مسعود پیرهادی
لعنت بر خودباختگی ؛ درود بر خودباوری ؛ مرگ بر خودشیفتگی
وجود غربزدگی و خودباختگی در کشوری که سابقه نفوذ طولانیمدت استعمارگران را دارد امری طبیعی است. انقلاب اسلامی با دم مسیحایی امام خمینی رحمةاللهعلیه بهمثابه یک طبیب حاذق، ضربهای سهمگین بر این امالامراض وارد کرد و خلف صالحشان نیز پیوسته کشور را با رهنمودهایشان واکسینه میکنند، اما طبیعی است که برخی خود را از درمان طبیب و واکسنها محروم میکنند و با حضور پررنگ و پرسروصدا، روح و جان سایرین را نیز در معرض خطر قرار میدهند. تفکر غربی شدن از نوک پا تا فرق سر و ما قادر به انجام هیچ کاری نیستیم جز درستکردن آبگوشت بزباش، نه فقط در دورانی که حکام دستنشانده انگلیس و آمریکا بر این کشور، پادشاهی کردند بلکه حتی بعد از انقلاب نیز در میان برخی تفالههای آن جریان که در مسند قدرت هم بودند، جاری و ساری بوده و هست.
گام نخست اصلاح و حرکت، همین است که «بدانیم که میتوانیم» یعنی خودباوری؛ کسیکه بداند که نمیتواند، هیچ گاه به مرحله طلب و عزم و اراده نمیرسد و بهتبع حرکتی شروع نمیشود. دشمنان و فریبخوردگان چه از روی علم و آگاهی و چه از روی جهل و غفلت، که البته اثری یکسان دارد، مهمترین رکن را هدف گرفتهاند و باید با آن بهصورت جدی و بیتعارف مقابله کرد؛ جنس این مقابله نیز باید به پیچیدگی اقدام طرف مقابل باشد وگرنه کمثمر یا بیاثر خواهد بود.
یک شخص یا یک کشور وقتی میتواند آغازگر یک حرکت الهی و پیروز باشد که خود را باور کند و به قابلیتها و استعدادهای خود ایمان آورد. بالاترین مرحله خودباوری نیز خداباوری است. این دو شناخت و باور در لسان روایات نیز گرهخورده و جداییناپذیرند. «من عرف نفسه فقد عرف ربه». دشمن خیلی دقیق و عمیق روی این مسئله کار کرده است و امام خمینی رضواناللهعلیه مکرر این امر را با عبارات گوناگون انذار میدادند: «تبلیغاتی که اینها کردند ما به خودمان هم حتی سوءظن پیدا کردیم. یعنی خودمان هم باختیم خودمان را» ما باید به حقیقت وجودی خود در جنبه شخصی و ظرفیت و استعداد کشور و جامعه در جنبه ملی، آشنا و واقف باشیم تا با تبلیغات مسموم دشمن یا سمپاشیهای گرفتاران داخلی، این بیماری، همهگیر نشود و بامقاومت و البته بهمرور زمان، ریشه آن خشکانده شود و این امر محقق نمیشود مگر با اثبات عملی کارآمدی دین و انقلاب در اداره امور جامعه و رفع حوائج و مطالبات مردم.
آفت بعدی در این مسیر، خودشیفتگی است. برخی افرادی که گرفتار خودباختگی نیستند، متأسفانه دچار یک توهم و بیماری چهبسا سختتر شدهاند و آن خودشیفتگی است. کسانی که خود را مبرای از خطا و اشتباه میپندارند و غیر خود را آلوده به همه اشتباهات و خطاها میانگارند؛ غافل از آنکه نه آنان مطابق توهمشان مثل برف سفیدند؛ نه دیگران مثل نیمهشب، سیاه!
برای حرکت روبهجلو باید حدود و ثغور و افراد و مصادیق تفریط و خودباختگی مشخص شود؛ از طرفی باید افراط و توهمات و القائات خودشیفتگی نیز احصا شود تا خودباوری، اعتدال حقیقی و رفتار عالمانه بر فرد و جامعه حکمفرما شود.
ارسال نظر