سلبریتیها شمشیری دولبه در برابر محیط زیست
همراه شدن هنرمندان با ذینفعان محیط زیست و بستهبندی فعالیتهای مخرب محیط زیست در جعبههایی سبز و جذاب، لبه برنده شمشیری است که زخمهای آن تا مدتها بر پیکر محیط زیست باقی خواهد ماند.
به گزارش پارس نیوز، حضور هنرمندان در عرصه حفاظت از محیط زیست این روزها بر خلاف گذشته بسیار پررنگ شده و مانند شمشیری است دو لبه در برابر محیط زیست کشور. این شمشیر در عین حال که میتواند در مسیر حفاظت از محیط زیست، دست متعرضان و سودجویان را از سرمایههای ملی کشور کوتاه کند در صورتی که بر خلاف جهت کشیده شود زخمی عمیق پیکر نحیف محیط زیست به جا خواهد گذاشت.
با نگاهی به حضور هنرمندان برجسته بینالمللی در عرصه حفاظت از محیط زیست، با الگویی کاملا متفاوت با آنچه در کشورمان شاهد هستیم روبهرو خواهیم شد: آنها به نمایندگی از سوی مردم، دولتها، سرمایهگذاران، صنعتگران و قدرتمندان را به حفاظت از محیط زیست فرامیخوانند، در فعالیتهای محیط زیستی، سرمایهگذاری میکنند و به نفع محیط زیست، آثار هنری ارائه میکنند اما آنچه این روزها در کشورمان شاهد هستیم رویهای معکوس است: به کارگیری هنرمندان از سوی دولت به منظور کمک گرفتن از مردم. حالا این کمک یا در قالب جمعآوری اعانه مردمی است یا در قالب شکل دادن موجی در راستای اهداف مسئولان کشور.
در واقع، هنرمندان به جای آنکه از محبوبیت و قدرت رسانهایشان در راستای مجاب کردن ارکان قدرت به رعایت ملاحظات محیط زیستی استفاده کنند، دیوار کوتاه مردم را برای ورود به عرصه محیط زیست انتخاب کردهاند.
همین میشود که کمپینی برای احیای دریاچه ارومیه شکل میگیرد که به جای ملزم کردن دستگاههای اجرایی به جلوگیری از نابودی این دریاچه، از مردم امضا جمع میکنند و شرط میکنند که اگر یک میلیون امضای پیامکی جمع شود، سازمان ملل را مجاب خواهند کرد که برای احیای دریاچه ارومیه به دولت ایران اعتباری بدهد و چند ماه بعد کمپین دیگری به راه میافتد که برای حفظ یوزپلنگ، که از مهمترین وظایف سازمان حفاظت محیط زیست است از مردم اعانه ۸۰۰ میلیون تومانی میخواهد.
مدتی بعد عدهای از هنرمندان به جای آنکه یک مطالبه منطقی را در برابر مسئولان قرار داده و از آنها بخواهند روشهای مدیریت پسماند، تفکیک زباله و بازیافت را با استانداردهای جهانی مطابقت دهند، از مردم میخواهند از مصرف پلاستیک خودداری کنند. یک بازیگر جلوی دوربین رسانه ملی از مردم میخواهد آبمعدنی نخرند و ادامه میدهد: هرقدر هم تشنگی بکشم برای آنکه زباله پلاستیکی تولید نکرده باشم آبمعدنی نمیخرم.
هنرمند دیگری، با انتشار تصویری از خود در حال جمعآوری یک قطعه زباله، مردم را به جمعآوری و حذف زبالههای موجود در طبیعت دعوت میکند.
این نحوه مشارکت جامعه هنری در حوزه محیط زیست نه تنها به حفظ محیط زیست منجر نمیشود بلکه همان انگیزه حفاظت از محیط زیست را که به صورت طبیعی در مردم شکل گرفته تخریب میکند. یک علاقهمند به محیط زیست با خودش میگوید: برای مشارکت در احیای دریاچه ارومیه، من پیامک میفرستم، برای حفاظت از یوز، من اعانه میدهم و برای جلوگیری از تولید زباله پلاستیکی، من تشنگی میکشم و برای پاکسازی طبیعت، من زباله جمع میکنم؛ پس جای مسئولان کجای این معادله است؟
البته این همه ماجرا نیست. ماجرا آنجا به زخمی شدن محیط زیست توسط این شمشیر دولبه میانجامد که باندها و مافیاهایی متعدد که برای دستدرازی به سرمایههای ملی دندان تیز کردهاند، هنرمندان را به ابزاری برای موجه جلوه دادن خسارات محیط زیستی تبدیل میکنند.
بدین ترتیب، فعالیتهایی که به خودی خود تهدیدی برای محیط زیست تلقی میشود میتواند در قالب یک فعالیت محیط زیستی سازنده به جامعه قالب شده و حتی به یک مطالبه مردمی تبدیل شود.
همراه شدن هنرمندان با ذینفعان محیط زیست و بستهبندی فعالیتهای مخرب محیط زیست در جعبههایی سبز و جذاب، همان لبه برنده شمشیر است که زخمهای آن تا مدتها بر پیکر محیط زیست باقی خواهد ماند.
یکی از هنرمندان محبوب کشور را تصور کنید که با انتشار فیلمی دلخراش از کشتار بیرحمانه و وحشیانه دو پازن در استان هرمزگان، خواهان دستگیری و برخورد قانونی با عاملان این جنایت شده و تنها ساعاتی بعد، پس از آنکه متوجه هویت متخلفان میشود، در چرخشی تمامعیار، متن مرتبط با فیلم را ویرایش کرده و متخلفان را از شکارچیان نادمی معرفی میکند که حالا به خدمت محیط زیست درآمدهاند. بیآنکه به مخاطب توضیح دهد که متخلف دقیقا به دلیل ارتکاب این جنایت در محاکم قضایی “محکوم” به خدمت به محیط زیست شده و به همکاری یک موسسه پرنفوذ و قدرتمند محیط زیستی درآمده؛ آنچه ظاهرا برای آقای بازیگر کافی است تا از جنایت وی چشم بپوشد و او را یک خادم محیط زیست معرفی کند.
بازیگری که از انتشار فیلم آزار یک سگ موجی بزرگ به راه میاندازد اما در برابر شکار چارپایان توسط اتباع خارجی در عرصههای ملی کشور که اخیرا در برابر مشتی دلار از مسئولان محیط زیست مجوز شکار دریافت کردهاند سکوت میکند.
سوالی که میتوان از کلیه هنرمندان دلسوز محیط زیست پرسید همین است که چرا در برابر صدور پروانه شکار یا بهتر بگوییم کشتار حیات وحش، آن هم نه در قرقهای اختصاصی بلکه در عرصههای ملی کشور توسط اتباع خارجی سکوت کردهاند؟
اینکه شکارچیان خارجی در معیت محیطبانان و مسئولان اجرایی کشور وارد شاخصترین زیستگاهها شوند و آهو و قوچ و کل شکار کنند و شاخ و سر شکار را به عنوان سوغات ایران با خود ببرند، با معیارهای فرهنگ و هنر ایران سازگار است که هنرمندان مدافع محیط زیست در این حوزه سکوت کامل اختیار کردهاند؟ یا دفاع همان انجمن پرنفوذ و قدرتمند از مقوله شکار اتباع خارجی در کشور است که سبب شده هنرمندان حاضر در عرصه محیط زیست از پرداختن به این مقوله بپرهیزند؟
حالا فرض کنید یک خبرنگار، یک روزنامهنگار یا یک فعال محیط زیست تصمیم بگیرد، حقایق ناخوشایند را از داخل بستهبندیهای رنگولعابدار بیرون بکشد و در برابر چشم جامعه قرار دهد. بستهبندیهایی که مافیای قدرت با استفاده از محبوبیت هنرمندان و با کمک گرفتن از قدرت رسانهها، برای موجه جلوه دادن فعالیتشان تعبیه کردهاند.
قطعاً مافیایی که با استفاده از هنرمندان و برخی رسانهها، قرق کردن پارک ملی توران را با نقاب حفاظت از یوزپلنگ و قرق کردن پارک ملی گلستان را با نقاب آشتی جوامع بومی با محیط زیست برای مخاطب روی پرده میبرد، میتواند برچسب دشمنی، غرضورزی و سیاستزدگی را هم به منتقدان سنجاق کند اما در نهایت این مخاطب است که این روزها دیگر به خوبی یاد گرفته حقیقت را از حاشیهها بیرون بکشد.
ارسال نظر