قاتل «ستایش» نیریزی به اعدام محکوم شد
جلسه رسیدگی به پرونده «ستایش» 6 ساله نیریزی به ریاست قاضی رجایینیا در شعبه یک دادگاه کیفری شیراز در دو بخش علنی و غیرعلنی برگزار و قاتل به اعدام و قصاص محکوم شد.
منطقه فارس، جلسه دادگاه ساعت 9:20 صبح امروز (چهارشنبه) با حضور نماینده دادستان آغاز شد.
در ابتدای جلسه، نماینده دادستان به قرائت کیفرخواست پرداخت و اشد مجازات را برای متهم خواستار شد.
«س.ط» متولد 62 اهل روستای چاه سوار آقای آباده طشک، متاهل، کارگر و دارای سابقه محکومیت دو ماهه به دلیل سرقت، مشخصات متهم پرونده است.
پدر ستایش که تنها 31 سال دارد و همسایه دیوار به دیوار قاتل است با دستور قاضی به جایگاه آمد و در ابتدای سخن با هر اشکی که از چشمانش فرو میریخت یکی از اتهامات وارده به مقتول را بیان میکرد؛ آدمربایی، سرقت، تجاوز به عنف، خفه کردن و در پایان قتل عمد.
قاضی پرونده زمان وقوع جرم را 25 فروردین ماه امسال اعلام کرد و پس از آن از پدر مقتول به عنوان اولیای دم خواست تا اظهارات خود را در خصوص شکایت مقتول در جلسه علنی بیان کند.
قصاص در محل وقوع جرم به دست خویش تنها خواسته پدر ستایش بود که قاضی آن را کتبا پیوست پرونده کرد و پس از آن پدر مقتول گفت: از روزی که ستایش به قتل رسیده، دوستان همبازی او در محله جرات بیرون آمدن از خانه را به بهانه ترس از دزدیده شدن ندارند. مقتول حتی به لباسهای دخترم رحم نکرده و آنها را هم سوزانده بود. آقای قاضی تا این قاتل زنده است ما عذاب میکشیم.
مادر ستایش به جایگاه فراخوانده شد و در حالیکه پیدرپی گریه میکرد گفت: آقای قاضی شکایت خود را به دلیل تجاوز و قتل بچهام اعلام میکنم. روز حادثه مقتول را دیدم و به او گفتم ستایش را ندیدی؟ گفت که همین چند دقیقه پیش او را در پارک دیدم که با دوستانش بازی میکرد.
اشک امان مادر ستایش را بریده بود و دیگر نمیتوانست ادامه دهد.
وی تاکیید کرد: آقای قاضی او باید زجرکش شود همانگونه که کودک شش ساله من را زجرکش کرد.
متهم به دستور قاضی در جایگاه حاضر شد و پس از تکرار مداوم جمله «صحبت کن» از سوی قاضی به حرف آمد و گفت: آن روز خانمم به منزل پدر من رفته بود و تماس گرفت که پسرمان از مدرسه هنوز برنگشته به دنبالش برو و او را به همراهی داییاش پیش من بفرست.
موتور را روشن کردم و به دنبال سینا رفتم اما در مدرسه نبود و مجددا به خانه بازگشتم و به خانمم اطلاع دادم که پسرمان در مدرسه نیست. دوباره به کوچه رفتم و در پارکی که در نزدیکیمان بود پسرم را دیدم که با بچههای مهدکودک و ستایش مشغول بازی است.
باران میآمد از ستایش هم خواستم که او را به خانه برسانم اما گفت خودم با دوستانم برمیگردم. پسرم را به خانه رساندم و داییاش او را پیش مادرش برد.
چند دقیقه بعد دوباره به کوچه رفتم ستایش را دیدم که به سمت خانهشان میرفت او را صدا زدم گفتم بیا یک روسری در خانه هست که باید با خود به خانهتان ببری. گفت: بگذار بروم لباسم را عوض کنم و بیایم. دهانش را گرفتم و او را به درون خانه کشاندم.
گوشوارهاش را از گوشش درآوردم و و با دست گردنش را فشار دادم و بعد با شال و روسری دست و پاهایش را بستم و در زیر رختخوابها قایم کردم.
چند ساعت بعد که هوا رو به تاریکی رفت او را سوار بر موتور کردم و به سمت همان کوهی رفتم که در گذشته چندین مرتبه برای شکار کبک به آنجا رفته بودم.
گودالی یک متری با دستانم کندم و لباسهایش را آتش زدم و ستایش را درون گودال انداختم.
به خانه برگشتم و دوباره سوار موتور شدم و به آباده رفتم. گوشواره را با خود به همراه داشتم، اولین طلافروشی وارد شدم، اما چون فاکتوری نداشتم، طلافروش از خرید آن امتناع کرد.
در خیابان قدم میزدم که یکی از اعضای شورای محل را دیدم اما او هم مرد طلافروش را نمیشناخت. دوباره به همان طلافروشی رفتم خانمی آنجا از من پرسید که فرزند چه کسی هستی؟ او خانواده مرا شناخت اما من شناختی از وی نداشتم. او به طلافروشی ضمانت من را کرد و گوشواره را به قیمت 255 هزار تومان فروختم.
موتور را به خانه یکی از آشنایان بردم، سر جاده ایستادم. سیگاری روشن کردم و خاکستر آن را بر روی پول گوشواره که تراول بود ریختم و همه پول در آتش خاکستر سیگار سوخت. به خودم آمدم و بعد متوجه شدم چه کردهام.
خانمم، برادرم و پدرم به ترتیب با من تماس گرفتند که کجا هستی و چه میکنی؟ گفتم فلان جا هستم اگر وسیله گیرم بیاید امشب باز میگردم.
سرجاده قادرآباد دست تکان دادم وانت باری نگه داشت و مرا تا نیریز برد.
رئیس شورای محل با خانمم از دور به سمت من آمدند و گفتند بیا برویم دنبال ستایش، گم شده و به تو مظنون شدهاند.
به کلانتری محل رفتیم. ابتدا سعی در انکار داشتم اما به یکی از ماموران آگاهی که از آشنایان بود همه ماجرا را گفتم. گفت برویم ببینیم ستایش را کجا خاک کردهای. شب بود و پیدا کردن محل دفن ستایش سخت بود، محدوده را میدانستم اما باید میگشتم. یک ساعتی طول کشید تا بالاخره محل را پیدا کردیم و ستایش را بیرون آوردند.
وکیل مدافع متهم که خود اعلام کرد وکیل تسخیری است به جایگاه آمد و گفت: جناب قاضی شما و همه عالیجنابان حاضر در جلسه از اتهام قاتل اطلاع دارید، جای دفاعی نیست اما به دیل اقرار صریح قاتل به قتل در محکمه، درخواست عفو و بخشش اسلامی از خانواده مقتول دارم.
پدر و مادر ستایش با صدای بلند تنها فریاد قصاص در محل وقوع جرم به دست خودشان را ختم کننده جلسه علنی اعلام کردند.
جلسه علنی با درخواست نماینده دادستان مبنی بر قصاص به اتمام رسید و همه حاضران در جلسه به جز قاتل و پدر ومادر مقتول از جلسه بیرون آمدند.
بعد از برگزاری جلسه غیرعلنی دادگاه که با حضور قضات و مستشاران شعبه اول دادگاه کیفری استان فارس برگزار شد رای متهم پرونده به قرار زیر صادر شد:
1- اعدام در ملاء عام به لحاظ تجاوز به عنف
2- قصاص نفس به لحاظ قتل عمد
3- 15 سال حبس تعزیری به لحاظ آدمربایی
4- 10 سال حبس و 74 ضربه شلاق تعزیری به لحاظ سرقت مقرون به آزار
حکم صادره قابل فرجام خواهی در دیوان عالی کشور است.
ارسال نظر