من پدرم را خیلی دوست ندارم . آیا من مورد خشم خدا هستم؟
سوال – من دختری 21 ساله هستم و دردی که امانم را بریده است تکبر در مقابل پدر است . با اینکه هیچ وقت درنماز سستی نکرده ام ولی نماز هم نتوانسته من را از تکبر باز بدارد . شاید تکبر نمی گذارد که نماز من را به جایی برساند . پدرم نماز نمی خواند . او متکبر است . من در هفته ده جمله هم با پدرم صحبت نمی کنم . می دانم که جایگاه محبت در قلب انسانهاست ولی من بروز محبت از پدرم را سالی یک بارهم نمی بینم . مادرم می گوید که او کم حرف است ولی من می گویم که او کم حرف ، کم مهر است . من پدرم را خیلی دوست ندارم . آیا من مورد خشم خدا هستم ؟ من می دانم که عدم تواضع در مقابل پدر من را از رحمت خداوند باز می دارد . راهنمایی بفرمایید .
به گزارش پارس به نقل از شبکه اسلامی یا مجیر پاسخ – این دختر خانم خودش جواب خودش را داده است . پاسخ های خود ایشان زیباست . این دختر خانم پدر و مرد نیستند که بدانند مردها محبت شان را خیلی زود ابراز نمی کنند . مردها محبت شان را با عمل ابرازمی کنند تا با زبان . همینکه شما دختر خانم نماز خوانی شده ای بخاطر محبت پدر است . در روایت تاکید شده است که محبت خودتان را ابراز کنید . پیامبر در مورد همسر فرمودند : اگر شما به همسرت بگویید که او را دوست دارید، این کلمه هیچ گاه از دل او بیرون نمی رود. و بوسیدن فرزندان و نوازش کردن آنها هیچ گاه از یاد آنها نمی رود. این پدر عادت کرده است که محبتش را ابراز نکند ولی ایشان باید تلقین ابراز محبت بکند و این دختر تلقین دست بوسی پدر را تلقین کند . این خانم به نیت اینکه خدا او را دوست داشته باشد ، چهل روز دست و صورت پدر را ببوسد . اگر این دختر خانم بیماری می گرفت و باید داروی تلخی می خورد حتما این کار را می کرد . پس باید این کار هم که برایش کمی تلخ است را انجام بدهد . این دختر فکر کند که پدر جانبازی دارد که می خواهد بخندد ولی نمی تواند بخندد. در اینجا دختر خانم چهره ی پدر را نبیند بلکه چهره ی خدا را ببیند . روایت داریم : لحظه ای که فرزند به چهره ی پدرش نگاه محبت آمیز می کند ، لحظه ی استجابت دعاست. این داروی تلخی در برابر تکبر شما در مقابل پدر است . اگر ایشان می خواهند که دردشان را درمان کنند باید این داروی تلخ را مصرف کنند .خدا به ما اجازه داده که ما خودمان را در برابر خدا ، پدر و معلم کوچک کنیم . دعا هم بکند . من این صحنه را دیدم که پدری دخترش را زد ولی دختر دست پدر را بوسید . در زمان جاهلیت که مردها ، دخترهایشان را زنده به گور می کردند ، وقتی پدری می خواست دخترش را که بزرگ شده بود و نفهمیده بود که فرزندش دختر است ، زنده به گور بکند ، در هنگام کندن زمین پدر عرق کرد و دختر عرق پدر را پاک می کرد. ایشان نماز نخواندن پدر را هم بعنوان یک بیماری بگیرد و برای او دعا بکند . می گویند که وقتی دختر به دنیا می آید می گوید که سه روزمن را بیرون نکنید ، من خودم جای خودم را در این خانه باز می کنم . دختر با رفتار محبت آمیز خودش می تواند چشمه ی محبت پدر را هم به جوش بیاورد . این دختر می تواند پدرش را هم نمازخوان بکند ولی باید به پدر و خدا خوش بین باشد .
من 15 سالمه.اسمم ساغره.بابای من جانبازه او عصبی هست و بعد از13 سال دوباره به طرف مواد رفته است من دیگر با او غریبه هستم وقتی به خانه میاید ما را کتک میزند و صبح که همش خوابه و به مدرسه میرود و عصر ها هم از خانه بیرون میرود و ساعت9 به خانه برمیگرد با حضورش در خانه اشوبی بزرگ بوجود میاید من یک خواهر وبرادر دارم انها از من کوچکترند ما از اول مدرسه ها بیشتر وقتمان را صرف پدرم کردیم دیگر از زندگی با او خسته شدم برادر و خواهرم هر شب با چشم گریه و ان هم به سختی میخوابند ما سختمان است لطفااااااااااااااااااااااااااا کمککککککک کننننننید
بامن دوست میشی؟