آیا زلزله تهران قطعی است؟!/ پیشبینی زلزله 13 ثانیه قبل از وقوع

ریخچه تولید و توسعه این سیستم در ژاپن به سال 1960 بر میگردد، سیستمی که خودش را مدیون راهآهن ژاپن میداند، چراکه این سیستم در ابتدا برای توقف قطارهای پر سرعت شهری طراحی شده بود.
پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- حمیده امینی فرد- ما نشنیدیم، ما حتی احساس هم نکردیم، خیلی وقت است که احساس مان محدود شده به اخباری که از تلویزیون یا این ور آن ور میشنویم؛ اما دو خانه آن طرفتر ما، همه چیز فرق میکند، خانواده آقای رضوانی دست و دل شان همیشه میلرزد... حتی وقتی خانه کنار دستیشان را گودبرداری میکردند، همیشه یک دستشان به ساک امدادشان بود و دست دیگرشان به کمد سندها و طلاها و جواهرات... اصلاً این خانواده عادت داشتند که با هر لرزهای ولو نیم ریشتر از جایشان بلند شوند و خدا خدا کنند که همان زلزلهای که چندین سال است هول و هراسش را به جان مان انداختهاند، نباشد. همان زلزلهای که روزی شایعه آمدن و خرابیاش آنقدر دهان به دهان چرخیده بود که هر تکان سادهای شده بود کابوس شبانه تهرانی ها! از چند سال پیش گرفته تا همین چند هفته پیش، هرکجای تهران که میلرزید، غیر ممکن بود کسی هوش و حواسش نرود پی آن زلزلهای که سالهاست از موعد آمدنش گذشته، ما که البته بیخیال همه این هشدارها و نگرانیها شده ایم، اما همین همسایه ما آقای رضوانی گوشش به هیچ پند و اندرزی بدهکارنیست! اصلاً به قول مستأجر دیوار به دیوار ما خانم مهدوی، دلش لک میزند برای اضطراب و نگرانی، تا خبری میشنود یا کسی از زلزله چند ریشتری حول و حوش تهران، حرف میزند، صورتش میشود به رنگ گچ، دستانش شروع میکند به لرزیدن و هنوز حرفها تمام نشده، دست خانم- بچهها را میگیرد و میبرد همان باغچه باغی که اطراف تهران خریدهاند، بنده خدا البته هفته پیش خیلی غافلگیرشده بود، از شانس بدش زلزله آمده بود همان جایی که نباید میآمد، سقف پناهگاه نیمه جان باغچه باغش، ترک برداشته بود و حالا باید یکی به آقای رضوانی دلداری میداد که اگر زلزله آمد غیر از فرار کار دیگری هم میشود، کرد! اگرچه گوش او به هیچ کدام از این توصیهها بدهکار نبوده و نیست... همین چند روز پیش بود که یک برگه آچهارنصف و نیمه نمیدانم ازکدام سایت یا خبرنامهای گرفته و آمده بود پیش ما! چهرهاش ناراحت بود و مثل همیشه دست چپش درجیب شلوار اتو کشیدهاش غلاف شده بود و با دست راستش هم برگه تاخورده را به حالت مستأصل در آورده بود و به ما نشان میداد، داخل برگه از قول یک کارشناس سرشناس نوشته شده بود: «زلزله در تهران قطعی است؛ بیش از 5 میلیون نفر جان خود را از دست میدهند».
«بیا آقا، بیا جان من نگا کن ببین چی نوشته، بعد به من نگی تو وسواس داری، نگا کن دیگه اینکه حرف من نیست، حرف این آدمه، از خودشم که در نیاورده، حتماً یه چی میدونه دیگه، نه؟!»
«آقا شما کی بیخیال این قصه میشی، ما که نفهمیدیم! حالا یه جا دوبار لرزید، هی که نباس به خودمون استرس بدیم که، زلزلم شده مثه مهریه تا نگرفتی که نباس باورکنی، الکی الکی هر شب خون دل میخوری که چی بشه آقا، زندگی رو زهرمار خودت کردی رفته.»
«شما راس میگی، ولی جون من اینو بخون اگه یه روز گرفتار شدی یادت باشه من از کی گفتم.»
«حالا که چی؟ مثلنم فهمیدیم زلزله مییاد، نمیتونیم زار و زندگیمونو ول کنیم بریم یه گوشه قایم شیم که، ای آقا ول کن این حرفا رو!»
من البته بعد از کل کل کردنهای چند ساعته در نهایت به گرفتن برگه خبر، رضایت دادم، اما دروغ چرا، از آنجاکه همیشه از خواندن و شنیدن خبرهای اینچنینی ترس و واهمه داشتم، بدون اینکه حتی به آن نیم نگاهی بیندازم، برگه را پاره پاره کردم و خودم را راحت! ولی وجدان با معرفتم تا صبح، یقهام را گرفته بود و اجازه نمیداد چشمانم سنگین شود.
«عجب گرفتاری شدیما، همه گرفتاریمون حل شده بود، حالا باس به زلزلم فک کنیم، یکی نیست به این آقا بگه نونت کم بود، آبت کم بود، مارم تو فکر انداختی مرد حسابی!»
... اما با همه پیشگیریهایی که کرده بودیم، در نهایت از آن شب به بعد، کابوس زلزله به خانه ما هم آمد و حال ما زمانی وخیمتر شد که سوم همین ماه، پس لرزههای زلزله فیروزکوه، لرزه یک زلزله واقعی را به جانمان انداخت. زلزلهای که البته برای اهالی شرق تهران محسوستر بود و غرب نشینها کمتر دست و دل شان لرزید. هیچ وقت خاطره آن شب لعنتی یادم نمیرود، حدود ساعتهای 10 شب بود، روی تختم دراز کشیده بودم و داشتم به کارهای نکرده و آرزوهای عجیب وغریبم فکر میکردم که یکدفعه احساس کردم کسی سرشوخی را باز کرده، دارد، لبه تخت را تکان میدهد، کمی دقیقتر که شدم، دیدم هیچ خبری از خنده و سرو صدای کسی نیست، دلم هری ریخت، سریع بلند شدم و بدون آنکه بدانم به کجا میروم از روی تخت به سمت هال دویدم، در یک مسیر دو متری، هزار بار به لبه تخت و صندلی و در و دیوار خوردم تا بالاخره خودم را به زیر میز ناهار خوری رساندم، مادرم که از این حرکات ناگهانی من، شوکه شده بود، دستش را گذاشت روی سرش و گفت:
«ای بیچاره! فک کردی اگه زلزله بود تا اینجا سالم میرسیدی، خب همون جا خبرت یه جا پنا میگرفتی دیگه، چیه خودت و درب و داغون کردی، نگا نگا... چه به سر این گلدون زبون بسته آوردی، آخه بچه... مگه مریضی!»
مادرم البته اشتباه کرده بود، او اگرچه در آشپزخانه هنگام آشپزی، لرزش زمین را به حساب غش و ضعف همیشگیاش گذاشته و فک کرده بود دوباره فشارش افتاده و سرش گیج رفته، اما همین که زیر نویس تلویزیون را دید محکم زد روی دستش و با قیافه حق به جانب گفت: «آخ آخ گفتم زلزله بودا... هیشکی جدی نگرفت! چن دفه گفتم این ساک زهر ماری رو بزارین دم دست، این باباتم گوشش بدهکار نیست، بنده خدا آقای رضوانی! چقدر تو گوش ما خوند از اینجا بریم، هی وااااای، خدا رحم کرد تهران نبودا... حاج آقاااااااااا این سند مندا رو کجا گذاشتی؟...»
مشغول همین بگو مگوها بودیم که یکباره زنگ در به صدا در آمد... پشت در، کسی نبود جز آقای رضوانی... ساکش را دستش گرفته بود و با استرسی که از چند کیلومتری هم امواجش آدم را میگرفت، هاج و واج مانده و ما را نگاه میکرد، دراین مواقع حتی اگر حرفی هم نمیزد، ما میفهمیدیم که چه میخواهد بگوید. دوباره لرزش زلزله به جانش افتاده و مانده بود که برود یا بماند... دستش را آرام گرفتم و همین که خواستم به صرف چای دعوتش کنم، پسر کوچکش امیر حسین با یک بالشت و پتوی بزرگ که تا برسد به خانه ما، نیمی از کوچه را هم جارو کرده بود، از راه رسید و این یعنی آقای رضوانی قصد کرده بود شب را در پارک روبهروی خانه بخوابد... این صحنه البته برای بیشتر ما تکراری بود... من و بیشتر اهالی محل حداقل سالی یکبار این بساط را در پارک روبهرویی خانه میدیدیم، اما امسال با همه آن سالها فرق میکرد. امسال اگر قصه کل کل و ترس آبروریزی بچههای محل نبود، من هم لحاف و تشکم را میانداختم درست وسط حوض پارک روبهرویی... همان جا که خیلی وقت است آبش خشک شده و هیچ مانعی هم دوروبرش نیست... اصلاً جان میدهد برای پناه گرفتن، البته اگر کف حوض ترک بر ندارد و وای به آن روز که مستقیم بروم داخل چاه فاضلاب محل...
تاب گسلهای تهران چه زمانی تمام میشود
زلزله در تهران قطعی است، یعنی زلزله باید در تهران بیاید و گرنه چرخه طبیعت یک جایش لنگ میزند، آمارها میگوید زمان بازگشت زلزله در تهران هر 173 سال یکباراست، حالا 15 تا 20 سال از این 173 سال گذشته است و این یعنی هر لحظه باید منتظر وقوع یک زلزله غریب در تهران بود، غریب از این جهت که معلوم نیست خاستگاهش کجاست، حرفها یکی نیست، عدهای میگویند از گسل مشا و عده دیگری توانایی گسل ری را به رخ میکشند. با این حال حرفها در«شدت زلزله» یکی است، 7 تا 8 ریشتر آماری است که زلزله تهران را یک زلزله «خانه خراب کن» معرفی میکند.
همان آماری که در طول همه این سالها لرزه انداخته بر جان پایتخت نشینها و نمیگذارد آب راحت از گلویشان پایین برود. با این توصیف اگر هم بنویسند یا بگویند میلیونها نفر در تهران زیر آوار میمانند یا بر اثر ترکیدن لولههای گاز از بین میروند، نباید تعجب کرد. حتی اگر برخی بگویند زلزله تهران، سیاسی است و همه این جلز ولز کردنها را به پای سیاسی بازیهای عدهای بگذارند. اطلاعات زلزله نگاری در هرحال نشان میدهد که همه این هشدارها و تهدیدها واقعی است و آنطور که کارشناسان میگویند گسلهای مناطق جنوبی و شمالی تهران مثل تجریش، نارمک، نیاوران و دارآباد همچنان درحال مقاومتند و وای به آن روزی که تابشان تمام شود، آن وقت باید دید که چه کاری دست پایتختنشینها میدهند.
آمارها از طرفی میگویند که ایران در منطقه زلزله خیز دنیا قرار گرفته و این درحالی است که اغلب مراکز مهم درمانی و آموزشی کشور در نقاط پرخطر هستند و باید فکری به حال آنها کرد. دکتر مهدی زارع، مهندس زلزله و عضو هیأت علمی پژوهشگاه زلزله اگرچه میگوید که زلزله اخیر فیروزکوه با بزرگای 4 ریشتر، ربطی به گسلهای تهران ندارد و با گسل شمال تهران که در روستای کلان در 35 کیلومتری شمال شرق تهران پارس قرارگرفته، 100 کیلومتر فاصله داشته؛ اما نگرانیها همچنان تهرانی را در بر گرفته است، چراکه به گفته او تهران، پتانسل بالایی برای زمین لرزه دارد و نباید از این موضوع غفلت کرد. وانگهی درباره زلزلههای اطراف تهران هم نباید ساده انگاری کرد، هماکنون جمعیتی درحدود 5 میلیون نفر در فیروزکوه، دماوند، رودهن، پردیس، بومهن، ورامین و رباط کریم ساکنند که اگر هر کدام از این مناطق تحت تأثیر زلزله قرار بگیرد، فاجعه بزرگی رخ میدهد، فاجعهای که پس لرزههایش به تهران هم میرسد. مثل همان زلزله دی ماه 68 دماوند با بزرگای 5.1 که خواب شیرین پایتخت نشینها را به کابوس دماوند نشینها گره زد. البته این منطقه در گذشته هم درچند مرحله تجربه زلزلههای بالای 5 ریشتر را داشته و آنطور که دکتر زارع میگوید با توجه بهموقعیتی که دارد میتواند پذیرای زلزلهای به بزرگی 7.5 هم باشد.
با این حال همچنان یک سؤال باقی میماند، در چنین شرایطی که همه ما میدانیم تهران و بسیاری از شهریهای دیگر کشور در معرض زلزلههای خفیف و شدید هستند، آیا میتوانیم با اطمینان بگوییم که در فلان تاریخ و فلان ساعت چه زلزلهای با چه توانی بر سرمان فرود خواهد آمد؟ اگر نه پس همه این هشدارها و بیدار باشهایی که هر از چند گاهی سر از این روزنامه و آن خبرگزاری در میآورد، از کجاست؟! جواب دادن به این سؤال کار سختی است، چون اگر پاسخ منفی باشد که مثل آب روی خاکستر میماند و حالا باید با هزار توپ و تشر مردم را از خواب شیرین بیدار کرد و اگر هم مثبت که وای به آن روزی که دستگاهی خطا کند... آن وقت میشود قصه فلان سازمان و طوفانهای بیموقع که وقتی کار از کار گذشت تازه هشدارها و آژیرها به صدا در میآید. در اینصورت چگونه میتوان اعتماد از دست رفته را برگرداند... البته در این میان راه دیگری هم وجود دارد، راهی که سالهاست ژاپنیها آن را پیمودهاند. نصب «سامانههای هشدار سریع زلزله» که حالا نخستین آن با هزینه خود ژاپنیها روی گسل مشا در ارتفاعات امامزاده هاشم نصب شده است. سامانهای که میتواند چند ثانیه قبل از وقوع زلزله به کمک مردم بیاید و با قطع خودکار برخی خدمات شهری مثل مترو، گاز، آب، برق و اطلاعرسانی از طریق صدا و سیما و مخابرات، از بار سنگین خسارات و تلفات بکاهد. اشتباه نکنید این سامانه قرار نیست ساعتها قبل، آژیر قرمز را به صدا در آورد، در بهترین حالت فاصله کانون زلزله تا مناطق شهری تنها 13 ثانیه است. 13 ثانیه حیاتی و ناب که اگر جدی گرفته نشود تبدیل به ساعتها امدادرسانی و آواربرداری میشود. این سامانه البته قرار نیست چیزی را پیشبینی کرده یا خبر از غیب دهد، نه همین که کانون زلزله فعال شد، آن هم به تبعش فعال میشود، با این توصیف میتوان حدس زد که پیشبینی زلزله حتی برای چند ثانیه قبل از وقوع هم غیر ممکن است. شاید خیلیها ندانند، اما زلزله دو موج دارد، موج اولیه و ثانویه، این سامانه در حقیقت بین این دو موج قرار میگیرد تا در فاصله موج اول تا دوم، هشدارهای چند ثانیهای لازم را بدهد، بنابراین به محض اینکه فعال شد، شروع به هشدار دادن میکند، هشدارهایی که با قطع برنامههای تلویزیونی و زیر نویس آغاز شده و به ارسال پیامک ختم میشود. البته این طرح، یک طرح آزمایشی است و اگر جواب مثبت بدهد، محدوده گسلهای جنوب، شرق و غرب تهران هم مجهز به این سامانه میشوند. اگرچه این سامانه در ژاپن امتحان خود را پس داده و مردم هم بخوبی با کار آن آشنایند. یعنی امکان ندارد شما یک ژاپنی را ببینید که نداند سامانه هشدار سریع چیست، جالب اینکه این سامانه در کشورهای دیگری همچون امریکا، چین و مکزیک هم اجرا شده و خیلیها حالا میدانند که در زمان وقوع زلزله، یک ثانیه کار یک ساعت را میکند و نباید آن را به سادگی از دست داد. تاریخچه تولید و توسعه این سیستم در ژاپن به سال 1960 بر میگردد، سیستمی که خودش را مدیون راهآهن ژاپن میداند، چراکه این سیستم در ابتدا برای توقف قطارهای پر سرعت شهری طراحی شده بود.
از تخمین تلفات تا تعیین خسارات
جائکا یا همان سازمان همکاریهای ژاپن در 7-6 سال اخیر به کمک سازمان مدیریت بحران تهران آمده تا در بسیاری از زمینهها همچون سامانه «تخمین سریع اطلاعات و خسارات»، تجربیات خود را در اختیار ایرانیها قرار دهد. این سامانه در واقع یکی از 4 سامانه بعد از «هشدار سریع زلزله» و «هشدار شدت زلزله» است که قبل از «سیستم هشدار اطلاعات بعد از زلزله» قرار میگیرد. کار این سامانه همانطور که اسمش هم نشان میدهد 10 تا 15 دقیقه بعد از زلزله آغاز میشود. زمانیکه این سامانه فعال شد، نشان میدهد که در کدام نقطه شهر، باید انتظار بیشترین تلفات و خسارات را داشت. این سیستم در 72 ساعت طلایی پس از زلزله برای امدادرسانی و نجات آسیب دیدگان بسیار مهم است. اما درباره قابل اطمینان بودن اطلاعاتی که از طریق این سیستمها تولید میشود، چند نکته مهم باید مورد توجه قرار بگیرد. این سیستم تقریباً چند دقیقه بعد از زلزله، شروع به تولید یکسری اطلاعات تخمینی میکند که پس از 2 تا 3 ساعت قابل اطمینان میشود، اما برای اینکه بتوان اقدامات مؤثرتری انجام داد باید به زمانبندی توجه بیشتری کنیم. ما تا 7 سال پیش هیچ دسترسی به اطلاعات لرزشی تهران نداشتیم، ولی حالا 14 ایستگاه لرزه شناسی داریم که اگرچه در مرحله آزمایشی است، اما میتواند اطلاعات زمان واقعی زلزله را منتشر کند، با این حال سازمان مدیریت بحران باید بداند که دقیقاً روی چه منطقهای تمرکز کند، بنابراین این سیستم میتواند در محل وقوع زلزله به کمک سازمان بیاید و کار امدادرسانی را سرعت ببخشد.
ارسال نظر