پارس؛
یکبار دیگر به خودمان و به قضاوتهایمان نگاه کنیم/ ما مریم میرزاخانی را نمیشناسیم
یک عده دارند او را با مغز خودشان و با دلایل خودشان قضاوت میکنند. مریم میرزاخانی ذهنی خودشان را ساختهاند و سعی دارند این تصویر ناقص را بکوبند یا تقدیس کنند. میبینم که آمار و ارقام میدهند از فرار مغزها و شرایط دانشگاهها را بررسی میکنند. برای چه؟
پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- نگین یشمی- اولین بار که فیلم درباره الی را دیدم خوشم نیامد. توی سینما میخکوب شده بودم به تصویرو پیش میرفتم تا جایی که یکهو به خودم آمدم و دیدم دیگر ناظر فیلم نیستم بلکه پا به پای آدمهای داستان، دارم الی را قضاوت میکنم. خوشم نیامد چون با خودم مواجه شده بودم. من هم داشتم الی را و آنچه شده بود بدون اینکه بدانم چه بر وی گذشته است، قضاوت میکردم. بعدها فیلم را بارها دیدم و این مساله کم کم در زندگیم پررنگ شد که چرا و چطور میشود که آدمها را قضاوت (یا به قول دوستانم جاج) میکنیم.
دیروز بعد از فوت مریم میرزاخانی یکی از دوستانم دست به قلم شده بود و درباره اهمیت حریم خصوصی برای آن مرحوم مطالبی نگاشته بود. شاید ندانید اما به گفته همکلاسیهایش مهمترین چیزش را حریم خصوصی خود میدانسته است. اینکه برایش مهم و پررنگ بوده است کسی داخل زندگیش نشود. چیزی که ما از وی میدانیم بسیار محدود است. پنهان نمیکنم که برای خود من در روزگار نوجوانی الگو بود (کما اینکه برای خیلی از هممدرسهایهایم) اما آنچه از وی میدانستم هوش باورنکردنی، استعداد عجیب ریاضی، پرتلاش بودن و یک عکس بود که روی دیوار مدرسه نصب کرده بودند. سایرین هم فکر نمیکنم چیز بیشتری از او بدانند.
حالا با فوت وی همه سعی دارند (نه برای رفع دلتنگی بلکه برای شوآف دردناکی که خود را به نوعی نزدیک به مرحوم جلوه دهند) خاطراتش را به یاد بیاورند و به خود اجازه میدهند زندگی وی را تحلیل و قضاوت کنند. بسیار یادداشتهایی دیدم که او را با دیگران مقایسه کرده بودند. او که بالاترین نمره المپیاد تا به امروز را کسب کرده است، او که بجای برق شریف و رشتههای مهندسی، ریاضیات و علوم پایه را انتخاب کرده است. او که برای دانشمند بودن قائل به جنسیت و زمان و مکان نبود. یک عده دارند او را با مغز خودشان و با دلایل خودشان قضاوت میکنند. مریم میرزاخانی ذهنی خودشان را ساختهاند و سعی دارند این تصویر ناقص را بکوبند یا تقدیس کنند. میبینم که آمار و ارقام میدهند از فرار مغزها و شرایط دانشگاهها را بررسی میکنند. برای چه؟
برای حکم دادن علیه کسی که نمیشناختهاند و حتی یکبار هم وی را از نزدیک ندیدهاند؟ چه کسی ادعا دارد که انگیزهها و خواستگاه قلبی وی را میشناخته است؟ هرکدام از ما معنایی برای خوشبختی و سعادت خود قائل هستیم. حتی با دخالت اعضای خانوادمان ممکن است آزرده شویم و این را تجاوز به حریم شخصی خود تلقی کنیم. حال چطور است که هر لحظه مریم میرزاخانی را قضاوت میکنیم و نظریه میدهیم که وی باید اینگونه زندگی میکرد و اینگونه میمرد؟ چطور فکر میکنیم که مسیر شکوفایی وی را بهتر از خودش تشخیص میدهیم؟! یک پروفسور ریاضی برای زندگیش تصمیمی گرفته است. حتی اگر پروفسور ریاضیات نبود و نبوغ سرشارش زبانزده همگان، باز قضاوت ما چه جایگاهی داشت؟ آیا ما مجاز به نظر دادن درباره زندگی وی بودیم؟
حقیقت اینست که هیچکس اندازه خودش شایستگی این تصمیم را نداشته است، هیچکدام از ما به اندازه خودش آگاه به دلایل تصمیماش نبودهایم. اما متاسفانه قضاوت و صادر کردن احکام غیرمنصفانه به وجه پررنگی از فرهنگ ما تبدیل شده است و خود را مجاز به دخالت در تصمیمهای یکدیگر میدانیم. اگر هر کدام از ما بودیم ازین همه قضاوت و احکام تلخ دوستان چه حالی داشتیم؟ یا چقدر دوست داشتیم عکسهای شخصی و وجوه مختلف زندگی فردیمان دستمالی شود؟ وقت عزاداری برای یکی از نوابغ دنیای امروزاست که بسیاری از ما ارزش ابتکار وی را در ریاضیات نشناختهایم اما دلتنگیم برای آنچه از زمین تلخ ما پرکشیده و رفته است.
شاید فوت مریم میرزاخانی بهانهای باشد که یکبار دیگر به خودمان و به قضاوتهایمان نگاه کنیم. شاید وقت آن است که همه با هم ماشین به گل نشسته فرهنگمان را هول بدهیم بلکه چرخهایش دوباره حرکتی بکنند. همین.
ارسال نظر