ساعت 2:55 بامداد 16 تیر سال جاری خبر آتش‌سوزی یک خودروی سمند در کمربندی دوم تهران به سامانه 125 اعلام شد.

دقایقی بعد تیمی از مأموران آتش‌نشانی در محل اعلام خبر حاضر شدند و پس از اتفای حریق خودرو با جسد فردی که بر روی صندلی شاگرد قرار داشت، مواجه شدند.

با کشف جسد سوخته مراتب این اتفاق به مأموران انتظامی و رئیس شعبه 103 دادگاه عمومی‌ و انقلاب کهریزک اعلام شد، همچنین کارشناسان پزشکی قانونی در بررسی اولیه جسد اعلام کردند متوفی قبل از سوختن بر اثر اصابت ضربات چاقو به قتل رسیده است.

پس از شروع تحقیقات درباره شناسایی هویت مقتول، کارآگاهان با استعلام پلاک خودرو موفق به شناسایی راننده آن به نام پژمان شدند که برادر پژمان پس از حضور در اداره آگاهی و مشاهده جسد سوخته شده از طریق گردنبند مقتول اعلام کرد جسد متعلق به برادرش پژمان است.

برادر پژمان در اظهاراتش اعلام کرد که پژمان در تهرانپارس زندگی می‌کرده و متأهل و صاحب دو فرزند بوده است، پس از این کارآگاهان سراغ الهام همسر پژمان رفتند و در حین تحقیقات متوجه اختلاف بین وی و مقتول شدند همچنین کارآگاهان در پرینت مکالمات الهام متوجه ارتباطات وی با پسرخاله‌اش ناصر شدند.

با کشف این سرنخها کارآگاهان سراغ ناصر نیز رفتند اما ناصر اظهارات متناقضی از خود مطرح کرد و به همین دلیل الهام و ناصر 26 تیر سال جاری با دستور مقام قضایی  دادگاه کهریزک بازداشت شدند.

الهام پس از بازداشت به رابطه پنهانی و عاطفی با ناصر اعتراف کرد اما منکر قتل همسرش شد، وی در اظهاراتش به کارآگاهان گفت: ناصر چند بار از من خواسته بود با او ازدواج کنم اما من به او می‌گفتم همسر و فرزند دارم و این ازدواج عملاً امکان‌پذیر نیست، ناصر چند بار گفته بود که باید مانع ازدواجمان را از راه بردارد و حتی یک بار نیز پیشنهاد داد که پژمان را با سم به قتل برسانیم که با او مخالفت کردم و به هیچ عنوان اطلاع ندارم که آیا او همسرم را کشته است یا خیر.

سرانجام ناصر که تمامی شواهد و قراین علیه او وجود داشت به قتل پژمان اعتراف کرد و درباره جزئیات قتل به کارآگاهان گفت: یک روز قبل از قتل متوجه درگیری بین پژمان و الهام شدم، الهام جریان درگیری با شوهرش را به من اطلاع داد، من نیز با توجه به رابطه کاری که با پژمان داشتم و با هم در کار خرید و فروش خودرو بودیم، شب وقوع قتل، خودرویی را به مقابل منزل پژمان بردم، قرار بود خودرو را به پژمان تحویل دهم اما چون دیر وقت بود به پژمان گفتم مرا به منزلم برساند که پژمان نیز درخواستم را پذیرفت.

وی ادامه داد: در طول مسیر از پژمان خواستم که به خیابان اتحاد در شرق تهران برود، زمانی که آنجا رسیدیم در فرصتی مناسب چاقویی را که همراه داشتم از زیر لباسم خارج کردم و به شکم مقتول زدم، بعد قتل نیز به این فکر افتادم که جسد پژمان را معدوم کنم، در نهایت جسد پژمان را با خودرو به سمت بیایانهای ورامین بردم و با توجه به آثار انگشتی که از من در خودرو بود، تصمیم گرفتم ماشین را آتش بزنم، سرانجام با بنزین ماشین و جسد را سوزاندم و با پای پیاده به جاده برگشتم.

مدتی قبل صحنه وقوع قتل بازسازی شد و با توجه به اینکه وقوع قتل در حوزه تهران انجام شده بود، پرونده این قتل به شعبه سوم دادسرای امور جنایی تهران ارسال شد، همچنین ناصر نیز به دادسرای امور جنایی تهران انتقال یافت و ناصر به سؤالات سجاد منافی آذر؛ بازپرس امور جنایی تهران پاسخ داد و پس از انجام بازپرسی راهی زندان شد.