ساعت 6 و 30 دقیقه صبح پنجشنبه زنی هراسان با مرکز فوریت‌های پلیسی شهریار تماس گرفت و از گروگانگیری در خانه همسایه‌شان در خیابان ولیعصر(عج) کوچه صداقت‌پیشه خبر داد و گفت صدای تیراندازی از خانه همسایه به گوش می‌رسد .

ماموران کلانتری همراه کار آگاهان جنایی پلیس آگاهی غرب استان تهران در محل حاضر و با ورود به مجتمع «اسکان» متوجه شدند مرد جوانی سه نفر را گروگان گرفته است. زن صاحبخانه که از مهلکه گریخته بود، به ماموران گفت: شوهرم و دو دخترم داخل آپارتمان هستند و داماد جوانم به نام صابر که خواهرزاده‌ام نیز هست، آنها را به گروگان گرفته و قصد جانشان را دارد.

ماموران با اطلاع از این‌که متهم مسلح است، برای دستگیری گروگانگیر و رهایی دو گروگان وارد ساختمان شدند. متهم در را از داخل قفل کرده بود و ماموران با اخطار به گروگانگیر از او خواستند گروگان‌هایش را رها کند. ماموران وقتی پاسخی نشنیدند، بسختی در آپارتمان را باز کرده و وارد شدند. آنها دیدند مرد 65 ساله‌ای به نام غلام، کشته شده و نوعروس جوان به نام فاطمه با شلیک دو گلوله زخمی شده است. خواهرش نیز شوکه شده و کناری افتاده است.

در کنار جسد داماد به نام صابر که با شلیک گلوله خودکشی کرده بود، دو سلاح کشف شد.

موضوع این جنایت به بازپرس مهدی سلیمانی، کشیک قتل دادسرای شهریار گزارش و اجساد به پزشکی قانونی وزن زخمی به بیمارستان منتقل شد. مادر خانواده در تحقیقات اولیه به پلیس گفت: دخترم با پسرخاله‌اش ـ صابرـ چند ماه قبل عقد کردند. دخترم می‌گفت یک روز که به خانه پدرشوهرش رفته، شاهد درگیری صابر و پدرش بوده است. صابر آن روز با اسلحه پدرش را تهدید کرده بود.

فاطمه بعد از این ماجرا می‌گفت می‌ترسد با او ازدواج کند. او تصمیم به جدایی گرفت، اما دامادم متوجه ماجرا شد، این بلا را سر اعضای خانواده‌ام آورد. او حتی قصد جان مرا داشت که فرار کرده و به خانه همسایه‌مان رفتم.

این درحالی است که نوعروس با مرگ دست و پنجه نرم می‌کند و پزشکان در تلاش برای نجاتش هستند.

علیرضا، پسر یکی از همسایه‌ها گفت: من و اعضای خانواده‌ام خواب بودیم که با شنیدن صدای ضربه‌هایی به در آپارتمان بیدار شدیم. مادرم مقابل در رفت و با دیدن زن همسایه او را به خانه آورد. او می‌گفت دامادش مسلح است و اعضای خانواده‌اش را گروگان گرفته و می‌خواهد آنها را به قتل برساند.

مرد مسلح به سمت خانه‌مان آمد و تیری هم به لامپ جلوی در شلیک کرد. او می‌خواست به زور وارد خانه‌مان شود. او حتی دختر کوچک خانواده همسایه‌مان را مقابل خانه ما آورد تا با دیدن وی در را باز کنیم که در را باز نکردیم.