پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- محمد معماریان- فرض کنید با یکی از دوستانتان، سر اتفاقی ساده و کم‌اهمیت، بگومگوی مختصری داشته‌اید و به نظرتان ماجرا تمام شده و رابطه‌تان به روال عادی برگشته است. فردای آن روز، باخبر می‌شوید که دوست‌تان به دیدن تئاتری رفته که مدت‌ها قبل درباره‌اش حرف زده بودید و نصفه‌نیمه قرار گذاشته بودید با هم بروید، اما اکنون که موعدش رسیده به شما خبر نداده و تنها رفته است. او را که می‌بینید، می‌پرسید: «چرا خبرم نکردی؟» و او جواب می‌دهد: «چون می‌دانستم کار داشتی و نمی‌توانی بیایی.» واقعاً هم کار داشته‌اید. ولی گمان ناخوشایندی به ذهن‌تان خطور کرده است؛ از او صریح می‌پرسید: «بابت آن اتفاق هنوز دلخوری؟» و جواب می‌دهد: «اصلاً.» جوابش صریح است اما شما را قانع نمی‌کند. فرض کنید واقعیت هم این است که او به عمد، از سر دلخوریِ باقیمانده، شما را برای تئاتر خبر نکرده است، ولی شما از این نکته مطمئن نیستید و فقط می‌توانید حدس بزنید.

در روان‌شناسی، این رفتار دوستتان را «پرخاشگری منفعلانه» می‌نامند: ابراز غیرمستقیم خصومت و ناراحتی، به گونه‌ای که قابل انکار هم باشد. این نوع از پرخاشگری می‌تواند در قالب بی‌توجهی، وظیفه‌نشناسی، طعنه‌های کلامی و امثال آن رخ دهد. پژوهش‌های متعددی نشان داده‌اند که این رفتار، به ویژه در درازمدت و وقتی که انباشته شود، دردناک‌تر از علنی کردن ناراحتی‌ها و تلاش برای حل و فصل آنهاست. اگر در آن مثال فرضی، دوستتان دلخوری‌اش را توضیح می‌داد، شاید با شنیدن روایت شما از ماجرا قانع می‌شد یا شما متوجه می‌شدید که آن اتفاق «کم‌اهمیت» چقدر برای او مهم بوده است و عذرخواهی و جبران می‌کردید. یا حداقل آنکه تکلیف‌تان روشن می‌شد و در تعلیق نمی‌ماندید. عموم مردم این تلخی موقت را حتی اگر شدیدتر هم باشد، به یک تلخی کمتر اما درازمدت و با پایان نامعلوم، ترجیح می‌دهند. یک آزمون تجربی مشهور می‌گوید وقتی افراد بین دو گزینه «ده سیلی همین الان» یا «پنج سیلی در آینده نامعلوم» مخیّر باشند، اولی را انتخاب می‌کنند. وقتی پیامد ناخوشایند به تعلیق بیفتد، اضطرابش روح و روان را فرسوده می‌کند.

شرط ضروری برای آنکه پرخاشگری «منفعلانه» باشد آن است که بتوان انجام آن را انکار کرد. هرچه رابطه نزدیک‌تر و صمیمی‌تر و واقعی‌تر باشد، ابهام کمتر و به تبع آن فرصت پرخاشگری منفعلانه نیز کمتر می‌شود و هرچه فاصله و زمینه‌های ابهام در رابطه بیشتر باشند، ساده‌تر می‌توان خصومت را انکار کرده و مرتکب این نوع خشونت روانی شد. از این جهت است که ارتباطات الکترونیک، بستری به مراتب مستعدتر از ارتباطات واقعی برای این رفتار ناخوشایندند.

در همان مثال آغازین، فرض کنید دوست‌تان بگوید برای اینکه خبر رفتن به تئاتر را به شما بدهد، پیامکی برایتان فرستاده اما به دستتان نرسیده است. اگر ارتباط‌تان بیشتر الکترونیک باشد تا رودررو، نشانه‌های موجود در بافت ارتباط (زبان بدن، لحن و...) را هم در اختیار ندارید که بتوانید حدس دقیق‌تری از نیت واقعی‌اش بزنید، و او هم راحت‌تر می‌تواند منظور واقعی‌اش را پنهان کند. یا علاوه بر پیامک، می‌تواند بگوید زنگی زده و در دسترس نبوده‌اید، یا ایمیل داده و ندیده‌اید. اصلاً همین هزار و یک راه ارتباطی موجود، بهانه‌ای می‌شود برای رفتار حق‌به‌جانب فرد پرخاشگر.

یک مثال دیگر: فرض کنید برای استادتان یک ایمیل فرستاده‌اید و تقاضایی کرده‌اید، اما هنوز پاسخی نگرفته‌اید. تا زمانی که تکلیف‌تان روشن شود، هزار و یک احتمال در ذهن‌تان پرسه می‌زند: آیا ایمیلم ارسال نشده؟ آیا ایمیلم را ندیده است؟ آیا اسم فرستنده را که دیده، حذفش کرده؟ آیا ایمیل را خوانده اما جوابی نداده؟ آیا باید دوباره ایمیلی بفرستم؟ فارغ از اینکه واقعیت امر نزد استاد چه بوده است (واقعیتی که یک احتمال آن، پرخاشگری منفعلانه او به شماست) ذهن در بسیاری موارد توان تحلیل این همه سناریوی پیچیده و نتیجه‌گیری از آنها برای تعیین اقدام بعدی را ندارد. این فشارها برای روان انسان طاقت‌فرسایند.

فناوری‌های نوین ارتباطی، بسیاری از آنچه را معمولاً «محدودیت‌های فیزیکی» قلمداد می‌شوند، حذف کرده‌اند و به افراد امکان می‌دهند تا ارتباط را به فُرم و شکلِ تقریباً دلخواه خود یعنی به صورت تقریباً سفارشی‌ساز برقرار کنند. این همه اختیارات و امکانات اگر چه در جای خود خوب است، اما یکی از عوارضش تشدید ابهام ارتباطی است؛ عارضه‌ای که بسیاری اوقات ناخواسته به این تصور منجر می‌شود که طرف مقابل مرتکب «پرخاشگری منفعلانه» شده است و گاهی نیز ابزار قدرتمندتری برای ارتکاب این خشونت به دست او می‌دهد.