وقایع و اعمال روز یکم محرم
بدانکه این ماه، ماه حُزن اهل بیت علیهم السلام و شیعیان ایشان است و از حضرت امام رضاعلیه السلام روایت استکه چون ماه محرّم داخل مى شد پدرم را کسى خندان نمى دید و اندوه و حُزن پیوسته بر او غالب مى شد تا روز دهم چون روز عاشورا مى شد آن روز، روز مصیبت و حزن و گریه او بود و مى فرمود امروز روزى است که حسین علیه السلام شهید شده است.
به گزارش پارس به نقل از راسخون، اعمال روز یکم محرم به شرح زیر است:
شب: ۱
در آن چند نماز وارد است:
۱-صد رکعت نماز به حمد و توحید.
۲-دو رکعت نماز، در رکعت اول حمد و انعام و در دوم حمد و یس.
۳-نماز وارده از رسولخدا ص که فرمود: هر که در این شب دو رکعت نماز کند به حمد و یازده توحید و صبحش را که اول سال است روزه بدارد مثل کسى است که تمام سال را مداومت بخیر کرده و در آن سال محفوظ باشد و اگر بمیرد، ببهشت برود. سید براى هلال این ماه دعاهاى مبسوطى در اقبال ذکر کرده است.
روز: ۱
بدانکه اول محرم، اول سال است و در آن دو عمل است:
۱-روزه، روایت شده که ریان بن شبیب دائى معتصم عباسى در مثل چنین روز، بر حضرت رضا علیه السلام وارد شد. آن جناب فرمود: اى پسر شبیب! این روز، روزه هستى؟ عرض کرد: خیر. فرمود: امروز روزیستکه حق تعالى دعاى حضرت زکریا را در آن مستجاب فرموده، پس هر که در اینروز، روزه بدارد و خدا را بخواند، خداوند دعاى او را مستجاب کند، چنانچه دعاى زکریا را مستجاب فرموده، الخ.
۲-دو رکعت نماز، که از رسولخداص روایت شده و بعد از فراغ دست به دعا بر دارد و سه دفعه بخواند دعاى اللهم انت الاله القدیم الخ.
شیخ طوسى در مصباح فرموده که مستحب است روزه دهه اول محرم و لکن روز عاشوراء را امساک نماید از طعام و شراب تا بعد از عصر، آنوقت بقدر کمى تربت تناول نماید.
رویدادها:
الف) در این روز، حضرت ادریس پیغمبر، به آسمان بالا برده شده و آن حضرت بعد از وفات آدم به دویست سال، مبعوث برسالت شد. پس مردم را بحق دعوت کرد و با آنکه سلطنت و نبوت براى آنجناب جمع شده بود در مسجد سهله اقامت نمودى و خیاطت فرمودى و اول کس است که بسوزن جامه دوخت و بقلم نگاشتن آموخت و شهرهاى بسیار در جهان، بنیان فرمود و از بناهاى آن جناب است هرمان در غربى مصر و آن دو بناى عظیم است مربع مخروط، مشتمل بر چهار مثلث که هر ضلعى تا ضلعى چهار صد ذراع مسافت دارد و ارتفاع هر یک بهمین مسافت است و این بنا را در شش ماه بپایان آورده. گویند بر آن نوشتند: قل لمن یاتى بعد مایهدمها فى ستماة
عام و قد بنیتها فى ستته اشهر و الهدم ایسر من البنیان.
ب) در این روز، بفرمایش شیخ بهائى سال چهارم، غزوه ذات الرقاع واقع شده فقیر گوید که مورخین این غزوه را در جمادى الاولى سال ششم ذکر کرده اند. بهر جهت در این غزوه، پیغمبر، ابوذر را در مدینه گذاشت و با جماعتى که متجاوز از هفتصد نفر نبودند بجانب نجد رفت و در ذات الرقاع فرود آمد. کفار آنجا از هول و ترس بکوهها فرار کردند و از غایت دهشت، بسیارى زنان خود را نتوانستند حرکت بدهند، لاجرم مسلمانان زنان ایشان را اسیر کردند. چون هنگام نماز رسید، مسلمانان خواستند نماز بخوانند، از کفار ایمن نبودند که مبادا، در وقت نماز بر سر ایشان بتازند. این هنگام نماز خوف نازل شد و ایشان نماز خوف گذاشتند و این اول نماز خوفى بود که بجا آورده شد.
جابر بن عبدالله که در این سفر همراه بوده، روایت کرده که زنى کافره از اسیران از ترس بمرد. شوهرش که چنین فهمید سوگند یاد کرد که از قفاى پیغمبر مى روم تا یکتن از مردمش را بکشم. هنگام مراجعت پیغمبر در دره اى فرود آمد. دو نفر از مهاجر بخفت و انصار براى حراست بالاى کوه شدند. نخست از اول شب نوبت گذاشتند. مرد مهاجر بخفت و انصارى بنماز ایستاد و آن کافر برسید و صداى نماز انصارى را شنید. تیرى بجانب او افکند. انصارى تیر را بکشید و نماز را قطع نکرد. آن کافر تیر دیگر انداخت، باز نماز را نشکست در ضربت سوم، نماز را بنهایت برده بود، مهاجرى را بیدار کرد تا از پى کافر شتافت و او را بیافت. پس چون برگشت و زخم سه تیر در انصارى دید، باوى گفت که چرا در ضربت نخستین مرا بیدار نکردى. گفت: آن وقت سوره اى از قرآن مى خواندم و نخواستم قطع کنم و بخدا سوگند که اگر نه آن بود که مأمور بحراست بودم اگر هزار تیر بر من مى آمد، قطع سوره نمى کردم تا جان بدهم. از براى جابر نیز مکالماتى است با رسولخدا صلی الله علیه واله در این سفر، هنگامیکه شترش در راه ماند و خوابیده بود، مقام را گنجایش نقل نیست.
این غزوه را ذات الرقاع گویند از جهت آنکه در آن اراضى، تلهاى بسیار و پستى و بلندیهاى رنگ و رنگ بود، چون جامه مرقع، نه آنکه بعضى اصحاب پاهایشان مجروح شده بود و صلها و رقعه ها بر پاى خود بسته بودند.
ج) و نیز در غره محرم، سنه ۲۰، فتح مصر بر دست عمروعاص شد و بعد از آن اسکندریه عنوه مفتوح شد و عمروعاص را اسکندریه پسند خاطر افتاد. شرح فتوحات را به عمر نوشت و خواستار شد که در اسکندریه سکون اختیار کند. عمر جواب نوشت که ما بین من و خود، آب را حاجر نکنید تا هر گاه بخواهم، بتوانم بر راحله خود سوار شوم و بى مانعى بر شما وارد شوم. پس عمروعاص آهنگ فسطاط مصر کرد و این شهر از این روى فسطاط نام یافت که عمروعاص هنگام فتح مصر در این موضع فسطاط برافراشته بود و در تحت قبه آن نشیمن داشت. چون آهنگ اسکندریه نمود، بفرمود تا فسطاط را بر کنند و با خود حمل دهند. گفتند: کبوترى بر بالاى آن بچه نهاده است. گفت: حرام است که آن را بر کنیم و بچگان کبوتر را بهم بزنیم. فسطاط را بگذاشت و طریقه اسکندریه برداشت. در آنوقت که مراجعت کرد هم بجاى فسطاط آمد و آنجا را نشیمن کرد و لشکریان نیز در گرد آن فسطاط، خانه ها بنا کردند. پس آنجا شهرى شد موسوم به فسطاط.
جامع این کتاب عباس قمى گوید که از اینجا معلوم شود که جلافت و قساوت و کفر عمر سعد و لشکرش بچه حد و مرتبه بوده که در کربلا باین مقدار که عمروعاص کافر، مراعات بچه کبوتران کرد، ایشان مراعات اهلبیت و اطفال سید الشهداء را نکردند، بلکه آتش بخیمه هاى ایشان زدند و آن مظلومان شکسته دلان را چه صدمه ها که زدند. چنانچه حضرت رضا علیه السلام فرموده: و اضرمت النیران فى مضاربنا.
و چه خوب گفته شاعر:
آتش بآشیانه مرغى نمى زنند
گیرم که خیمه، خیمه آل عبا نبود
د) و نیز در غره محرم، سنه ۸۱، محمد بن حنفیه فرزند امیرالمؤ منین علیه السلام وفات کرد و در بقیع، بخاک رفت و بعضى گفته اند که از فتنه ابن زبیر فرار کرد بجانب طائف و در آنجا وفات کرد.
جماعت کیسانیه او را امام میدانستند و او را مهدى آخر زمان مى خواندند و باعتقاد ایشان آنکه: محمد در جبال رضوى که کوهستانى یمن است، جاى فرموده است و زنده است تا گاهى که خروج کند. الحمدالله که اهل آن مذهب، منقرض شدند. از قوّت محمد نقل شده که وقتى زره اى چند بخدمت امیرالمؤ منین آوردند، یکى از آنها از اندازه قامت بلندتر بود. حضرت فرمود تا مقدارى از دامان آنرا قطع کند. محمد دامان زره را بدست جمع کرد و از آنجا که امیرالمؤمنین علامت نهاده بود بیک قبضه بگرفت و مثل آنکه بافته حریرى را قطع کند دامنهاى درع آهنین را از هم درید و کثرت شجاعت و دلیرى او از سیر در تاریخ حرب جمل و صفین
معلوم میشود.
شیخ کشى از حضرت رضا علیه السلام روایت کرده که فرمود: امیر المؤ منین علیه السلام مى فرمود که محامده یعنى محمدها ابا دارند از معصیت خداى عزوجل. راوى پرسید که این محامده کیانند. فرمود: محمد بن جعفر، محمد بن ابى بکر، محمد بن ابى حذیفه و محمد بن امیرالمؤمنین.
فقیر گوید که محمد بن جعفر بن ابیطالب در صفین شهید شد و محمد بن ابى بکر در نیمه جمادى الاولى، قتلش بیاید و محمد بن ابى حذیفه پسر دائى معاویه و از اتباع و انصار امیر المؤ منین است و او همانستکه معاویه او را بگرفت و در زندان حبس کرد، مدتى مدید در زندان او بود تا شهید شد.
و) در این روز، سنه ۱۶۱، سفیان بن سعید ثورى در بصره وفات کرد و در احادیث امامیه روایاتى در ذم او وارد شده است و او است که خطبه رسول ص را در مسجد خیف از حضرت صادق علیه السلام اخذ کرد و چون تاءمل در کلمه: والنصیحه لائمه المسلمین نمود و فهمید مراد امیر المؤ منین علیه السلام و اولاد او است، آنرا پاره کرد.
در این روز، سنه ۶۳۲، شهاب الدین عمر بن محمد سهروردى شافعى صوفى وفات کرد و نسبش به محمد بن ابى بکر منتهى مى شود و او مرجع ارباب طریقت بوده و از کسانى که درک خدمت او را نموده شیخ سعدى است و دو کلمه از قضایاى او نقل نموده که بعضى آن را در ضمن شعر آورده:
بطرف بستانش گفته سعدى
دو پندم داد شیخ سهرودى
یکى بر عیب مردم دیده مگشا
پرهیز کن از خودپسندى
ه) در این روز، واقدى و شیخ حسین پدر شیخ بهائى متولد شده اند.
ی) در این روز، سنه ۱۱۰۱، شیخ اجل شیخ حسن ابن زین الدین الشهید الثانى وفات کرد و این شیخ از وجوه علما و فقهاى امامیه و اولاد و احفاد او از فقها مى باشند و او را مصنفات رشیقه است در حدیث وفقه، مانند، منتهى الجمان و معالم و اثنى عشریه و غیرها.
م) سال اول عام الفیل (۵۳ سال پیش از هجرت) هجوم ابرهه به مکه معظمه جهت نابودى خانه خدا.
ابرهه بن صباح که با پشتیبانى قیصر روم و نجاشى حبشه، بر کشور یمن استیلا یافته بود، براى خوار کردن ساکنان یمن و عرب هاى شبه جزیره عربستان، از هیچ تلاشى کوتاهى نمى ورزید و به هر کردار ناشایستى اقدام مى نمود، او، بر طایفه (حمیر) و بزرگان آن بسیار سخت گرفت و (ریحانه) دختر علقمه بن مالک را که از جهت زیبایى و کمالات نفسانى، در طایفه خود کم نظیر بود، به اجبار و اکراه از همسرش (ابومرة سیف بن ذى یزن) جدا کرد و خود با او ازدواج نمود.
بسیارى از یمینیان به دست حبشیان به فرماندهى ابرهه کشته و بسیارى دیگر اسیر گردیدند و به عنوان (برده) به حبشه و روم فرستاده شدند و مابقى به ناچار سر در طاعت ابرهه در آوردند و او را به امیرى خویش پذیرفتند. ابرهه در صنعا پایتخت فعلى یمن کنیسه اى بسیار مجلل و زیبا به نام قلیس بنا کرد و از تمامى عرب ها خواست که از بت خانه ها و زیارت کعبه (خانه خدا) دست برداشته و جهت زیارت و عبادت، به صنعاء رفته و قلیس را عبادت گاه خویش قرار دهند. بزرگان عرب از این ماجرا خشمگین شدند و مردى از طایفه بنى فقیم یا بنى مالک را به سوى قلیس فرستاده تا در آن ساختمان نشسته و بر زمینش پلیدى و بى حرمتى کند.
ابرهه از این خبر بسیار ناراحت و خشمگین شد و تصمیم به انتقام از عرب ها گرفت. او با تجهیز سپاهى سنگین از نیروهاى حبشى، عازم مکه گردید. در بین راه یمن تا مکه، هر گروهى در مقابلش ایستادگى مى کرد، آنها را از دم تیغ و شمشیر گذرانیده و به نابودى مى داد. کسى را یاراى پایدارى در برابر وحشى گرى هاى حبشیان نبود. از جمله، ذو نفر از طایفه حمیر با گردآورى نیروهاى رزمى، به نبرد سپاهیان ابرهه رفت ولى کارى از پیش نبرد و متحمل شکست سنگین و بنیان کن شد و پس از نابودى سپاهیان، خود به اسارت ابرهه در آمد و به اجبار و اکراه، راهنماى حبشیان به سوى مکه شد. حبشیان به محض نزدیک شدن به شهر مکه،
اقدام به غارت و تاراج اموال مردم نمودند.
آنان، هر چه از چهارپایان اهالى، مکه از قبیل شتر، اسب و گوسفند آنان را مى دیدند، غارت مى نمودند.
در این میان، دویست شتر عبدالمطلب، بزرگ و مهتر مکه نیز به غارت رفت. ابرهه به اهالى مکه پیام فرستاد که قصد من، نابودى خانه خدا (کعبه) است. اگر مردم این شهر در برابر او مقاومت کنند و او را از این کار بازدارند، با آنان نبرد کرده و تمامى مردان را کشته و زنان و فرزندانشان را به اسیرى مى گیرد.
اهالى مکه در آغاز قصد نبرد با سپاهیان خون آشام ابرهه را داشتند، ولى عبدالمطلب آنان را از این کار بازداشت و به آنان گفت که شما را یاراى برابرى و نبرد با سپاه ابرهه نیست. بهتر است از شهر خارج شده و در دره ها و کوه هاى اطراف پناهنده شوید و از اهل و عیال خود محافظت و پاسبانى نمایید. این خانه (کعبه) از آن خدا است و او نیز از خانه خود دفاع خواهد کرد و اگر او از دفاع آن باز ایستد، ما چگونه مى توانیم از آن دفاع کنیم؟
گویا به عبدالمطلب این گونه الهام شده بود که اهلى مکه خود را به هلاکت نرسانند و صاحب خانه، از خانه خود دفاع و پاسدارى مى کند.
با این تدبیر خردمندانه، اهالى مکه از کشتار و نابودى رهایى یافته و به اطراف شهر پناهنده و پراکنده شدند.
عبدالمطلب به همراه چند تن از بزرگان مکه به نزد ابرهه رفته و با او گفت و گو نمودند.
آنان از ابرهه پرسیدند: براى چه چیز اقدام به لشکرکشى نمودى و به سرزمین ما تهاجم کردى؟
وى پاسخ داد: براى انتقام گرفتن از کارى که شما بر معبد قلیس انجام دادید.
عبدالمطلب و همراهان، گفتند: آن بى حرمتى، کار یک تن از نادانان بود. چرا همه مردم باید به آتش او بسوزند و چرا باید خانه خدا که یادگار ابراهیم علیه السلام است دستخوش نابودى گردد؟
آنان هر چه گفتند، ابرهه بهانه آورد و گفتارشان را نپذیرفت و به آنان گفت: اگر شما در برابر من، مقاومت نکنید، من کارى با شما ندارم و تنها مى خواهم به جبران کار شما معبد شما را تخریب کنم و دیگر کسى براى زیارت به اینجا نیاید. همه مردم باید براى پرستش خدا به صنعا رفته و در قلیس، خدا را عبادت کنند.
به روایت دیگر، عبدالمطلب در آن دیدار به ابرهه گفت: سربازان تو شتران اهالى مکه، از جمله دویست شتر مرا غارت کرده اند، دستور بده آنها را به ما بازگردانند.
ابرهه گفت: چرا درباره کعبه که دین تو و دین پدران تو است، چیزى ما نمى خواهیم؟ عبدالمطلب گفت: من صاحب شتران خود هستم و کعبه را نیز صاحب است که از آن نگهبانى و نگهدارى خواهد کرد.
ابرهه، دستور داد شتران عبدالمطلب را به وى بازگرداندند. عبدالمطلب پس از گفت و گو با ابرهه، به همراه چند تن از قریش به نزد کعبه آمد و دست در حلقه در آن زد و با سرودن شعرى حماسه اى، از خدا خواست که شر ابرهه را به خویش بازگرداند و کعبه را از آسیب او در امان نگهدارد. سرانجام وقت موعود فرا رسید و ابرهه، فرمان تخریب کعبه را صادر کرد. در اندک زمانى، چندین هزار نیروى خشن و مغرور حبشى به سوى کعبه هجوم آوردند. در پیشاپیش آنان، چند فیل قوى هیکل و آموزش دیده در حرکت بوده و فرماندهان بى نزاکت ابرهه بر آنها سوار بودند و به سوى کعبه، به پیش مى راندند. ولى هنوز پاى آنها به خانه خدا نرسیده بود که فوجى پرنده از سمت دریا پدیدار شدند و بر بالاى سر سپاه ابرهه، جولان دادند و آنان را از آسمان سنگ باران کردند. هر سنگریزه که از منقار و یا پاهاى پرنده اى به زمین مى افتاد، به یکى از سپاهیان ابرهه برخورد کرده او او به هلاکت مى رسانید.
وضعیت شگفت آورى پدید آمده بود. سپاهیان ابرهه از یکدیگر پراکنده شده و هر کدام به جانبى مى گریختند ولى از حمله پرندگان در امان نبودند. به هر سو که مى رفتند، مورد حمله و سنگ اندازى پرندگان قرار مى گرفتند.
در اندک مدتى، سپاهیان ابرهه متحمل شکست سنگین شدند و همگى به هلاکت رسیدند و بجز تعدادى اندک که موفق به فرار شدند، کسى از آنان در مکه باقى نماند. ابرهه نیز که از جمله فراریان بود، از هجوم بى امان پرندگان بى نصیب نماند و با بدن زخمى و خون آلود، مکه را ترک کرد، در حالى که به هدف هاى پلید خود نرسیده بود. او که به مانند جوجه مرغى شده بود، با سرافکندگى تمام و ناامیدى به صنعا برگشت و در آن جا حالش بدتر شد و قلبش در سینه اش بشکافت و به هلاکت رسید.
از سوى ابرهه، فرستاده اى به کشور حبشه رفت و ماجراى مکه را براى نجاشى تعریف کرد. نجاشى و همراهان او که با ناباورى، گوش به سخنان فرستاده ابرهه مى دادند، یک دفعه مشاهده کردند که پرنده اى در کاخش پیدا شد و در منقار خود سنگریزه اى دارد. آن سنگریزه را بر آن سرباز تیره بخت انداخت و او را در مجلس نجاشى به هلاکت رسانید. بنابراین، علاوه بر اهالى مکه و سپاهیان ابرهه، نجاشى و اهالى حبشه نیز معجزه بزرگ خدا را از نزدیک مشاهده کردند. تاریخ هجوم ابرهه به مکه، مصادف بود با نخستین روز ماه محرم الحرام سال ۸۸۲ تاریخ ذوالقرنین (مطابق با سال ۵۷۰ میلادى)
در آن هنگام، حضرت محمد صلى الله علیه و آله و سلم در رحم مادرش حضرت آمنه علیه السلام بود. و پس از دو ماه و هفده روز بعد، دیده به جهان گشود و عالمیان را از نور جمالش پرفروغ گردانید.
داستان فیل سوران ابرهه، به خاطر اهمیتى که براى عرب هاى شبه جزیره عربستان داشت و نشانه اى از نشانه هاى قدرت الهى در سرکوبى ستم کاران و زورمداران بود، مبدا تاریخ عرب ها قرار گرفت و اهالى شبه جزیره آن سال را عام الفیل نامیدند. به همین جهت، میلاد مسعود رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را در نخستین سال عام الفیل بر شمرده اند. قرآن مجید به ماجراى ابرهه و فیل سواران حبشه اشاره کرد و سوره ویژه اى با نام سورة الفیل نازل فرمود. این سوره کوتاه را به همراه ترجمه اش بیان مى نماییم: بسم الله الرحمن الرحیم
الم تر کیف فعل ربک باصحاب الفیل. الم یجعل فى تضلیل. و ارسل علیهم طیرا ابابیل. ترمیهم بحجارة من سجیل. فجعلهم کعصف ماکول
آیا ندیدى که پروردگارت با اصحاب فیل چه کرد؟ * آیا دسیسه آنان را تباه نساخت؟ * و فرستاد بر سر آنان پرندگانى فوج فوج * که نشانه مى گرفت آنان را به سنگى از سجیل * پس گردانید اصحاب فیل را به مانند برگ خورده شده.
ن) روز اول محرم - سال هفتم بعثت آغاز تبعید پیامبر صلی الله علیه واله و طایفه بنى هاشم در شعب ابى طالب.
ع) روز اول محرم - سال چهارم هجرى قمرى آغاز سریه ابوسلمة بن عبدالاسد.
ابوسلمه، از مجاهدانى بود که در نبرد احد، زخمى شده بود. وى پس از بازگشت از جنگ احد، به مدت یک ماه به درمان زخم خود پرداخت تا این که بهبودى حاصل گردید.
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم در نخستین روز ماه محرم - سال چهارم هجرى (که ۳۵ ماه از هجرت آن حضرت گذشته بود) ، ابوسلمه را به فرماندهى سپاه یکصد و پنجاه نفرى مسلمانان منصوب کرد و با دستورهاى لازن آنان را روانه محل سکونت قبیله بنى اسد نمود.
آن حضرت به ابوسلمه سفارش کرد که هدف اصلى خود را پنهان سازد و از بیراهه حرکت کرده و روزها را به استراحت و شب ها را راه پیمایى کند و بر دشمنان اسلام شبیخون زند. هم چنین به ابوسلمه درباره پرهیزگارى و ترس از خدا و خوش رفتارى با سربازان اسلام سفارش هایى نمود. سپاه اسلام به راهنمایى همان مرد طایى از مدینه خارج شد و به سوى قبیله بنى اسد به راه افتاد و پس از چهار شبانه روز راه پیمایى به مکانى به نام قطن رسید. قطن، نام کوهى در ناحیه فید است که در آن جل چشمه هایى متعلق به بنى اسد قرار دارد.
مسلمانان در آن مکان با دشمنان درگیر شدند و میان آنان آتش نبرد شعله ور گردید. یک تن از دشمنان و یک تن از مسلمانان به نام مسعود بن عروه در این نبرد کشته شدند و تعدادى از دشمنان زخمى گردیدند. در این نبرد دلاورى هاى ابوسلمه، سعد بن ابى وقاص ابوحذیفه و دیگر مجاهدان مسلمان، موجب پیروزى سپاه اسلام و ناتوانى و شکست مشرکان گردید. دشمنان اسلام که تاب مقاومت نیاورده بودند، به ناچار پراکنده شده و در نتیجه، گروه هجومى آنان از هم پاشید. سپاه اسلام، اسیران و غنیمت هاى فراوانى به دست آورده و با پیروزى شکوهمند به مدینه بازگشت نمود. ابوسلمه پس از بازگشت به مدینه، زخمى که در جنگ احد بر بدنش اصابت کرده بود، دوباره سرباز کرد و به شدت وى را رنج مى داد تا این که در جمادى الاخر همان سال بدرود حیات گفت. همسرش ام سلمه که از زنان باتقوا و دوستدار پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم و اهل بیت علیه السلام بود، پس از شهادت همسرش، افتخار همسرى با رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را پیدا کرد و در ماه شوال سال پنجم هجرى به عقد ازدواج آن حضرت در آمد.
ز) روز اول محرم - سال نهم هجرى قمرى: گماشتن کارگزارانى براى دریافت زکات از مسلمانان به فرمان رسول خدا صلی الله علیه واله
ل) روز اول محرم - سال ۱۴ هجرى قمرى نبرد مسلمانان با رومیان در مرج صفر.
ر) روز اول محرم - سال ۲۴ هجرى قمرى: آغاز خلافت عثمان بن عفان.
ط) روز اول محرم - سال ۲۰۰ هجرى قمرى: شورش حسین افطس در مکه معظمه
منابع:
فیض الاعلام فی عمل الشهور و وقایع الایام: شیخ عباس قمی، روز شمار تاریخ اسلام: سید تقى واردى
ارسال نظر