گفت و گو با برادر آتشنشانی که سوخت
به گزارش پارس به نقل از اعتماد صدای مداح از پشت تلفن میآمد. نام شهید برکت جوذری در فضای مزار پیچیده بود. همان آتشنشانی که بامداد جمعه برای نجات جان مسافران هتل هرمز به آتش زد اما جان خود را باخت تا اکنون «قهرمان» مردم بندرعباس باشد. برادر شهید جوذری دو روز است او را از دست داده. وقتی یاد از «اخوی»اش میکند، نفسهایش تکهتکه میشود. او با حسرت به «اعتماد» میگوید که تنها یک سال تا بازنشسته شدن برادرش باقی مانده بود. پسر بزرگ شهید جوذری نیز تصمیمی گرفته است که تصویری آشنا را برای خانوادهاش زنده کرده؛ او میخواهد راه پدرش را ادامه دهد؛ میخواهد آتشنشان شود.
این حادثه چگونه اتفاق افتاد؟
بامداد جمعه، هتل هرمز آتش گرفته بود. برادرم همراه تیمهای دیگر آتشنشانی به محل اعزام شد. همکارانش به من گفتهاند که وقتی داشتند آتش را خاموش میکردند صدای فریادهای آنهایی که در آتش مانده بودند به گوش برادرم خورد که داد میزدند «به دادمان برسید». برادرم همراه یکی دیگر از همکارانش با نردبان آتشنشانی به طبقه دوم رفت. آنجا کپسول آتشنشانی و ماسک خودش را به مصدومان داد اما وقتی میخواست با نردبان برگردد به دلیل شدت گازگرفتگی، همان جا روی نردبان در هوا آویزان شد. متاسفانه وقتی به بیمارستان بردند جانش را از دست داد.
فکر میکنید برادرتان چرا جان خود را به خطر انداخت؟
برادرم به خاطر احساس مسوولیتی که داشت و برای در امان ماندن مصدومان حادثه، جان خودش را فدا کرد.
چه مدت از خدمت برادرتان در آتشنشانی میگذشت؟
اخویام یک سال دیگر بازنشسته میشد. آخرهای خدمتش بود که جانش را برای نجات همنوعانش از دست داد.
شهید جوذری چند سالشان بود؟
برادرم 40 سالش بود.
همسر و فرزند داشتند؟
بله. برادرم سه پسر و یک دختر هم دارد که پسر بزرگش 20 ساله است.
پدر و مادر شما وقتی برادرتان میخواست آتشنشان شود چه واکنشی نشان دادند؟
پدر و مادرم و حتی خود من بارها به اخویام گفته بودیم که آتشنشانی خطراتی دارد که باید با آگاهی از آنها لباسش را پوشید. میگفتیم خیلی کار سختی است و مدام با جان انسانها در ارتباط است.
برادرتان چه پاسخی میداد؟
برادرم به آتشنشانی علاقه داشت چون میخواست به مردم کمک کند. او روحیه اجتماعی داشت. به کارش عشق میورزید. یادم است در همان بار اول هم در امتحانات آتشنشانی قبول شد. هم علاقهمند به این کار بود و هم ورزشکار.
شهید جوذری سابقه آسیب دیدگی در عملیاتهای دیگر را هم داشت؟
خودش خیر، اما برایمان تعریف کرده بود که در بین همکارانش عدهای آسیب دیده بودند.
این حوادث باعث تردید در او نشده بود؟
خیر. برادرم در کارش مصمم بود. نسبت به نجات جان مردم احساس مسوولیت میکرد.
برای دوران بازنشستگیاش چه آرزوهایی داشت؟
[با بغض] برکت میخواست زندگی بچههایش را سر و سامان بدهد. میخواست پسرهایش را داماد کند، دخترش را عروس کند. به مردم کمک کند اما جانش را از دست داد.
برادرتان چه خلق و خویی داشت؟
برادرم اهل رفت و آمد با آشنایان بود. در برگزاری مراسم عروسی پیش قدم میشد. اگر کسی مشکلی داشت به او کمک میکرد. سعی میکرد برای گرفتن وام به دیگران کمک کند.
واکنش مردم نسبت به فداکاری برادر شما چه بود؟
در مراسم تشییع مردم آمده بودند. با اینکه در رسانهها کمتر درباره این حادثه حرف زده شد اما مردم آمده بودند.
از مسوولان شهر بندرعباس کسی آمده بود؟
بله. شهردار و فرماندار آمده بودند.
از فرزندان شهید جوذری کسی میخواهد آتشنشان شود؟
بله. پسر بزرگش تصمیم گرفته آتشنشان شود.
شهادت پدرش در تصمیم او تاثیر منفی نگذاشته؟
خیر. اصلا. او میخواهد راه پدرش را ادامه دهد.
ارسال نظر