15سال بعد/دیگر از زندگی با اصغر خسته شده ام
دیگر از زندگی با اصغر خسته شده ام 15سال است که همواره با ترس و وحشت زندگی کرده ام حتی وقتی خودروهای گشت نیروی انتظامی را می دیدم سعی می کردم خودم را از دید آن ها پنهان کنم از سوی دیگر هم مواد مخدر تمام هستی ام را نابود کرده است اگرچه از 9 ماه قبل که شوهرم برای پنجمین بار به جرم سرقت روانه زندان شد من تصمیم گرفتم مصرف شیشه را کنار بگذارم اما ...
به گزارش پارس به نقل از خراسانزن 31 ساله در حالی که «دادخواست طلاق» را در دست می فشرد و مدعی بود می خواهد زندگی جدیدی را در کنار فرزندانش آغاز کند تاریخ زندگی اش را از 15سال قبل ورق زد و به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری کاظم آباد مشهد گفت: 16ساله بودم که در پی یک آشنایی خیابانی با اصغر ارتباط برقرار کردم اگرچه خیلی زود فهمیدم که او به مواد مخدر اعتیاد دارد اما خودم را در نقش یک قهرمان تصور می کردم که می توانم او را از این منجلاب نجات بدهم با این توجیه احمقانه بود که به خواستگاری او پاسخ مثبت دادم و صیغه محرمیت بین ما جاری شد. این درحالی بود که اصغر به بهانه های واهی مانند گم کردن شناسنامه هیچ گاه حاضر نشد واقعه ازدواجمان را به ثبت رسمی برساند به همین دلیل هم فرزندانم شناسنامه ندارند واز همه خدمات اجتماعی محروم شدند او از همان روزهای اول زندگی هیچ گاه سرکار نرفت و برای تامین مخارج اعتیادش به اموال مردم دستبرد می زد من هم به ناچار در منازل مردم کارگری می کردم تا بتوانم مخارج زندگی را تامین کنم و از سوی دیگر هم نه تنها نتوانستم برای ترک اعتیاد شوهرم کاری انجام بدهم بلکه حدود 5سال بعد از آغاز زندگی مشترک مرا نیز به دام مواد افیونی انداخت و بدین ترتیب من هم در کنار او مصرف شیشه را آغاز کردم در این مدت همسرم چند بار به جرم سرقت دستگیر و روانه زندان شد و من به تنهایی فرزندانم را بزرگ می کردم.
چند سال قبل هم وقتی همسرم به اتفاق دوستانش در حال مصرف مواد بود، پلیس با تماس همسایگان او را دستگیر کرد که وقتی قاضی روزگار سیاه من و همسرم را دید دستور داد تا دختر 8 ساله و پسر 3 ساله ام را به بهزیستی منتقل کنند از آن روز به بعد همواره در فلاکت و بدبختی زندگی می کردم و اصغر نیز هر بار پس از آزادی از زندان دوباره کارهای خلافش را ادامه می داد در همین حال بود که پسر بزرگ ترم تصمیم گرفت برای کمک به مخارج خانواده به شغلی مشغول شود اگرچه او اکنون 13سال سن دارد اما به دلیل این که شناسنامه ندارد و شوهرم نیز هم چنان از ثبت رسمی ازدواجمان خودداری می کند کسی به او کار نمی دهد و حتی فروشندگان نیز او را به شاگردی قبول نمی کنند. زن جوان آهی کشید و ادامه داد: 9 ماه قبل نیز اصغر برای پنجمین بار راهی زندان شد که من از این فرصت استفاده کردم و مصرف مواد مخدر را کنار گذاشتم حالا هم می خواهم از او طلاق بگیرم تا بتوانم زندگی جدیدی را آغاز کنم و ...
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
ارسال نظر