به گزارش پارس به نقل از مجله زندگی ایده آل:

کیوان در آشپزخانه، حمید دنبال سیب زمینی

تقسیم کار در « برگرلند» به چه صورت است؟ یکی از شما ۳ نفر، مدیر است و برای بقیه کار تعیین می کند یا کارها را متناسب با توانایی های تان بین خودتان تقسیم کرده اید؟

خشایار: اول، خیلی چشم اندازی از شرایط و ابعاد این کار نداشتیم. مثلا فکر می کردیم نهایتا به ۵ نفر به عنوان پرسنل در این کار نیاز داریم. اما الان ۳۳ نفر پرسنل داریم! یا مثلا ابتدا می خواستیم فقط دلیوری برگر داشته باشیم. بعد نظرمان عوض شد و جای کوچکی را برای نشستن مشتری ها راه انداختیم. در طول زمان و با فراز و نشیب های مختلف، کار ما کم کم بزرگ تر و کامل تر شد. به همین دلیل، مسئولیت های ما هم از ابتدا تا حالا تغییراتی کرده است.

الان هر کدام تان در « برگرلند» چه مسئولیتی دارد؟ مثلا کیوان، تو چه کاری انجام می دهی؟

کیوان: مدیریت آشپزی و نظارت بر پخت وپز آشپزها بر عهده من است. دستور پخت این برگرها هم مال من بوده است. در اصل برای کار آشپرخانه برنامه ریزی و نظارت می کنم.

حمید، تو کارت در « برگرلند» چیست؟

حمید: بیشتر کار مدیریت داخلی بر عهده ام است و تهیه مواد اولیه. مثل گوشت، سیب زمینی، روغن و…

و خشایار چه می کند؟

خشایار: من بیشتر مدیریت مالی انجام می دهم و سر پرسنل داد می زنم (می خندند) !

پس « پلیس بده» تویی؟

خشایار: آنقدرها هم بد نیستم. در اصل حضورمان در رستوران هم تقسیم بندی شده و هر کدام مان بالاخره در زمانی هستیم تا نظارت داشته باشیم و از کیفیت غذا و مشتری مداری کم نشود.

این تقسیم بندی چه تفاوتی با تقسیم بندی وظایف در کار موزیک تان دارد؟

خشایار: کلا این ۲ کار با هم فرق می کند اما میزان کارمان همان قدر مانده است. شباهت هایی هم وجود دارد. مثلا مدیریت مالی در کار موزیک مان هم بر عهده من بوده است. برای من خیلی فرقی نکرده. پول، پول است (می خندند) !

حمید: البته شرایط فرق دارد اما اینجا هم میزان مشارکت مان همان قدری است که قبلا بوده.

همه شکموییم!

کیوان تو که برگر را پختی و به دستور پخت رسیدی، خودت هم زیاد آشپزی می کنی؟

کیوان: خیلی نه؛ اما برگر زیاد درست می کنم. البته به آشپزی علاقه دارم و در این زمینه مطالعه هم زیاد می کنم.

دستپختت خوب است؟

کیوان: نمی دانم؛ برگرهایم خوشمزه است. در زمینه های دیگر خیلی مهارت ندارم.

بچه ها کیوان راست می گوید که برگرهایش خوشمزه است؟

خشایار: صددرصد راست می گوید.

حمید: می توانید خودتان امتحان کنید.

شکمویید؟

خشایار: خیال تان راحت. اینجا بچه ها همه شکمو هستند. اصلا در این زمینه نگران نباشید!

کیوان: شما اصلا لحظه ای فکر نکن که ما به غذا و برگر، نه بگوییم.

خشایار مرادی

رعد و برق!

حلقه واسط بین کیوان و حمید، خشایار است. می دانید چرا؟ چون خشایار با کیوان، پسرعمو هستند و حمید هم پسرخاله اش است. او فروردین ۶۳ به دنیا آمده و از کیوان کوچک تر و از حمید، بزرگ تر است. رشته تحصیلی اش، عمران است و گویا در همین زمینه هم فعالیت هایی دارد.

خصوصیات: بمب انرژی. شلوغ، شر و جدی. ما به او می گوییم « پلیس بد» ماجرا. اما خودش معتقد است آنقدرها هم بد نیست. مثل اینکه خوب بلد است مدیریت کند و پرسنلش از او حساب می برند. خنده هایش واقعا بانمک است.

طالع بینی خشایار: مردی است رک و راست، پرحرارت، عاشق پیشه، حادثه جو، حسود، پرتوقع و ریاست طلب که دوست دارد رهبر و فرمانده باشد. آیا روح این مرد و باطن مخفی او را می شناسید؟ خیر؛ شناختن مردان متولد فروردین تقریبا غیرممکن است. منجمین، مرد متولد این برج را با جملات جالبی توصیف کرده اند: رعد وبرق، مشعل پرنده و منبع نیروهای صادق و رک و راست! شجاع و بااعتمادبه نفس است. همیشه جلوتر از دیگران می تازد و حتی گاهی از امکانات خود نیز قدم فراتر می گذارد. بعضی اوقات کارکردن با او می تواند مشکل باشد اما بدون شک بسیار مفید است. او هرگز به گذشته فکر نمی کند، رفتار و قیافه ظاهری اش جوان تر از سنش به نظر می رسد. او با این دست و آن دست کردن و ذره ذره جلو رفتن به طور جدی مخالف است. اگر مجبور شود با عده ای آدم منفی باف کار کند، به موجود دیوانه کننده ای بی پروا، بدون انعطاف، خشن و یکدنده تبدیل خواهد شد.

ماشین حمید را بدزدم؟ !

به اینکه روزی رفاقت تمام شود، فکر می کنید؟

حمید: نه؛ چرا باید تمام بشود؟ بارها پیش آمده که با هم حرف مان هم شده اما چون دنبال حل کردن مسائل هستیم، دچار مشکل حاد و جدی نمی شویم.

خشایار: همه چیز در رابطه ما منطقی است. یعنی باید به شکل منطقی تمام شود و چنین منطقی اصلا معنی ندارد. دوستی وقتی به هم می خورد که تو احساساتی به دوستت نگاه کنی و از نظر احساسی از او دلخور شوی ولی وقتی نگاه منطقی داشته باشی، به هم خوردن رابطه، پیش نمی آید مگر با یک اتفاق منطقی. مثلا من ماشین حمید را بدزدم! خب طبیعی است که در چنین شرایطی، منطقا رابطه من و حمید پایان می پذیرد. آن هم اگر من توضیح منطقی برای چنین کاری نداشته باشم.

کیوان: به نظر من که اصلا تمام شدن این رفاقت بعید است. تحت هیچ شرایطی این اتفاق نمی افتد.

ما امیدواریم چون ۳ نفریم!

چند سال است که همدیگر را می شناسید؟

خشایار: آشنایی ما از بدو تولد بوده است، یعنی از بدو تولد تا حالا با هم بوده ایم.

و چند سال است که با هم مشارکت کاری می کنید؟

کیوان: الان بیشتر از ۱۰ سال است که در عین آشنایی شخصی، با هم کار می کنیم.

شما ۳ نفر، جوان های خیلی امیدواری به نظر می رسید. از کجا این همه امیدواری به زندگی را آورده اید؟

حمید: ناامیدی چه سودی دارد؟ شما بگو چه سودی دارد، من سراغش می روم!

کیوان: تنها سودش، ضرر هنگفت است!

خشایار: حرفت را قبول دارم. بله؛ ما امیدواریم اما این را هم می دانیم که جوان های امروز ممکن است خیلی نگاه امیدوارانه ای به آینده شان نداشته باشند. بی انصاف نباشیم. بخشی از نگاه امیدوارانه ما ۳ نفر به دلیل این است که ما ۳ نفریم! یعنی چه؟ یعنی وقتی مسئله ای پیش می آید، ۳ نفر هستیم که با هم حلش می کنیم. بنابراین فشاری که مشکلات روی ما می آورد، یک سوم است اما همان مشکلات، اگر برای یک نفر باشد، طبیعتا می تواند از زندگی ناامیدش کند. وقتی در برد و باخت با دیگری شریک شوی، هم باخت، کمتر اذیتت می کند و هم برد، چند برابر به دلت می نشیند. به نظر من اگر کار گروهی بکنی، امیدواری بیشتری سراغت می آید.

حمید: ما از وقتی این برگرلند را باز کرده ایم، با مخاطبان مان (حتی مخاطب های موزیک مان) ارتباط رودررو پیدا کرده ایم. در این ارتباط ها می بینیم که وقتی ما را می بینند، لبخند روی لب شان می آید. این برای ما خیلی ارزش دارد. پس ما هم خودمان امیدواریم و هم دوست داریم این امید را به بقیه تزریق کنیم.

تا حالا عاشق شدی؟ !

شما با کارتان خیلی حال می کنید و به قول خودتان احساسات خیلی در کارها و تصمیمات تان دخیل است. پس آدم های دلی به نظر می آیید. با آدم های دلی می شود درباره عشق حرف زد… (همه می خندند) نگاه شما به عشق چیه؟

کیوان: عشق به چی آخه؟ عشق به نظر من حالت دوست داشتن بیش از حد است که قابل کنترل نیست.

تا حالا دچارش شدی؟

کیوان: بله؛ تا حدودی این اتفاق برایم افتاد و عاشق شدم و نتوانستم کنترلش کنم.

خشایار: ما که عاشق شدیم، کنترلش هم کردیم! (می خندد)

حمید: بابا کیوان خالی می بنده…

کیوان: کی گفته؟ ای بابا… می گم، شدم. شدم دیگه! (می خندد)

خشایار: ما که آخرش نفهمیدیم چی شد و این کیوان چی می گه…

کیوان: حالا خارج از شوخی در محدوده ای که نتوانی علاقه ات را کنترل کنی، آن عشق است.

حمید: من هم تا حدودی نظر کیوان را دارم. اما در زندگی خودم تاکنون چیزی که مثلا در اطرافیانم به عنوان عاشقی می بینم، برای من پیش نیامده. شاید دوست داشتن را تجربه کرده باشم اما عشق را نه.

خشایار: به نظر من عشق به زندگی، خیلی خوب است اما به معنایی که در کتاب ها نوشته شده یعنی از آن عشق های افراطی، چندان هم چیز جالبی نیست. اصلا جالب نیست که احساسی از کنترل خارج شود یا حداقل برای من جالب نیست. آنچه در کتاب هاست، که خیلی وقت ها باعث از دست دادن طرف مقابلت می شود، به نظرم بیشتر توجیهی است به نام عشق. عشق واقعی نیست. من نمی توانم اسم چیزی را که از کنترل خارج شده، عشق بگذارم. هر چیزی باید حد و حدود استاندارد خودش را داشته باشد. مثل برگر! نه نپخته اش خوب است و نه سوخته اش. باید در اندازه استاندارد پخته شود.

اتفاقات عجیب و غریب در رفاقت مان افتاده

می گویند با آشنا و رفیق، کار و معامله نکن چون یا کارتان خراب می شود یا رفاقت تان یا هر دو. اینکه با هم کار کردید، باعث نشده که رفاقت تان صدمه ببیند؟

خشایار: نه؛ نه تنها صدمه ای ندیده که باعث شده رفاقت مان بیشتر هم بشود.

حمید: به هر حال کار کردن باعث می شود با ابعاد جدیدی از شخصیت همدیگر آشنا شویم و به این ترتیب احساسی نزدیک تر و رفاقتی صمیمانه تر بین تان شکل بگیرد.

یعنی اگر از هر کدام تان بپرسند، بهترین رفقایت چه کسانی هستند، ۲ نفر دیگر را اسم می برد؟

کیوان: بله؛ ممکن است هر کدام مان ارتباطات دیگری هم داشته باشیم اما به هم خیلی نزدیکیم.

خشایار: ما خیلی اتفاقات عجیب و غریبی را با هم پشت سر گذاشته ایم. مسیری که خیلی رفقای دیگر با هم تجربه نکرده اند. همین رفاقت ما را آبدیده کرده است.

این میزان ارتباط و رفاقت، به خانواده های تان هم کشیده شده؟

خشایار: نه؛ کاملا جداست. حتی پیش آمده که خانواده های مان دوست داشته اند تصمیماتی برای ما بگیرند و ما نپذیرفته ایم.

کیوان: دوستی ما و خانواده های مان، ۲ مقوله کاملا مجزاست.

از همدیگر خجالت نمی کشیم

شما ۳ نفر سر قول تان به هم هستید؟

حمید: خیلی زیاد.

کیوان: کاملا.

چرا اینقدر به همدیگر اعتماد دارید؟ این اعتماد چطور بین تان شکل گرفته؟

خشایار: مبنای دوستی و رفاقت ما بر منطق استوار است. ما حرف های مان را به هم رک می زنیم. با اینکه نسبت به هم احساسات زیادی داریم ولی جنس ارتباط مان با هم کاملا منطقی است و اصلا توی تعارف با هم نیستیم.

کیوان: ما خیلی رک با هم حرف می زنیم و اصلا هم از همدیگر خجالت نمی کشیم و بهمان بر هم نمی خورد.

حمید: این به معنای این نیست که خیلی روابط دیپلماتیکی با هم داریم و خیلی سفت و سختیم، نه؛ اما نمی گذاریم احساسات، روابط مان را خراب کند.

چند سال است این تعارفات با هم را کنار گذاشته اید؟

کیوان: از بدو تولدمان (می خندیم) .

خشایار: ۵-۴ سالی هست که دیگر واقعا هیچ تعارفی با هم نداریم.

پایه غیبت خوبی هستیم!

اگر هر کدام تان بخواهید از ۲ نفر دیگر یک نکته مثبت و یک نکته منفی بگویید، چه می گویید؟

کیوان: در مورد حمید باید بگویم که در هر کار و مسئله ای می توانم صددرصد روی او حساب کنم و این حس اعتماد و امنیتی که به من می دهد، خیلی خوب است. نکته منفی اش هم این است که پیاده می شود، در ماشین را نمی بندد! (می خندند) درباره خشایار هم می گویم که در همه کارها مدیر خیلی بی نظیری است.

خشایار: داداش چاکرتم (می خندد) !

کیوان: نقطه ضعفش هم این است که مدیریت بخش مالی را دستش داده ایم، پول ها را دیر می ده!

حمید: نکته مثبت کیوان این است که خیلی مثبت اندیش است. نکته منفی اش هم این است که خیلی مثبت اندیش است! (می خندد) یعنی یک وقت هایی دیگر خیلی بی خیال می شود. این بی خیالی هم در بعضی مواقع آرامم می کند و هم گاهی روی اعصاب است! درباره خشایار باید بگویم که خیلی با هم هماهنگیم؛ خیلی. نکته منفی اش هم این است که خیلی زود جوش می آورد.

خشایار: البته تازگی نقطه جوشم را بالاتر برده ام تا دیرتر جوش بیاورم اما حمید راست می گوید.

من فکر می کنم خشایار خیلی هم جوشی نیست. شاید به دلیل اینکه خیلی پرانرژی است، اینطور فکر می کنید؟

کیوان: خیلی، خیلی انرژی دارد.

حمید: به نظرم بیشتر هول است! (می خندد)

حالا خشایار می توانی از بچه ها انتقام بگیری! تو درباره خصوصیات مثبت و منفی شان بگو.

خشایار: کیوان، نقطه قوت و ضعفش تقریبا شبیه است. اسمش را بی خیالی نمی گذارم. اسمش را می گذارم رؤیاپردازی. این رؤیاپردازی گاهی واقعا باعث می شود که خلاقیت زیادی به کار ما وارد شود و گاهی تم بی خیالی می گیرد و تبدیل به نقطه ضعف می شود. حمید هم، خیلی پسر خوبی است. پایه غیبت خوبی است! (می خندند) در زمینه غیبت، ما ۳ نفر کاملا با خانم ها مشترکیم. نقطه ضعفش هم این است که بعضی وقت ها خیلی منفی باف می شود، یعنی نسبت به دنیا خیلی نگاه تلخی پیدا می کند.

کیوان: ولی یک وقت هایی هم با همین منفی بافی می زند توی خال!

خشایار: آره؛ نمی دانم چه حکمتی است که ۸۰ درصد موارد، نگاه منفی اش هم جواب می دهد! جدیدا وقتی از چیزی منفی می گوید، من می ترسم که مبادا درست دربیاید!

پس حمید پیشگوی خوبی است.

کیوان: پیشگوی منفی خوبی است!

خشایار: من هم فقط استرس می کشم!

دوستی ما یک برگر پخته است!

سن تان در جنس رابطه تان تغییر ایجاد نکرده؟

خشایار: طبیعتا سن و سال که بالاتر می رود، پخته تر می شوی و باالطبع آن، روابط و رفاقت های هم پخته تر می شود. برگر هم همین است (می خندند) . وقتی خوب پخته شود، خوشمزه تر است و بیشتر به دل می نشیند! دوستی ما هم مثل همین برگر است.

اینکه سن تان بالا رفته اذیت تان نمی کند؟

حمید: من یک سال دیگر ۳۰ ساله می شوم ولی دوست ندارم ۳۰ ساله بشوم.

خشایار: کیوان پیشنهاد داد که از ۲۷ سالگی به بعد، شمع های کیک مان را برعکس فوت کنیم و هر سال، یک شمع کم کنیم تا غصه سن و سال را نخوریم ولی خارج از شوخی به نظر من اوج سنی هر آدمی، بین ۳۰ تا ۴۰سال است. پس دلیلی برای اذیت شدن نمی بینم.

خودتان را در آینده چه شکلی می بینید؛ مثلا ۸۰ سالگی؟

حمید: یک پیرمرد بامزه! ولی کیوان که هیچ فرقی نمی کند! همان کارهایی را می کند که الان هم می کند.

خشایار: ۸۰ سالگی که کرم ها از توی گوش من بیرون زدند! ولی بدم نمی آید ببینم چه ریختی می شوم!

کیوان: من نهایتا ۵ سال دیگر را می بینم. به آینده ای به این دوری فکر نمی کنم ولی فکر نکنم خیلی تغییری کنم. روی هم رفته مثبت اندیش تر از این حرف ها هستم.

حمید فروزنده

شیر ژیان!

حمید، متولد مرداد ۶۳ است و رشته تحصیلی اش با رشته علی دایی یکی است؛ مهندسی متالوژی. حمید پسرخاله خشایار است و پدرش به دلیل نظامی بودن چندان موافق فعالیت او در حوزه موسیقی نبوده است.

خصوصیات: لبخند کمرنگی همیشه روی لب هایش است. از همه قدبلندتر است و البته خیلی هم پرحرف نیست. در اصل حرف نمی زند، نمی زند، اما وقتی چیزی می گوید، از خنده منفجر می شوی! بچه ها می گویند بعضی وقت ها منفی باف می شود. با منفی بافی هم خوش تیپ است!

طالع بینی حمید: آیا کارهای او به شدت آفتاب مرداد، داغ و پرحرارت است؟ بعضی مواقع بله و بهتر است عینک تیره آفتابی به چشم هایتان بزنید تا بتوانید از نور بی دریغش بهره مند شوید. آیا او یکی از آن شیرهای آقامنش و ساکت است؟ مراقب باشید این آقامنشی و سر به زیری دست و بال تان را بند نکند تا ببینید چطور شروع به جرقه زدن می کند! مرد متولد مرداد یک دوست بسیار خوش مشرب، یک مدافع، یک پشتیبان بسیار جدی و سر سخت و یک عاشق احساساتی است و آمادگی این را دارد که هر چند وقت یک بار، عاشق شود! مرد متولد مرداد یک شیر ژیان و سرکش، یک عاشق پاکباز، یک دوست واقعی و یک پدر نمونه است.