روایت روزنامهنگار ایرانی از فیلم رسولاف در جشنواره کن
فعلاً چند سالی است سهم سینمای ایران از کن شده نمایش فیلمهایی که خارج از قواعد و ضوابط فیلمسازی در کشور ما ساخته میشوند و مضمون مشترکشان هم ارائه تصویری دروغین از شرایط سیاسی اجتماعی ایران امروز است.
به گزارش پارس به نقل از فارس، این مطلب گوشه هایی از یادداشت یک روزنامه نگار ایرانی از کن امسال است. « حسین معززی نیا» در سفر به فرانسه حواشی این جشنواره را یادداشت و در نشریه « ۲۴» منتشر کرده است. در ادامه بخشی از این یادداشت را می خوانیم:
به سالن دبوسی می رویم تا در بخش نوعی نگاه، فیلم جدید محمد رسول اف را ببینیم به نام دستنوشته ها نمی سوزند. چیزی درباره فیلم و داستانش نمی دانم. ابتدا از فیلمساز و چند نفر از بازیگران فیلم دعوت می شود که بروند روی سن، میکروفن را می دهند دست رسول اف.
او هم می گوید: « حتماً کسانی در این سالن هستند که بعد از دیدن فیلم می روند و می نویسند این فیلم ارزش هنری نداشت. اشکالی ندارد. من درک می کنم. اینها باید برگردند ایران و می خواهند زندگی کنند. » جملات او ترجمه می شود، جماعت حاضر در سالن هر هر می خندند. به چه می خندند؟
قاعدتاً به موقعیت دشوار و ریاکارانه ما ایرانی های حاضر در سالن! رسول اف ادامه می دهد: « من الان احساس دوگانه ای دارم، چون تعدادی از همکارانم به خاطر شرایطی که وجود دارد نتوانستند اینجا حاضر شوند. »
در پایان هم می گویند: « من نسبت به جشنواره کن یکجور احساس خودمانی دارم. » بعد در حال خوش و بش با تیری فرمو از روی سن پایین می آید تا فیلمش نمایش داده شود. همه این مقدمات برایم یادآور وضعیتی است که هر سال در کن تکرار می شود.
دو سال پیش، نمایش فیلم « به امید دیدار» ساخته همین حضرت آقا با این آداب و مراسم انجام شد و همسرش به روی سن آمد و گفت در همین لحظه که شما اینجا نشسته اید، محمد [رسول اف] توسط مأموران امنیتی ایران دارد بازجویی می شود! سال گذشته هم فیلم « یک خانواده محترم» را با همین مقدمات و با حضور فیلمساز روی سن و ادای جملاتی که دل فرانسوی های حاضر در سالن را ببرد، نمایش دادند.
فعلاً چند سالی است سهم سینمای ایران از کن شده نمایش فیلم هایی که خارج از قواعد و ضوابط فیلمسازی در کشور ما ساخته می شوند و مضمون مشترکشان هم ارائه تصویری مبالغه آمیز که چه عرض کنم، تصویری علناً دروغین از شرایط سیاسی اجتماعی ایران امروز است. « دستنوشته ها نمی سوزند» هم در ادامه این موج با طرح این ادعا در تیتراژ ابتدایی که « برگرفته از واقعیت» است، نشان می دهد که وزارت اطلاعات یا تشکیلات امنیتی دیگری در کشور ما شبانه روز کار گذاشته شده در خانه یک پیرمرد زهوار در رفته است که نویسنده است و چیزی نوشته و در خانه اش قایم کرده!
مأموران نگران انتشار نوشته او هستند چون ممکن است « امنیت ملی» کشور را به خطر بیندازد! بنابراین خودش و کسانی را که به خانه او رفت و آمد می کنند تحت نظر دارند. سرانجام هم پیرمرد و تمام مرتبطان با او توسط مأموران کشته می شوند.
آقای رسول اف مدعی است این قصه « برگرفته از واقعیت» کشور ماست. فرض کنیم که ما هم پذیرفتیم. حالا سؤال این است که این دستگاه امنیتی پیچیده و فوق هوشمند که با این دقت همه چیز را زیر نظر دارد، زندگی همه روشنفکران را تحت کنترل دارد و چنین بگیر و ببندی در کشور درست کرده، تا آن حد که لازم می داند دستنوشته های کتاب منتشر نشده یک پیرمرد ویلچرنشین را معدوم کند، چرا نفهمیده محمد رسول اف دارد فیلمی دقیقاً درباره همین موضوع در ایران می سازد و قرار است آن را بفرستد به جشنواره کن؟ چرا در طول فیلمبرداری، او را کنترل نکرده اند و مانعش نشده اند که این فیلم را نسازد؟ آن کتاب فرضی مهم تر بوده یا این فیلم « افشاگرانه» ؟ !
درباره کیفیت فیلم ایشان و « ارزش هنری » اش هم اینقدر می توانم بگویم که کنار دستم یک جوان فرانسوی نشسته بود که بعد از ۲۰ دقیقه آنقدر وول خورد و خودش را کشید و روی صندلی جابه جا شد که به نظر می رسید ممکن است تلف شود. دو صندلی آن طرف تر یک نفر چرت می زد، کمی آن طرف تر یک آقایی داشت با موبایلش ور می رفت… به تدریج کنار دست من از دو طرف خالی از تماشاگر شد و همچنین چند صندلی هم در ردیف های عقب و جلو. من فرصت داشتم هم به این وضعیت نگاه کنم و هم به پرده و همچنان چیزی را از دست ندهم. اما از همه اینها ناگوارتر، تاکتیک ابتدایی جناب رسول اف است که هنوز فیلمش را نمایش نداده، می رود روی سن و پیشاپیش، مخالف فیلمش و کسی را که منکر ارزش های هنری آن است، جیره خوار معرفی می کند که چاره ای جز مزدوری ندارد!
چنین رفتاری دست کمی از روش های ضدقهرمان های فیلمی که ساخته، ندارد و حتی می شود گفت شرم آورتر است، چون آن ضدقهرمان ها حداقل ادای آزاداندیشی ندارند و مشغول کار خودشان هستند. نمی دانم جریان تولید و نمایش این دست فیلم ها در جشنواره های خارجی تا کی مشتری خواهد داشت، اما این را می دانم که « هنرمند» ی که فقط بلد است بیانیه صادر کند، سینماگری که فیلم می سازد تا اطلاعیه سیاسی منتشر کند، فیلمسازی که نهایت دلاوری اش این است که شخصیت های فیلمش، بطری عرقشان را بپیچند لای روزنامه کیهان، خودش دارد به وضوح می گوید که از خدا می خواهد یکی دستگیرش کند تا بتواند فیلم بعدی اش را بسازد وگرنه بیکار می شود و امیدوارم کسی کاری به کار امثال اینها نداشته باشد، بلکه کاسبی شان کساد شود.
ارسال نظر