به گزارش پارس به نقل از جوان نفهميدن درس، كمك براي نوشتن پايان‌نامه يا گرفتن جزوه‌هاي درسي، بهانه‌اي بود تا دخترهاي كلاس براي همكلام شدن او را انتخاب كنند، پاپيچش مي‌شدند ولي محلشان نمي‌گذاشت؛ سرش به كار خودش بود. وقتي هم علني به او پيشنهاد ازدواج مي‌دادند مي‌گفت: دختري كه راه بيفته دنبال شوهر براي خودش بگرده كه به‌درد زندگي نمي‌خوره! نميشه باهاش زندگي كرد.

شنيده بودم نماز اول وقت برايش اهميت دارد، ولي فكر نمي‌كردم اينقدر مصمم باشد! صداي اذان بلند شد. همه را بلند كرد انگار نه انگار عروسي است، آن هم عروسي خودش، يكي را فرستاد جلو بقيه هم پشت سرش، نماز جماعتي شد به‌ياد ماندني!

صبح‌ها بعد از نماز مي‌نشست قرآن مي‌خواند، اگر زهرا بيدار بود توي بغل مي‌گرفتش، و اگر خواب بود، كنار رختخوابش مي‌نشست و مي‌خواند! مي‌گفت: اينجا باشم كه از الان چشم و گوشش به اين چيزها عادت كنه. 
شهيد دكتر محمد‌علي رهنمون