنه در مسیرهای تحرک اجتماعی ترمیم میشود. تحلیل این نظریات نشان میدهد که نخبهپروری سیاسی و توجه به دانشجویان و جوانان نخبه از کارکردهای مهم نهادهای سیاسی است. بااینحال بعضی از نظریات بر سلطه اقلیت نخبگان بر اکثریت تکیه دارند و جذب و پرورش نخبگان سیاسی و نخبه پروری سیاسی تکیه ندارند. به نظر موسکا هیچ نظم اجتماعی بدون وجود یک اقلیت مسلط سیاسی سازمانیافته امکانپذیر نیست و همیشه در عمل اقلیتی وجود دارد که بر اکثریتی حکومت میکند. امروزه میان نخبگان قدرت در سیاست، اقتصاد و ارتش، نوعی اتحاد و یگانگی وجود دارد و آنها منافع و علائق مشترکی دارند، درنتیجه یگانگی و منافع مشترک، کلیه مقامهای اداری جامعه را در اختیار خود میگیرند این با هم هیچگونه تزاحمی ندارند و وابستگیهای شخصی وجود دارد که نخبگان را به یکدیگر پیوند داده و از توده مردم متمایز میسازد.
وجود تشکلهای سیاسی جوانان و دانشجویان در جامعه بهعنوان منبعی برای تقویت و بازتوانی احزاب و نهادهای سیاسی در جامعه است و تزریق نخبگان سیاسی عرصه دانشگاهی به نهادهای سیاسی موجب تثبیت و تعادل سیاسی در جامعه میشود. به نظر من دانشجویان فعال سیاسی بعد از فارغالتحصیلی به سه گروه تقسیم میشوند: «کنشگران فعال» که مسیر توسعه سیاسی را طی میکنند و بعد از فارغالتحصیلی نیز در مدارج بالای سلسله مراتب مشارکت سیاسی دارند بهطوریکه این افراد جذب نهادهای دولتی، سیاسی و رسانهای شدهاند و بهعنوان حکمران، مدیر، کارشناس فعالیت میکنند که البته تعداد آنها محدود است، «کنشگران محلیگرا» این کنشگران سیاسی در مسیر توسعه سیاسی گام برنداشتهاند و کنش سیاسی آنها محدود به محله یا موقعیت جغرافیایی کوچک است یا اثربخشی فعالیت سیاسی آنها با برد کم میباشد یا در حوزه فضای سایبر کنشگری سیاسی و گفتمانی دارند و «کنشگران منفعل» بعد از فارغالتحصیلی کنش سیاسی خاصی ندارند و تنها پیگیر اخبار سیاسی از طریق رسانههای جمعی هستند. بخش قابلملاحظهای از دانشجویان دغدغه مند سیاسی و فعالین تشکلهای دانشجویی در این گروه جای میگیرند. پدیده حرکت از کنش سیاسی فعالانه به کنش سیاسی منفعلانه و همچنین حرکت از کنش ارتباطی شبه رسمی سیاسی به عدم کنش ارتباطی در نتیجه «عدم نخبهپروری سیاسی دانشگاه و فضاهای علمی» و «عدم نخبهپروری سیاسی احزاب و نهادهای سیاسی» به وجود میآید.
احزاب سیاسی برای تأمین نیرو و پرورش آنها برای پستهای دیپلماتیک باید به مسئله نخبهپروری، گردش نخبگان و پتانسیل نیروهای جوان توجه کنند. برای حصول به این مهم باید نهادسازی کرد. وجود نهاد آموزشوپرورش نخبگان سیاسی از دو منظر اهمیت دارد: ۱) به نخبهپروری سیاسی و آموزش سیاسی رسمیت میدهد ۲) نهادمندی بهعنوان یکی از مهمترین فاکتورهای سرمایه اجتماعی است و با نهادمندی نخبهپروری سیاسی و آموزش سیاسی میتوان اعتماد نخبگان سیاسی جوان را جلب، سطح مشارکت سیاسی آنها را ارتقاء و نخبگان سیاسی جوان را در سطح مختلف فرهنگی، اجتماعی و جغرافیایی شبکهسازی کرد.
ارسال نظر