رضا صادقی غمگین در حال دق کردن است
چند تن از اقوام و نزدیکانش فوت کردند تا رضا صادقی، غمگین ترین آدم دنیا باشد اما سرانجام حاضر شد سکوتش را بشکند و حرفی بزند تا همه بفهمند کجا بوده و چه می کرده. چه می کرده و چرا حاضر نبود درباره همه این ماجراها که برایش ساختند، حرف بزند.
به گزارش پارس به نقل از تماشا، آخرین بار وقتی در تیرماه سال ۹۰ روی سن می رفت پیغامی را در کاغذی سفید در پشت صحنه برنامه به دستش دادند که روی آن نوشته بود: « حکم دادگاه دارم و نباید روی سن بروی» . صادقی خندید و کاغذ را مچاله کرد و در جیبش گذاشت. روی سن رفت، خواند و در ابتدای برنامه اش هم گفت: « تعجب نکنید که دست و پایم می لرزد و استرس دارم. دلیلش را شاید یک روز به شما بگویم. » ۹ ماه از آن روز گذشته و من در روزهای عید در استودیوی شخصی صادقی همان کاغذ مچاله شده را زیر شیشه میز کارش دیدم.
فهمید که کاغذ را دیده ام و گفت: « امروز هنوز آن روز نرسیده و تو اولین کسی هستی که باید درباره این کاغذ بدانی. شک نکن. شاید آن روز من نباشم و تو باید ماجرای آن را به گوش خیلی ها برسانی تا بدانند ولی هنوز وقتش نرسیده… » .
۹ ماه جواب تلفن هیچکس را نمی داد. از دوستان و نزدیکان و دور و بری ها گرفته تا خبرنگاران و نزدیکان رسانه ای اش تا خیلی ها نگران احوال او باشند. روزها گذشتند و اتفاقات و تلخی ها یکی بعد از دیگری سراغش آمدند. به خاطر ماجراهای حقوقی اش پایش دادگاه باز شد. دور و بری های نزدیکش با کلاهبرداری های ناجوانمردانه، حتی حساب شخصی اش را خالی کردند و با تهدیدهای مختلف، زندگی اش را گذراند.
چند تن از اقوام و نزدیکانش فوت کردند تا رضا صادقی، غمگین ترین آدم دنیا باشد اما سرانجام حاضر شد سکوتش را بشکند و حرفی بزند تا همه بفهمند کجا بوده و چه می کرده. چه می کرده و چرا حاضر نبود درباره همه این ماجراها که برایش ساختند، حرف بزند.
سال ۹۱ قرار بود سال طغیان « شیر خسته» باشد اما اینگونه نشد و رضا صادقی ساکت بود. این اولین مصاحبه تو بعد از همه این جار و جنجال هاست رضا. چه حرفی داری و دفاعت از این سوال من چیست؟
- اول سلام. سلام به تو و همه آدم هایی که می خواهند این مطالب را بخوانند. شاید آن سالی که من نوشتم « شیر خسته» شاید خیلی از آن آدم هایی که اطراف بودند و موش هایی بودند که وقتی شیر خسته را دیدند غریدند.
دست به دست هم دادند که من را در یک پروسه خیلی عجیب و غریبی از زندگی ام قرار بدهند. اشتباهات خودم و اعتماد و توقع های بی جای خودم از آدم هایی که فکر می کردم می توانند دوستان خوبی باشند همه باعث این مسائل شد اما در یک پروسه زمانی دیدم هر حرفی بخواهم بزنم و هر حضوری داشته باشم حضور پر از غم و شکایت و گلایه خواهد بود.
دوست نداشتم اینقدر از من انرژی منفی بگیرند. بله قبول دارم در خیلی مواقع دوستان خوبم را از حواشی خودم بی خبر گذاشتم ولی باور کنید اصلا اتفاقات خوبی نبود و فوق العاده بد بود اما یکی از بزرگترین خوبی هایش این بود که در این مدت تصمیم گرفتم دور بشوم و یک مقدار عقب بروم و در بیشه خودم تنها باشم.
ولی با تمام این حرف هایی که بیان کردی من قانع نشدم و این حق هوادارانت بود که در تمام این مدتی که نبودی به نوعی حتی از اینحال بد تو خبردار شوند و از نگرانی خارج شوند. این حق را به من می دهی که به قول عادل فردوسی پور قانع نشوم؟
- بله، این قضیه را قبول کردم. قبول کردم که آنها باید خبردار می شدند ولی من خبری نداشتم. من همه محبت های این دوستانم را می دیدم. احساس می کردم اگر الان بیایم و برای آنها از حالم بگویم جز اینکه حال آنها را بد کنم کار دیگری انجام نمی دهم.
و الان با این بازگشتت قرار است که حالشان را با یک انرژی بسیار بالا در سال ۹۲ خوب کنی؟
- شک نکن در این یک سال آن شیر خسته خدا را شکر ترمیم شد. دوستانی که ماندنی بودند نه فقط گفتنی، به من کمک کردند. از همه مهمتر محبت و انرژی خدا را داشتم. الان خیلی قدرتمند و سرپا دارم می آیم. مطمئنم که حداقل گوشه کوچکی از همه کارهایی که دوستانم انجام داده اند را شاید بتوانم جواب بدهم.
یک سوال می کنم و ناراحت نشو. اینکه می گویی با قدرت برمی گردم یکی از دلایلش احتمالا این نیست که تو دیگر از اواخر سال قبل و تقریبا اوایل امسال به قولی داماد شده ای؟ !
- بله! همیشه می گویند پشت هر مرد موفقی یک زن قدرتمند هست. من از این بابت خیلی خوشحالم و انشاءالله با همین قدرت در حال جلو آمدن هستم.
می خواهم ببینم در این چند وقت دلت برای استیج تنگ نشده است؟
- این چند وقت برای استیج دق کردم! دلم تنگ نشده است! ؟ من از مردم و همه دوستانم عذرخواهی می کنم. همه آنهایی که افتخار می دهند و به زودی به کنسرت من خواهند آمد. من را ببخشند. بابت اولین یا دومین آهنگ چون مطمئنا اشک اجازه نخواهد داد که بخوانم. بابت یکی دو آهنگ اول من را ببخشند که اگر نتوانستم بخوانم و خواهش می کنم خودشان جای من بخوانند چون آنقدر در این یک سال نفس نکشیدم که فکر می کنم حداقل برای دو آهنگ اول احتیاج دارم نفس بکشم و زنده شوم و بعد از زنده شدن دوباره بخوانم چون من خواننده ای نبودم که اول آلبوم بزنم و بعد خواننده شوم. مردم از روی اجراهای من در بندرعباس فهمیدند خواننده ای هست به اسم رضا صادقی. من از اجرای صحنه ای خواننده شدم نه آلبوم.
یکجا گفته بودی که حاضرم برگردم بندر در هتل هما و پشت پیانو بنشینم و بخوانم اما به هر قیمتی روی استیج نروم. در مورد این ۹ ماه و این جمله حرف های آخر تو را می شنوم.
- اگر قرار باشد کوتاه بیاید فقط به خاطر خواندن، مطمئن باش با افتخار برمی گردم شهرم. شهری که همیشه آغوشش برای من باز بوده و می روم در هتل هما پشت پیانو می نشینم و سازم را می زنم. حتی نمی خوانم و لذت می برم تا اینکه بیایم بخوانم و فقط برای خواندنی شدن روی استیج باشم. رضای صادقی به خاطر عزتش رضا صادقی است به خاطر عزتی است که خدا به او داده. به خاطر محبتی است که مردم به او داشته اند. رضای صادقی اگر رضا صادقی است به خاطر صدایش نیست. اگر به صدا باشد وقتی همکارانم مثل آقایان اصفهانی و خواجه امیری و بقیه دوستانم می خوانند، باید ساکت شوم. من در صدا اصلا مقایسه نمی کنم چون آنها خیلی صدای خوبی دارند ولی رضا صادقی حس است و باور. فقط حس و باور است.
اگر حسم را با باورم ادغام کنم و به مردم بدهم من را می پذیرند. هر وقت این کار را نکردم پذیرفته نشدم. درست است دارم دق می کنم که روی استیج نیستم ولی اگر آنگونه روی استیج بیایم دیگر دق نمی کنم، نابود می شوم. اصلا خیلی ساده نیست که تو ۹ ماه شاید نزدیک به ۱۰ ماه سکوت کنی و هر که هر چه دوست دارد بگوید و تو حرفی نزنی. هر که هر چه خواست گفت و تو ساکت بمانی. یکی گفت، « رضا بدهکار من است» . یکی گفت، « اگر من گذاشتم این بخواند» و یا دیگری گفت « بیا من برایت درست کنم» . یکی دیگر گفت، « رضا باید از این مملکت برود» . یکی از آن طرف دنیا به من زنگ می زد: « شما آنجا چه کار می کنید، اینجا بیایید بهتر است. »
گفتم آقا من مانده ام همینجا. همینجا کنار گرانی های همین مردم و ارزانی هایش و کنار خوبی هایش و کنار ضبط های بی کیفیت و با کیفیتش، کنار ماشین های مدل پایین و بالایش و کنار همه آدم های خوب و بدش می مانم. روزی که خیلی سرپا بودم و لازم باشد برای خوش خوشان می روم نه برای ناخوشان. اگر باز هم می گویند تکرار می کنم من آدمی نیستم که محض خواندن روی استیج بیایم. حاضرم باز هم تکرار کنم که بروم هتل هما نوازندگی کنم یک عده آدم های خوب بیایند دور و بر من و روی میزهای رستوران بنشینند و به من توجه نکنند و من فقط با سازم لذت ببرم اما همان رضای حس و اعتقادم باقی می مانم، شک نکن.
برویم سراغ آلبومت. اولین حرف های تو در مورد آلبومت را گوش می دهم. یک مقدار می خواهم در مورد جزئیاتش سخن بگویی تا جایی که خودت صلاح می دانی.
- آلبوم من همانطور که می دانند اسمش « همین… » است. قبلا چند اسم برایش انتخاب کرده بودم ولی با دوست خوبم آقای « جلیل پور» به این نتیجه رسیدم که « همین… » بگذاریم یعنی رها کنیم براساس تفکرات خود آدم هاست به این آلبوم می گفتم در این آلبوم خیلی از سازه های زمینی استفاده کرده ام. یعنی ستاره های آسمانی را با احترامی که برایشان قائل هستم سعی کردم از آنها دور سوم و رهایشان کنم تا با آسمانی ها بچرخند ولی از ستاره های زمینی بیشتر استفاده کرده ام.
« آرون حسینی» عزیز و « شجاع شفاعی» و « اسماعیل حسینی» و مجموعه ای از این بچه ها لطف کردند و برای من کارهای بسیار زیبایی انجام دادند. سعی کردم برگردم به یک سری کارهای قدیمی که دوستانم همیشه می گفتند دوست داشتند و دیگر از من نمی شنوند. آنها را دوباره شنیدم و تا حدودی فهمیدم چه چیزهایی آنجا بود که در این مدت نبود و سعی کردم اصلا حس کنم امیدوارم مردم خوششان بیاید و سعی نهایی من این بوده است.
ارسال نظر