پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- سینا کلهر- بی زبان محکوم به فناست. هم حقوق اش پایمال می شود و هم وجودش و بدتر از همه این که اختیار تصمیم گیری زندگی اش به دست دیگران است.

قدرت در دنیای امروز به زیاد یا کم بودن تعداد نفرات نیست، به داشتن زبان و توان سخن گفتن به آن در فضای عمومی جامعه است. مثلا ممکن است تعداد یک گروه  11 تا 18 میلیون نفر باشد که در اطراف شهرها سکونت دارند اما چون زبان عمومی ندارند و نمی توانند در جامعه سخن بگویند و ابزار سخن گفتن نیز در اختیار ندارند، گروه های اجتماعی دیگر که زبان عمومی دارند درباره آنها سخن می گویند. قبل از هر چیز آن ها را "حاشیه نشین" نامیده اند. بعد آنها را در دسته آسیب های اجتماعی قرار داده اند تا همگان حتی خود آنها به خودشان به چشم ناهنجاری نگاه کنند که باید فکری به حالشان کرد قبل از این که زندگی اجتماعی را به تاراج  برند.

گروهی که توان سخن گفتن در فضای عمومی را دارند، قانون زندگی جمعی را تعیین می کنند. تصورات، نیازها و امیال خود را  به عنوان حقیقت و آرمان جامعه طرح می کنند و منافع شخصی و گروهی خود را به عنوان منافع جمعی مطرح می کنند. این موارد اهمیتی ندارد، تقریبا هر گروهی به فکر بقا است اما مهم تر آنکه

از جانب بی زبان ها حرف می زند و حتی مدافع حقوق آن ها می شود.

مثلا درباره آنهایی که در سنین پایین به دلایلی که خارج از توان خود و خانواده هایشان است ازدواج می کنند.

 قبل از هر چیز ازدواج در سنین پایین، را نام گذاری می کنند. ازداوج کودک، ازدواج اجباری، ازدواج زود هنگام. بعد برای آن آثار و نتایجی را بیان می کنند که عقلانی به نظر می رسند. یعنی عموم مردم آن ها را قبول می کنند حتی خود آنهایی که زود ازدواج کرده اند!. مثل این که ازدواج در سنین پایین باعث طلاق بیشتر می شود، ترک تحصیل را زیاد می کند، موجب نارضایتی جنسی از رابطه می شود....

برای آنهایی که توانایی سخن گفتن در عرصه عمومی و در میان جمع را دارند، اهمیتی ندارد که آیا واقعا این طور هست یا نه؟ یعنی آیا واقعا آنهایی که زودتر ازدواج می کنند بیشتر طلاق می گیرند.؟ می دانیم که بر اساس آمارهای رسمی موجود، تعداد طلاق های ازدواج های که در سنین زیر 19 سال انجام شده است بسیار کمتر از ازدواج هایی است که در سن بالاتر انجام شده است.

این واقعیت اصلا مهم نیست. کسانی که زبان عمومی دارند وقتی این واقعیت را بشنوند به جای پذیرش آن و اعتراف به اشتباه خودشان، خواهند گفت آنها نمی فهمند! چون در کودکی ازدواج کرده اند، حق و حقوق خودشان را نمی دانند.! باید از حقوق  آنها دفاع کرد.! و یا اگر به آنها گفته شود به خاطر پایین آمدن سن بلوغ که به 12 سال رسیده است و همچنین نتایج برخی مطالعات، بیشتر کسانی که زودتر ازدواج کرده اند از رابطه خود، رضایت دارند، می گویند آنها هیچ درکی از رابطه درست ندارند.

رابطه درست را گروهی که توانایی سخن گفتن در جمع دا دارند و سخن می گویند، تعیین می کنند. همه دیگران یا مثل آنها هستند یا باید مطابق اصول آنها رندگی کنند. زندگی درست همان است که اصول آنها می گوید و اگر نبودند یا تبه کارند که باید زندانی شوند و یا آسیب دیده اند که باید حمایت شوند.

پرچم حق خواهی و دفاع از حقوق این گروههای بی زبان و دورافتاده از حیات اجتماعی را به دست می گیرند و در کنار دفاع از گربه ها، سگ ها و طبیعت از  آنها هم دفاع می کنند.

این دغدغه دفاع با هر هدف و نیتی که باشد، ارزشمند است.

نکته اما این است که آیا به چنین روش های حمایت و دفاع وضعیت این گروهها بهتر می شود. مثلا آیا از 20 سال پیش که حمایت از این گروهها با چنین روش هایی آغاز شده است، وضعیت آنها بهبود یافته است؟

معمولا آنها به جای اصلاح شرایط زیر ساختی بهبود زندگی، فرم زندگی  را به شکلی در می آورند که مطابق امیال خودشان است. مثلا به جای این که درآمد خانواده ها را زیاد کنند، ازدواج را ممنوع می کنند.

گروه های بی زبان مثل خدمتکاران خانه های بزرگ آنها هستند که باید ظاهر شیک و تمیزی داشته باشند تا عواطف آنها و مهمانان جریحه دار نشود، اما همیشه خدمتکار باقی می مانند. بهبود شرایط زندگی معطوف به این نیست که فرد خدمتکار نباشد بلکه بر اصلاح ظاهر و شکل متمرکز است.

این شیوه بهبود زندگی یادآور روش خدمت رسانی به روستاها قبل و بعد از انقلاب است که به جای افزایش قدرت درآمد روستاییان، خدمات آب و برق، گاز و تلفن به روستاها داده شد تا بعد از مهاجرت روستاییان از روستاها به دلیل فقر و فقدان درآمد، در روستاهای خوش آب و هوا، ویلا ساخته شود.

گویا گروه های اجتماعی بی زبان،  قربانی شده اند و چون نمی توانند سخن بگویند و نیازها و شرایطشان را توضیح بدهند و خواسته هایشان را به خواسته های عمومی تبدیل کنند، محکوم اند به این که مطابق نظر دیگران زندگی کنند مثل همان خدمتکاری که مطابق نظر اربابش زندگی می کند.