پاسخ به شبهات وهابیت/۱۱
چرا امام علی (ع) هنگام بیعت مردم فرمود: مرا رها کنید و دیگرى را بجویید!
پس از خلیفه سوم، مسلمانان، در خانه على (ع) ریختند تا با آن حضرت بیعت کنند. على فرمود: «مرا رها کنید و دیگرى را بجویید» . اگر على (ع) خلیفه بود، چرا مىگوید: دیگرى را بجویید؟
به گزارش پارس به نقل از فارس، سلفی گری تکفیری به گرایش گروهی از سلفیون گفته می شود که مخالفان خود را کافر می شمارند و مطرح ترین آنان « وهابیت تکفیری» با محوریت عربستان سعودی است.
وهابیت تکفیری یکی از مشکلات دنیای کنونی مسلمانان (شیعه و سنی) است. آنها با اتهام های ناشایستی که به شیعیان می زنند باعث گمراهی مسلمانان و عده زیادی از مردم دنیا می شوند. فارس بر آن است تا در سلسله مطالبی، به عمده ترین شبهاتی که وهابیت درباره شیعیان مطرح می کند پاسخ گوید.
یکی از شبهات این است که پس از خلیفه سوم، مسلمانان، در خانه على (ع) ریختند تا با آن حضرت بیعت کنند. شیعیان مى گویند: على فرمود: « دَعُونِی وَالْتَمِسُوا غَیْرِی» ؛ « مرا رها کنید و دیگرى را بجویید» . اگر على علیه السلام خلیفه رسول الله (ص) بود، چرا مى گوید: دیگرى را بجویید؟
پاسخ :
الف: خلافت به دو صورت متصور است و آن دو، تفاوت روشنى با هم دارند:
۱. خلافت منصوص، که تعیین خلیفه از جانب خدا است. خلافت به این معنا قابل فسخ و یا صرف نظر کردن نیست. در این مورد خلافت به سان نبوت است و وظیفه اى است الهى که بر دوش فردى نهاده مى شود.
۲. خلافت انتخابى، که خلیفه از سوى مردم برگزیده مى شود. گفتنى است امام علیه السلام خلافت به معناى دوم را نمى پذیرد.
توضیح این که: مردم پس از عثمان، از على بن ابى طالب خواستند به سان سه خلیفه پیشین، با بیعت، زمام امور را به دست گیرد و امام علیه السلام در این حال با بیان: « مرا رها کنید و دیگرى را بجویید. » به این خواسته پاسخ مثبت ندادند.
نپذیرفتن چنین خلافت و بیعتى، نشانه این نیست که امام، خلیفه منصوص و واقعى نبود، بلکه نشانه آن است که روش پیشینیان را نادرست و غیر صحیح مى دانست.
امّا امام چرا نمى پذیرفت؟ براى این که آنان در موقعیتى سراغ على (ع) آمدند که روحیه پاکى که در عصر رسالت بر صحابه حاکم بود، از میان رفته و روح دنیاپرستى و زراندوزى بر بخشى از صحابه حکومت مى کرد.
تاریخ از اندوخته هاى هولناک طلحه و زبیر و عبدالرحمان بن عوف و سعدبن ابى سرح، پرده برداشته است.
خلیفه پیشین، یک پنجم از غنایم آفریقایى را به مروان بن حکم داد، و این کار به قدرى زننده بود که گروهى از صحابه صریحاً به نقد کار خلیفه پرداختند و شاعرى گفت:
وأعطیت مروان خمس ال / غنیمة آثرته وحمِیتَ الحِمَى
یک پنجم غنایم افریقیه را به مروان دادى و او را برگزیدى و از خویشاوندان خود حمایت کردى.
امام در چنین وضعیتى مى گوید: من شایسته خلافت بر این مردم نیستم. بروید و کسى را پیدا کنید که با این روش هماهنگ باشد، ولى آنگاه که اصرار مردم را دید، ناگزیر شد براى حفظ وحدت مسلمین و جلوگیرى از متلاشى شدن قوا و نیرو، بیعت را بپذیرد ولى راه و روش خود را به وسیله اوّلین سخنرانى خود، اعلام کرد و تمام اسراف کارى ها که به وسیله خلیفه پیشین رخ داده همه باید به بیت المال برگردد؛ چنان که فرمود: « وَ اللَّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّسَاءُ وَ مُلِکَ بِهِ الْإِمَاءُ لَرَدَدْتُهُ عَلَى مُسْتَحِقِّیهِ، فَإِنَّ فِی الْعَدْلِ سَعَةً، وَ مَنْ ضَاقَ عَلَیْهِ الْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَیْهِ أَضْیَقُ» . (نهج البلاغه، خطبه ۱۵)
« به خدا سوگند هرگاه به اموال نامشروع و غارت شده از بیت المال، صداق زنان قرار گیرد و کنیزان با آن خریدارى شوند، من آن را به بیت المال باز مى گردانم؛ زیرا در عدل و داد گشایشى است و هرکس عدل و داد براى او ناخوشایند باشد، ستم و بیداد برایش ناخوشایندتر است. »
ب: پرسش گر، سخن امام را به طور کامل نقل نکرده است.
براى روشن شدن این حقیقت که چرا حضرت دعوت و بیعت مردم را نپذیرفت، ناگزیریم سخن امام علیه السلام را به نحو کامل نقل کنیم:
امام فرمود: « مرا واگذارید و دیگرى را بجویید. ما به استقبال کارى مى رویم که داراى رویه ها و رنگ هاى گوناگون است. دل ها برابر آن بر جاى نمى ماند و خردها پایدار نخواهند بود. همانا کران تا کران را ابر فتنه پوشیده و راه روشن، تیره و ناشناس گردیده است. بدانید که اگر من درخواست تان را بپذیرم، شما را بر اساس آن چه خود مى دانم خواهم برد و به گفته این و آن و سرزنش سرزنش کنندگان گوش نخواهم داد. » (نهج البلاغه، خطبه ۹۲)
حضرت در این کلام، گوشه اى از حقایق و وضعیت حاکم بر آن عصر را شرح مى دهد و روش و منش خویش را در اداره حکومت را ارائه مى کند. برخى از ویژگى هاى حاکم بر جامعه آن روز، عبارت اند از:
* تغییر تدریجى در سنت رسول اللَّه صلى الله علیه و آله پس از ۲۳ سال؛ مانند برترى دادن عرب بر عجم، موالى بر بندگان و…
* رفتار عثمان در باره تقسیم ناعادلانه بیت المال و گماردن نزدیکان خود از بنى امیه بر امارت و… که موجب شورش مسلمانان و قتل او گردید.
* طمع (نهج، خطبه ۱۶۴) جمعى از بیعت کنندگان با امام براى استفاده از فرصت هاى حکومتى. (نهج، حکمت ۱۹۱ و ۲۰۲)
* شایعه حرص و اصرار امام براى دست یابى به حکومت. (نهج، خطبه ۱۷۲)
* وجود معاویه و بغض وى نسبت به امام، که نزدیک ترین افراد خاندانش در زمان پیامبر خدا صلى الله علیه و آله به دست امام على علیه السلام به قتل رسیده اند و او دنبال بهانه است تا امام را به دست داشتن در قتل عثمان متهم کند و به بهانه قصاص با قاتلان عثمان دست به هر کارى مى زند. (نهج، نامه ۱۰،۲۸ و ۶۴)
* پیش بینى امام از بروز فتنه ها که ده سال پیش از انتخاب عثمان مطرح کرد. (شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج ۱، ص ۱۹۵) و اکنون نیز آن حضرت ادامه آن را به شکل تیره تر و سهمگین تر، به وضوح مى بیند و تصریح مى کند دل ها و عقل هاى مردم در برابر آن، پا برجا نخواهد ماند. (نهج البلاغه، خطبه ۹۲)
و امورى دیگر از این دست موجب شد تا امام بدون مجامله، با تفهیم حقیقت و روشن ساختن وضعیت بحرانى آن روز براى مردم، حجت را بر آنان تمام کند تا پس از بیعت نیز بهانه و توجیهى براى دیگران باقى نماند و اعتراضى علیه امام راه نیفتد؛ از همین رو، امام بعدها بر این نکته تأکید مى ورزد و مى فرماید: « لَمْ تَکُنْ بَیْعَتُکُمْ إِیَّایَ فَلْتَةً… » . (نهج، خطبه ۱۳۶ و نامه ۵۴) « بیعت شما با من بدون اندیشه و تأمل نبود که اکنون آن را بشکنید. »
امیرمؤمنان علیه السلام در باره علت سکوت خود پس از سقیفه و پذیرش حکومت پس از قتل عثمان، مى گوید: « فَأَمْسَکْتُ بِیَدِی حَتَّى رَأَیْتُ رَاجِعَةَ النَّاسِ قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الْإِسْلَامِ یَدْعُونَ إِلَى مَحْقِ دِینِ مُحَمَّدٍ صلى الله علیه و آله فَخَشِیتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ أَنْ أَرَى فِیهِ ثَلْماً أَوْ هَدْماً تَکُونُ الْمُصِیبَةُ بِهِ عَلَیَّ أَعْظَمَ مِنْ فَوْتِ وِلَایَتِکُم… » . (نهج البلاغه، نامه امام به مردم مصر، شماره ۶۲)
« من دست برداشتم، تا آنجا که دیدم گروهى از اسلام بازگشته و مى خواهند دین محمد صلى الله علیه و آله را نابود کنند. ترسیدم اگر اسلام و مسلمانان را یارى نکنم، رخنه اى در آن ببینم یا شاهد نابودى آن باشم که مصیبت آن بر من سخت تر از رها کردن حکومت بر شما است، که کالاى چند روزه دنیاست و به زودى ایام آن مى گذرد. » (پاسخ جوان شیعى به پرسشهاى وهابیان، ص ۴۸)
ارسال نظر