هر انسان در زندگی خود برای انتخاب هایش باید آزاد باشد. شاید اولین انتخاب سرنوشت ساز یک فرد در دوران آموزش رسمی و در سن پانزده سالگی با قانون جدیدی که آموزش و پرورش برای این گروه سنی در نظر گرفته است انتخاب رشته تحصیلی باشد.

می توان این گونه گفت که بسیاری از دانش آموزان با تلخ ترین انتخاب مواجه می شوند. وقتی دانش آموزان پایه نهم در سال تحصیلی به صورت دقیق برای هدایت تحصیلی آماده می شدند هیچکدام فکر نمی کردند که در نهایت آموزش و پرورش برای آنها جهت و مسیر تحصیلی شان را مشخص می کند. کجای این هدایت تحصیلی دانش آموز به عنوان انتخاب گر نقش دارد؟

دانش آموزانی که آینده سازان این مرزو بوم هستند وقتی در همین ابتدای راه با چالشی بزرگ مثل اجباری بودن رشته تحصیلی مواجه می شوند، چه کسی می تواند امید به ادامه تحصیل آنها داشته باشند؟

البته از آنجا که این اتفاق در میان مدارس دولتی رخ داده است و با وجود این که مدارس دولتی بیشتر مورد استقبال مورد قشر ضعیف جامعه قرار می گیرند پس می توان گفت دود این قانون به چشم خانواده هایی فرو می رود که از لحاظ اقتصادی توان انتخاب مدارس غیر دولتی را برای فرزندان خود ندارند.

با این رویه آغاز شده، از آنجا که خانواده برای چالش پیش رو، دو راه بیشتر ندارد یا باید به مناطقی نقل مکان کند که حتی المقدور از مدارس دولتی بهتری بهره مند باشند یا این که رشته تحصیلی بهتری برای فرزند خود انتخاب کند که علی رغم میل باطنی، دانش آموز هیچ تمایلی برای ادامه تحصیلی نداشته باشند.

این گونه انتظار می رود که مشکل پیش رو تاثیرات عمیق و منفی در زمینه آموزشی به وجود خواهد آورد. تبعات این قانون گذاری را چه کسانی بررسی می کند؟ آسیب شناسی برای این تصمیم را کدام یک از فرهیختگان ما مورد پژوهش قرار می دهند؟

قضیه زمانی می توانست بدون هیچ اگر و امایی رخ دهد که خانواده ها از ابتدا پایه نهم در جریان این روش انتخابی رشته تحصیلی قرار می گرفتند و در نهایت یک سال تحصیلی، برای فکر کردن زمان داشتند تا خود را برای شرایط بهتر آماده کنند.

موقعیت پیش آماده می تواند در کم کردن علاقه و انگیزه دانش آموزان برای ادامه تحصیل نقش بسیاری داشته باشد لذا باید تدبیری اندیشید زیرا شرایط موجود می تواند باعث افت شدید تحصیلی، انتخاب رشته اجباری و در نهایت ترک تحصیل دانش آموزان می شود.