به گزارش پارس نیوز، 

محمدباقر قالیباف؛ عضو مجمع تشخیص مصلحت و شهردار سابق تهران در سفری که به لرستان داشت در روستایی پای درد دل مردم آن می‌نشیند. روایت قالیباف را از دردها و کمبود امکانات این مردم را می‌خوانید:

معیشت برایشان سخت شده بود و از روستا زده بودند بیرون و چند سال در محله ازگل تهران سرایدار بودند. بعد که بچه‌ها یکی‌یکی به دنیا آمدند (دو پسر و یک دختر) ساکنان مجموعه عذرشان را خواستند. یکی دو شب را در «صالح‌آباد» و شب دیگر را اطراف حرم امام گذرانده بودند. مرد به من گفت: «شما که خودت می‌دونی، اطراف حرم برای موندن جای خوبی نیست. من برای زن و دخترم ترسیدم».

دوباره برگشته بودند به روستا. حالا پسر بزرگ‌تر (که شاید دوازده سیزده‌ساله بود و به دلیل سوءتغذیه هفت‌ساله به نظر می‌آمد) از روستا می‌آید تهران و در مترو دست‌فروشی می‌کند. درآمدش حدوداً روزی بیست‌وپنج هزار تومان است. شب‌ها را هم پیش کارگرهای هم طایفه می‌ماند تا یک ماه. بعد می‌آید ده. این درآمد اصلی خانواده است، به‌اضافه چند گوسفندی که به‌عنوان چوپان امانت می‌گیرند و پروار می‌کنند و به صاحبش برمی‌گردانند.

در خانه جز آب، چیزی نبود..

زن تعریف کرد که چند شب پیشتر پسر کوچک‌تر (چهارپنج‌ساله) دندانش آبسه می‌کند و بی‌قرار می‌شود. نه مُسَکنی در دسترس هست، نه در ده کوچکشان دسترسی به دندانپزشکی هست که بشود دردش را درمان کرد. چند ساعت گریه کودک، مادر را بی‌طاقت می‌کند. گریه‌اش می‌گیرد. رو به آسمان می‌کند و می‌گوید: «خدایا وسط این بیابان تو هم ما را فراموش کردی؟!» خدا صدای زن را شنیده بود: «صبح فردا گروه جهادی درمان، می‌رسند به این روستا و بچه را می‌برند برای درمان».‌

پیرمردی از اهالی همین ده به من گفت: «آقای قالیباف زمان امام، حدوداً سی‌وهفت سال پیش از جهاد سازندگی آمدند توی ده ما، وایستادند پای‌کار تا آب‌رسانی به روستا انجام شد. بعدازآن دیگرکسی نیامد سراغ ما تا همین چند روز پیش که دکترها [گروه جهادی درمان] آمده اینجا».

 تصویری که می‌بینید مدرسه ده است. نصف کانکسی خراب، با سقفی که به مدد ستون سرپاست. نصف دیگر کانکس انبار علوفه است. وسیله گرمایش مدرسه یک والر قدیمی است و پنج دانش‌آموز این ده روی نیمکت‌های به هم فشرده درس می‌خوانند.

image_2018_8_29-12_28_40_216_IYB

image_2018_8_29-12_28_40_439_2i5