بررسی فقهی جریانهای تکفیری
فراتی گفت: این پرسش کمتر مطرح شده است که چرا گروه های سلفی-تکفیری این گونه در جهان اسلام مورد استقبال قرار گرفتند و توانستند از سراسر دنیا و حتی از جهان غرب یارگیری کنند؟
به گزارش پارس به نقل از مهر، نشست فقه تکفیری با سخنرانی عبدالوهاب فراتی در سالن حکمت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی روز یک شنبه ۱۹ بهمن برگزار شد.
در این نشست فراتی سخنانش را این گونه آغاز کرد: من در این جلسه علاقه دارم به چند پرسش پاسخ دهم که کمتر مطرح شده است. نخست اینکه چرا گروه های سلفی- تکفیری به رغم وجود گروه های رقیب دیگری در جهان اسلام، مانند گروه های سنتی- فقهی و اخوانی ها که دهها سال سابقه فعالیت سازمانی و تشکیلاتی دارند، این گونه در جهان اسلام مورد استقبال قرار گرفتند و توانستند از سراسر دنیا و حتی از جهان غرب یارگیری کنند؟ به عبارت دیگر دلیل جذابیت ایدئولوژی سلفی تکفیری چیست؟
وی گفت: پرسش بعدی در واقع یک بحث فقهی تر است. با توجه به اینکه ما هم در فقه شیعه و هم اهل سنت موضوع یا مسئله ای به نام تکفیر داریم و نسبت کفر را به گروه یا افرادی در هر دودستگاه فقهی می دهیم. چه اتفاقی در باب تکفیر افتاده است و اختلافی که گروه های سلفی- تکفیری در دستگاه سنتی اهل سنت در باب تکفیر به وجود آورده اند، چیست؟ چگونه توانسته اند اصول و قواعد حاکم بر تکفیر در فقه اهل سنت را به هم بریزند؟
فراتی افزود: پرسش سوم که مطرح است، این است که چرا این گروه از سلفی های موجود، به خشونت گرایش پیدا کرده اند و اساساً چه اتفاقی در سامانه فکری اینها رخ داده است که به راحتی دست به خشونت های مذهبی می زنند و این چنین آدم می سوزانند و می کشند؟ تأسف می خوریم که امروزه گفتمان رقیب انقلاب اسلامی که یک گفتمان رحمانی بود گفتمان سلفی قرار گرفته است که به شدت جلوه ای خشونت آمیز را برجسته کرده است.
وی با بیان این نکته که در فقه، جامعه دینی منوط به تأسیس دولت است، گفت: نکته این است که هم در تفکر اهل سنت و هم شیعه در واقع جامعه دینی یک هستی یا وجود متأخری از دولت یا نظریه امامت دارد. به این معنی که در تفکر اسلامی، تشکیل جامعه دینی منوط به تأسیس یک دولت مذهبی است و تا دولت مذهبی شکل نگیرد، جامعه دینی هم تحقق پیدا نمی کند. در اندیشه اهل سنت هم اینچنین شباهت هایی وجود دارد و معتقدند که برای دستیابی به یک جامعه دینی راهی جز تشکیل خلافت اسلامی وجود ندارد. بعد از فروپاشی خلافت عثمانی در سال ۱۹۲۲ در بین اهل سنت این ایده مطرح شد که آیا فروپاشی این خلافت آغاز فروپاشی یا آغاز شکوفایی است؟
فراتی تصریح کرد: برخی مانند رشید رضا معتقد بودند که ترک ها در نگهداشت خلافت اهل سنت کوتاهی کردند و نتوانستند از مهمترین عنصر اسلام که خلافت اسلامی است، نگهداری کنند. به همین دلیل ترک ها در سرزمین آناتولی ناتوانی کردند و ما باید به نوعی این خلافت را دوباره احیا کنیم و به آن عظمت گذشته برگردیم. رشید رضا به دنبال جایی می گشت که خلافت را در آنجا تأسیس کند که حدفاصل بین سرزمین اعراب و آناتولی باشد. که هم ترک ها و هم اعراب را داشته باشد. آن زمان پیشنهاد ایشان شهر موصل بود. موصل در لغت به معنای جایی برای وصل و آشتی کردن بود. به همین دلیل ابوبکر البغدادی با سابقه ای که از گفته های رشید رضا در خلافت عظمی داشت تصورش این بود که اگر موصل را اشغال کند، نقطه ای را پیدا می کند که از آنجا بتواند کل خلافت اسلامی را در آن بسط دهد. به همین دلیل خلافت و تشکیل دولت اسلامی در موصل خیلی ها را امیدوار کرد که اهل سنت می تواند به گذشته خودش برگردد و آنها را امیدوار کرد که بعد از فروپاشی خلافت در عثمانی این بار خلافت در اراضی عرب به دست اعراب سلفی احیا می شود.
وی در ادامه در پاسخ به سوال اول یعنی دلیل اقبال گروه ها به گروه های سلفی و تکفیری گفت: با خیلی از سلفی هایی که از مالزی، افغانستان، پاکستان که به گروه های سلفی پیوسته بودند از نزدیک بحث کردم. تصورم این است که دلیل گرایش برخی از مسلمانان به گروه های سلفی به جذابیت ایدئولوژی آنها برمی گردد. اساساً این گروه ها به سه دلیل ایدئولوژی جذابی دارند؛ اول اینکه ایدئولوژی شان بسیار ساده و بسیط است و هیچ تئوری و نظریه پیچیده ای ندارد و در واقع حرف هایشان در درون یک تئوری یا نظریه ارائه نمی شود و بدون هیچ نکته غامضی قابل عرضه است. به همین دلیل معتقدم که اساساً سلفی های تکفیری تنها جریان در بین جهان اهل سنت هستند که فاقد یک نظریه و تئوری در باب دولت و خلافت اند. اینها وقتی می گویند دولت اسلامی، مرادشان اجرای مستقیم شریعت در امور سیاسی است. یعنی بین زندگی سیاسی و شریعت هیچ نظریه واسطی وجود ندارد تا شریعت یا نص اسلامی از کریدور آن نظریه با زندگی مومنان ارتباط برقرار کند.
عضو پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی افزود: در صورتی که در شیعه همیشه یک چیزی به عنوان حد واسط بین نص و زندگی سیاسی وجود دارد. اساساً ما در تفکر شیعی به صلاح نمی دانیم که مومنین، قواعد و تعالیم خودشان را مستقیماً در ارجاع به نص استنباط کنند. حتماً باید از کریدور امام، با نص ارتباط برقرار کنند، چون این امام است که سبک و سنگین می کند و بررسی سند را دلالت می کند و تشخیص می دهد که کدام حکم اجرا شود یا نشود. به همین دلیل است که ما در عصر غیبت وقتی به جای نظریه امامت، نظریه ولایت فقیه را قرار می دهیم، ولایت فقیه واسط بین زندگی سیاسی و نص می شود و ما از کریدور فهم یک فقیه جامع الشرایط است که با زندگی سیاسی ارتباط برقرار می کنیم و هر آنچه در زندگی سیاسی است در زندگی پیاده نمی کنیم. این فقیه است که تشخیص می دهد که الان در عصر غیبت جهاد باید ابتدایی باشد یا نباشد.
فراتی گفت: در بین سلفی های جدید مصر هم بدین گونه بود که در بین زندگی سیاسی و نص اسلامی چیزی را به نام فقه المقاصد قرار می دادند. فقه المقاصد را یوسف قرضاوی تولید می کرد و اخوانی هایی مانند المرسی با رجوع به فقه المقاصد می توانستند آموزه های دین را در زندگی سیاسی پیاده کنند و خودشان حق رجوع مستقیم به نص اسلامی را نداشتند. به همین دلیل بین رجال دین و رجال سیاست یک تفکیک رسمی به وجود می آمد و به نوعی سکولاریزمِ در واقع مستند به برخی از گزاره های دینی طبق تحلیلی خودشان، بین رجال دین و رجال سیاست اتفاق می افتاد. برخلاف نظریه ولایت فقیه، که در آن، فقیهی که خودش مفسر سیگنال های موجود در نص است خودش هم متولی زندگی سیاسی می شود.
وی تأکید کرد: اینجا سکولاریزم بریده می شود. اما در برخی از دستگاه های فقهی، سکولاریزم به رسمیت شناخته می شد. اما اتفاقی که در فقه سلفیه می بینیم این است که اساساً هیچ نظریه واسطی بین زندگی و بین نص اسلامی وجود ندارد. تا می گویند حکومت اسلامی یعنی اجرای مستقیم و بدون واسطه حکم در زندگی. که این اساساً نظریه پردازی نمی خواهد و به همین دلیل است که هر کس به صرف اثبات اولیه جرم یا معصیت در عراق و سوریه، حکم در موردش جاری می شود. این سادگی و بساطت، درست است که عیبی برای گروه های سلفی، تکفیری است اما از طرفی برایشان تولید جذابیت کرده است.
وی افزود: ویژگی دوم عمل گرا بودن اینها است. بدین معنا که هر آنچه می گویند به سرعت به عمل می رسانند و بین تصور و تصدیق هیچ واسطه ای وجود ندارد. اگر می گویند که باید مبارزه کرد جهاد را عملی می کنند. اگر در استرالیا زمینه ای برای جهاد نیست، باید به سرزمینی که این زمینه وجود دارد هجرت کرد. به همین مفهوم است که هجرت و جهاد در تفکر آنها خصلت عمل گرایانه پیدا می کند و بدون اینکه در ساحت گفته بماند به یک عمل تبدیل می شود. در واقع رادیکال بودن این تفکرات، تولید جذابیت کرده است. اصلاً تفکر سلفی یک تفکر غیر محافظ کارانه و به شدت رادیکال است که هیچ ملاحظه سیاسی نمی کند و اساساً از هیچ توزیع فیلم و نشر خبر در دنیای مجازی و اجماع جهانی علیه خودش نمی ترسد. به همین دلیل است که جوانان سرخورده در جهان اسلام چه در دنیای غرب یا شرق را از طریق رسانه های مجازی جذب می کند و آن را به یک مجاهد در عرصه کارزار مبدل می کند.
[فراتی]
فراتی گفت: اما پرسش دوم راجع به بحث تکفیر است. گفتم که هم در فقه شیعه و هم در فقه اهل سنت موضوعی به نام تکفیر داریم. به هر حال کسی که ساب النبی است، از نظر فقه کافر است. در واقع تکفیر در فقه شیعه و اهل سنت یک پدیده جدید نیست. قبلاً در فقه وقتی تکفیر را مطرح می کردیم، تحت یک اصول و قواعدی می بردیم که امروز، این گروه ها آن قواعد را به هم زده اند یا آنها را نادیده گرفته اند. حالا من بیشتر از نظر فقه اهل سنت این موارد را عرض می کنم. در فقه اهل سنت وقتی کفر را به دیگران نسبت می دادند. تقریبا ۴ اصل را بر آن حاکم می کردند؛ یا تکفیر را ذیل چهار ضابطه قرار می دادند. اولین اصل حفظ نظام بود. یعنی فقه اهل سنت معتقد بود که شما نمی توانید حاکم اسلامی را تکفیر کنید. حاکم را یا باید دعا کرد یا باید نصیحت کرد. به همین دلیل بود که ابن تیمیه، قیام امام حسین(ع) علیه یزید را این گونه تعبیر می کرد و می گفت؛ اساساً نسبت تفسیق و تکفیر، کار مومن نسبت به حاکم اسلامی نیست ولو آنکه آن حاکم فاسق یا معصیت کار باشد. به همین دلیل بود که قیام امام حسین(ع) در آثار برخی مانند ابن تیمیه، یک عمل بغی به حساب می آمد چرا که علیه حاکم اسلامی دست به قیام زده بود.
وی در ادامه با بیان تفاوت فقه شیعه با اهل سنت گفت: در فقه شیعه اگر کسی با امام بیعت نمی کرد، فقط مرتکب یک معصیت می شد. امام حقوق اش محفوظ بود. اما اتفاقی که در دو سه سال اخیر افتاد این بود که گروه های تکفیری بحث کفر را از حوزه مدنی به حوزه سیاسی کشانده اند و بعد گفتند که بشار اسد یا نوری مالکی هر دو کافرند و جنگ با آنها واجب است. یعنی تمام ضابطه تاریخی در فقه اهل سنت را یک جا به هم زدند. دومین اصل این بود که هر کس ظاهری اسلامی داشت را تکفیر نمی کردند و ما روایت های بسیاری داریم که اگر کسی شهادتین را می گفت یا ظاهری اسلامی داشت ما حق تکفیر آن را نداشتیم.
فراتی در ادامه با اشاره به روایتی در همین زمینه گفت: شخصی شهادتین می گوید و به پیامبر می گویند که او به دروغ اسلام آورده است. پیامبر فرمود مگر قلبش را شکافته ای که ببینی. ما وظیفه نداریم که قلب آدمها را بشکافیم. وظیفه ما حمل بر ظاهر است که ظاهرشان هم شهادتین را گفته است و باید به آن عمل کنید. ولی در کشتارهایی که داعش در مناطق مسیحی نشین یا ایزدی های عراقی می کرد، شهادتین را می گفتند و گردنش را می بریدند. گفتن شهادتین برای نبریدن است و نه شروعی برای بریدن. درواقع اینها این اصل را هم نادیده گرفتند.
اصل سومی که در بحث تکفیر وجود داشت این است که اساساً تکفیر در فقه اسلامی به حاکم اسلامی ارجاع داده می شود و خود او بود که اجرای حکم می کرد و خود فرد مؤمن نمی توانست، به اجرای حد آدم تکفیر شده یا تسفیق شده بپردازد. فرض کنید، الان کسی را در خیابان می بینیم نعوذ بالله زنا می کند و بعد بگوییم برای اینکه حکمش در قرآن زدن ۱۰۰ ضربه شلاق است کمربند باز کنیم و ۱۰۰ ضربه شلاق به او بزنیم. چنین اتفاقی هرگز نمی افتد. اگر بیفتد حاکم اسلامی ۱۰۰ ضربه شلاق را به خودت می زند و قصاصت می کند ولو اینکه زناکار بودن آن طرف هم احراز شده باشد.
وی افزود: ما در تفکر اسلامی بحث نسبت تکفیر و اجرای حد را به فرد واگذار نکردیم، زیرا اگر به فرد واگذار می کردیم جامعه به هم می ریخت. بلکه با یک فهم ناقص و ناکاملش نسبت فسق و کفر به دیگری می داد، کمربند در می آورد و اجرای حد می کرد. نه خیر. در تفکر اسلامی این مسئله را از وظایف حاکم شرع می دانند. حالا حاکم شرع چه در تفکر اهل سنت می خواهد قاضی القضاة باشد، یا در تفکر شیعی، فقیه یا امام باشد.
وی تأکید کرد: اما اتفاقی که در گروه های تکفیری رخ داد این بود که خود فرد، متولی اجرای حکم می شد. در یک بررسی انجام شده ۸۰ درصد احکامی که در سوریه و عراق علیه افراد اجرا شدند، گذشته از اینکه اثبات و تفهیم اتهامی صورت گرفته باشد، عمدتاً توسط فرد و نه حاکم اسلامی در این دو کشور انجام شده و این مسئله انحراف از اصل سوم در فقه اهل سنت بوده است. سازمانهای تروریستی، تقریباً سه الگوی سازمانی دارند؛ برخی هرمی هستند، مثل شبکه های هرمی که در ایران هم وجود داشت. مثلاً یک نقطه مرکزی می آمد و دو تکه می شد بعد آن دو شاخه دیگر درست می کرد و این دو دائماً بیشتر می شدند. اما همه آنها از یک نقطه مرکزی به طور سیستماتیک اطاعت می کردند. برنامه ها یکدست و سازمان دهی شده بود. گاهی مواقع، گروه های تروریستی در خاورمیانه، به صورت زنجیره ای هستند. یعنی یک نقطه اینجا شروع می شود و می آید یک نقطه اینجا پایین می آید همینطور نقاط را شروع می کند می بندد. یعنی سرحلقه درست می کنند، فقط سرحلقه ها با هم ارتباط ارگانیک دارند، اعضاء همدیگر را نمی شناسند.
فراتی تصریح کرد: اما اتفاقی که در گروه هایی مثل داعش افتاده این است که اینها ساختارشان سلولی است، یعنی هیچ نقطه مرکزی وجود ندارد. ساختارشان مثل سلول های سرطانی تکثیر می شود. فرض کنید در نقطه ای در ایران یک گروه سلفی تشکیل می شود. بعدش به صورت تکثیر سلولی یک جمعی را جمع می کند، بعد یک نفر دیگر در پاکستان یا عراق یا مثلاً در حومه شرقی دمشق یا در حلب همین طوری به صورت سلولی تکثیر می شوند. بدون اینکه ارتباطی با مرکز داشته باشند. اینها سازمانشان این طوری است. به همین دلیل است که هم جنگ با آنها سخت است. زیرا ارتش عراق با اینها به صورت کلاسیک می جنگد. برای همین تقریباً موفقیتش طولانی تر و با تأخیرتر است، زیرا اساساً درگیری با گروه های سلولی کار بسیار مشکلی است.
وی افزود: اما نکته ای که وجود دارد این است که هر سلولی که تولید شد و بعد خودش به تولید سلول های دیگر پرداخت خودش هم داوری می کند و اجرای حکم می کند و اساساً هیچ دوره ای از اهل سنت نبوده است که اینچنین خود فرد مسلمان موضوع را تشخیص دهد و بدون حاکم اسلامی اجرای حد کند.
وی ادامه داد: آخرین انحرافی که در اهل سنت درباب تکفیر به وجود آمده بحث احتیاط است. هم فقهای شیعه و هم اهل سنت در نسبت دادن تکفیر آن قدر احتیاط می کردند تا حکم تکفیر به طول بیانجامد و اساس حکم معلق شود. مثلاً اگر کسی نعوذ بالله سب النبی می کرد یا به پیامبر ناسزا می گفت، می گفتند این فرد احتمالاً مثلاً چیزی خورده حواس پرتی پیدا کرده یا خطا کرده یا اکراه داشته یا ممکن است از کسی تقلید کرده که آن شخص فتوایش غلط بوده است. یا ممکن بود حرفش را تأویل ببرند، یعنی آنقدر نسبت دادن تکفیر را توجیه می کردند تا طرف را به مرز کفر نبرند تا حکم را بر او اجرا کنند. مثلاً زدن گردنش یا حبس ابد یا نفی بلد باشد. اینها نبوده است. اما اتفاقی که الان در گروه های تکفیری در خاورمیانه افتاده، این است که اینها اساساً احتیاط نمی کنند. به رغم اینکه طرف ظاهر مذهبی هم داشته باشد به صرف اینکه با آنها هم عقیده نیست، منتسب به کفر می شود. هیچ راهی برای تأویل باز نمی کنند. حکم کفر را نسبت به او اجرا می کنند.
فراتی در پایان تأکید کرد: به همین دلیل ما امروزه می توانیم بگوییم یک دستگاه جدید فقهی، در عرض فقه اجتهاد شیعه در عرض فقه المقاصد اخوانی ها، در عرض فقه سنتی اغلب اهل سنت، تولید شده که از آن می توان به فقه التکفیر تعبیر کنیم. این فقه، سامانه و دستگاهش با کل سیستم ها و دستگاه های ما تفاوت هایی مبنایی و سندی دارد. این مهم است که ببینیم چه تغییراتی در سامانه فقه اهل سنت به وجود آمده و علت اینکه الان برخی از علمای اهل سنت در قبال این گروه ها ایستادگی می کنند چیست. آنها متوجه شده اند که ضوابط حاکم بر تکفیر در سامانه فقه اهل سنت توسط این گروه ها به طور کلی از هم متلاشی شده است.
ارسال نظر