گفتگوبامهراج محمدی پس ازسال هاسکوت
مهراج محمدی را سال هاست که می شناسم؛ صدایش، احساسش و ترانه هایی که خوانده است، همواره بخشی از خلوت و سکوت نه تنها من، بلکه تمام آنهایی ست که دنیا را با نگاهی عاشقانه در ذهن شان به تصویر می کشند.
به گزارش پارس به نقل از آرمانی، سال هاست از او بی خبر بودیم با این حال، هنوز هم کسانی هستند که با وجود تمام سختی های روزگار و مشغله های روزمره سراغی از دل شان بگیرند و یادی کنند از آنهایی که خاطره ساز هستند؛ خوب است که هنوز این مردم دلی دارند برای دلتنگی…
با مهراج محمدی بیش از هر دلیل دیگری، به خواست شما پای گفتگو نشستیم و این است ماحصل آنچه گفتیم و شنیدیم که بیشتر درد دل بود… این سوال خیلی از شما ها بود که مهراج کجاست؟
برای آغاز این گفتگو لطفاً بفرمایید، موسیقی چگونه در زندگی شما پا گرفت؟
من متولد ۷ دی ماه سال ۵۳ هستم و فکر می کنم از همان زمان موسیقی در احساس و توانایی های من ریشه دوانده بود که علاقه ام را به سمت این هنر سوق داد و باعث شد آموزش آن را آغاز کنم و این تمرین و ممارست به آنجا ختم شد که در سال ۷۹ با همکاری فواد حجازی و فریدون شهبازیان که همیشه مدیون هنر و انسانیت شان هستم، قطعه « بوسه به تیغ» را در مدح حضرت علی (ع) ساختیم و لطف حضرت امیر (ع) شامل حالم شد و من را در تمام مسیر زندگی ام یاری داد و هنوز هم عانایتش را از من دریغ نکرده است. خاطرم است این قطعه پیش از آنکه سال ۸۰ به نام امام علی (ع) نامگذاری شود، اجرا و پخش شد و در طی دو سالی که به نام آن بزرگوار سال را تحویل می کردیم، این قطعه کار برگزیده سازمان صدا و سیما بود. در طی سال های فعالیتم آلبوم های « بی خیال» ، « بوسه بر تیغ» و « ایلا» را به فاصله دو سال از هم منتشر کردم و در حال حاضر نیز اثری آماده انتشار دارم که مدت هاست در انتظار کسب مجوز آن هستم.
اجازه بدهید پیش از آنکه به آلبوم تازه تان بپردازیم به سال هایی که از این عرصه به دور بوده اید، اشاره ای کنیم و این طور سوالم را مطرح کنم، با توجه به اینکه یکی از عوامل در خاطره ماندن یک هنرمند به حضور همیشگی او در عرصه هنر بر می گردد، چه شد که شما این اصل را زیر پا گذاشتید؟
همواره بر این اعتقاد بوده ام که « گاهی برای ماندن باید رفت» . البته از موسیقی به دور نبودم و در این سال ها، همچنان با این هنر درگیر بوده و سعی کردم، آثار تازه ای تولید کنم، اما اگر به دور ماندن از ارائه اثر معنا کنیم، حرف شما درست است. نگاهی کلی به نام و کارنامه هنری و شرایط امروز بسیاری از هنرمندان، نشان می دهد که به خاطر شرایطی که خواه یا ناخواه به آنها تحمیل شده است، با وجود تمام قابلیت هایی که دارند، مجبور به سکوت شده اند. داشته ها و حق ها به طور مساوی بین هنرمندان تقسیم نشده است. بعضی ها به واسطه روابط شان، همه نوع امکاناتی برای تبلیغ و ارائه آثارشان ولو اینکه زیاد هم ارزشمند نباشند، دارند تا جایی که هیچ چیز وجود ندارد برای دیدن و شنیدن به جز آثار یکسری از افراد خاص اما در عین حال، بعضی ها با وجود کارنامه هنری قابل تامل باز هم شامل محبت مسئولین نمی شوند. این تضعیف جایگاه برای همه هنرمندان بسیار گران تمام می شود.
شما هم شامل این برخورد شده اید؟
ضمن پیگیری هایی که در ارشاد داشته ام، متوجه شدم که بعد از سال ها کار در عرصه موسیقی و بالغ بر ۳۰۰ اجرای زنده و حضور در برنامه های صدا و سیما و وجود سه آلبوم که ارائه شده اند و همچنین اجرای روتین به عنوان مجری در شبکه IRIV۲ به مدت دو شب در هفته که هر برنامه تقریباً یک ساعت می شد، نه تنها هیچ آرشیو کاری در ارشاد ندارم بلکه حتی نامم هم ثبت نشده است و به همین خاطر دیگر برای اجرای صحنه مجوز نداشتم و این باعث شد چهار سال پیاپی تمام برنامه هایی که به من پیشنهاد می شد را از دست بدهم و به همین خاطر از ارتباط رودررو با مردم به دور ماندم. سال هاست که وقتی به ارشاد مراجعه می کنم به علت نداشتن رزومه ثبت شده در سیستم آرشیو، با برخوردهایی مواجه می شوم که از آمدنم پشیمان می گردم و همین امر باعث شده نسبت به هفت سال پیش نه تنها از لحاظ نیرو برای ادامه کار، بلکه از نظر چهره نیز دچار کهولت زودرس شوم! ؟
با این همه اشاره کردید که آلبومی برای انتشار آماده دارید. ؟
بله! این آلبوم شامل ۱۰ قطعه با ترانه و موسیقی ایلیا منفرد است که از سال ۸۵ برای کسب مجوز آن اقدام کرده ایم و تا به امروز نیز سه بار به طور کلی تنظیم ها تغییر کرده اند آنقدر که می توانم ادعا کنم از هر قطعه سه ورژن مختلف داریم. متاسفانه شرایط به نحوی است که آنقدر در رفت و آمدها خسته تان می کنند که مجبور می شوید همه چیز را رها کنید و این همان چیزی ست که شاید بعضی ها می خواهند وگرنه دلیلی برای این همه سنگ اندازی وجود ندارد. در این آلبوم شرمنده محبت های ایلیا هستم که با همان قرارداد اولیه همچنان برای به روز کردن قطعات وقت می گذارد و از تمام حس و اندیشه اش برای بهتر شدن کار سرمایه صرف کرده و می کند.
چه شد که تمام هم و غم حسی و موزیکال این آلبوم را به ایلیا منفرد سپردید؟
ایلیا از دوستان قدیمی من است. سال ۷۷ بود که در یک مهمانی دوستانه با او آشنا شدم و با اینکه چند ساعت بیشتر در کنار هم نبودیم اما ارتباط قلبی محکمی بین ما به وجود آمد. تا مدت ها با هم گهگاه صحبت می کردیم و از حال هم با خبر می شدیم. او آنقدر در رفتار، منش و هنر قابل اعتماد بود که می شد به راحتی برای سپردن تمامی یک آلبوم به او اطمینان پیدا کرد. تا اینکه حرف از ساخت آلبوم تازه شد و چه کسی بهتر از ایلیا که نوع نگرشی شبیه به من نسبت به زندگی و موسیقی داشت. این شد که همه آلبوم را به او سپردم و بسیار خوشحالم که آثار مشترکی با کسی تولید کرده ام که در پس پرده احترام و عقیده برای رفاقت ارزش بالایی قائل است.
شاید بد نباشد کمی برخلاف مسیری که تا به حال حرکت کرده اید، گام بردارید. چرا آثارتان را در فضای مجازی ارائه نمی کنید و همچنان در پی کسب مجوز هستید؟
همان طور که اشاره کردم، شرایط نامساعد و ناهمگونی بر اهالی جامعه موسیقی حکمفرماست. دوستانی هستند که حتی در شبکه های ماهواره ای کلیپ دارند، اما با به کار گرفتن ترفندهایی برای رهایی از ممنوع الفعالیت شدن و پس از گذراندن یک مدت کوتاه سکوت خودخواسته می توانند به راحتی اثر خود را ارائه دهند و از همان تبلیغات تصویر و صدا نیز برای فروش آلبوم خود کمک بگیرند اما برعکس، افرادی مانند ما که حتی اکثر آثارمان در ژانر معنوی و عرفانی هستند، باید سال ها در انتظار مجوزی بمانیم که برای کسب آن از هیچ خط قرمزی عبور نکرده و هیچ قانونی را زیر پا نگذاشته و از هیچ رابطه ای سوء استفاده نکرده ایم.
با همه این اوصاف و وجود این مشکلات و با توجه به اینکه می دانم این پایبندی به هر چه دورتر شدنم از مخاطبین منجر می شود باز هم باید اعتراف کنم قانونمند بودن در ریشه و خون من است و تمایل ندارم به هر بهانه ای آن را زیر پای بگذارم چون واهمه ای از آینده ندارم که بخواهم به دلیل آن ضعف نشان دهم. استقامت در شرایط حاضر بهترین راه مقابله با افکار و شرایط غلط است و در این مسیر، مدیون و سپاسگزار علاقمندانی هستم که با توجه به تمام فشارهای زندگی و استرس و مشغله های فکری و اجتماعی باز هم یاد ما هستند و جویای حالمان می شوند.
تمام صحبت هایتان متین، اما شرکت های موسیقی هم بر همین مبنا با خواننده قرارداد می بندند.
اجازه بدهید توضیح بدهم که به یمن وجود اینترنت و شرایطی که برای ارائه آثار غیرمجاز ایجاد کرده است، یک خواننده پیش از ارائه یک آلبوم می تواند صدها کار آن هم بدون دخالت و نظارت ارشاد ارائه دهد. این یک مسئله عادی ست که بالاخره در هر آلبومی یکی، دو قطعه از دیگر قطعات بهتر هستند و به دل می نشینند. وقتی شما بالغ بر ۱۰۰ قطعه ارائه می دهید و روی آنها تبلیغات اینترنتی می کنید، مطمئناً حدود ۲۰ قطعه با سلیقه مخاطبین هم راستان هستند. جالب اینجاست که این دوستان، همان قطعات مورد تایید مخاطب گرفته را مجدد تنظیم می کنند و در قالب یک آلبوم مجاز ارائه کرده و ارشاد و شرکت ها هم از این مسئله حمایت می کنند که اگر حامی این افراد نبودند نه به آثارشان مجوز می دادند و نه آنها را پخش می کردند. حکایت ما شده است مثل کسی که اره ای در بدنش فرو رفته است؛ نه می تواند آن را در بیاورد و نه می تواند به حال خود رهایش کند. نه می توانیم حرف بزنیم و گله کنیم و نه می توانیم حرف نزنیم که در آن صورت با این همه سوال بی جواب چه کنیم؟ مانده ایم حیران و بلاتکلیف!
هر سکوتی همراه با شایعات است. برای شما چنین بود؟ !
من هم جزئی از این جامعه و مردم این اجتماع هستم. به هر حال، همیشه باید حرفی برای گفتن وجود داشته باشد تا مردم سرگرم شوند، تا صفحات روزنامه ها و مجلات پر شوند، تا دوستان یادی از هم کنند و… ! من با اینکه نسبت به این شرایط آگاهی لازم داشتم باز هم سکوت کردم چون در این بی صدایی به دنبال صدایی هستم که می تواند تمام حرف های ناگفته یک هنرمند را فریاد بزند. هنوز معتقدم « گاهی برای ماندن باید رفت. »
می خواهم گفتگو را با درد دل شما تمام کنم؛ با جمله هایی از همان حرف های ناگفته…
زندگی بزرگترین شوخی خدا با بنده هایش است. زندگی وسعتی دارد که در آن در حد و مرز ما نیست. زندگی پر از اتفاقاتی است که هیچ کدام از « ما» ها، توانایی پاسخگویی به آنها را نداریم و در قبال شان، تنها خود را با این جمله که « زندگی همین است» راضی می کنیم. به دنیا می آییم در حالی که ناخواسته است، از دنیا می رویم در حالی که باز هم ناخواسته است. با تمام مشکلات دست و پنجه نرم می کنیم، عزیزترین کسان مان را از دست می دهیم، سختی می کشیم، غصه می خوریم، رنج می بریم آنقدر که خوشی ها در اکثر لحظات کمرنگ جلوه می کنند و همه اینها را تحمل می کنیم و برای هضم شان صبوری به خرج می دهیم، بدون آنکه دلیل متحمل شدنشان را بدانیم اما با همه این اوصاف، همین که می دانیم خدایی داریم، به آرامش می رسیم و امیدواریم به آینده ای که قرار است بیاید.
می بینید، زندگی فقط یک شوخی خنده دار است!
ارسال نظر