به گزارش پايگاه خبري تحليلي «پارس»، مباحثات نوشت: در روزهای اخیر فضای رسانه‌ای کشور شاهد موج قابل توجهی از مطالب و اخبار مربوط به درگذشت خواننده جوان مرحوم «مرتضی پاشائی» بود. نمودی از این فضای متاثر نیز از همان روز نخست انتشار خبر فوت در شهرهای مختلف کشور مشاهده شد و در نهایت روز گذشته تشییع جنازه وی با حضور تعداد قابل توجهی از مردم به‌ویژه جوانان برگزار شد.

کارشناسان مختلف علوم ارتباطات، علوم اجتماعی و دیگر تحلیلگران، هر یک به فراخور تخصص خود موضوع را در عرصه‌های مختلف بررسی کردند. حتی برخی از سیاسیون نیز این پدیده را بهانه‌ای برای خط و نشان کشیدن برای رقیب خود دیدند. اما در این یادداشت قصد دارم از منظری دیگر به موضوع نگاه کنم.

با پیروزی انقلاب اسلامی، خوشبختانه صدها مرکز عالی آموزشی، پژوهشی، علمی و فرهنگی در حوزه سنتی قم تاسیس شده است. این مراکز بحمدالله برکات فراوانی از جهات تربیت طلاب مبرز و همچنین محصولات مختلف پژوهشی داشته‌اند. هم‌اینک هم طرح‌های مختلف علمی  از دائره‌المعارف‌های چند‌ ۱۰ جلدی گرفته تا پژوهش‌های خُرد در این مراکز انجام می‌گیرد.

طبعا فلسفه وجودی همه فعالیت‌ها اعم از علمی یا تبلیغی، ارتقای سطح دینی جامعه است. در واقع هر فعالیتی که در حوزه علمیه صورت می‌گیرد؛ از دروس خارج مراجع تقلید تا مباحثات ساده طلبگی، برای این است که سطح آشنائی مردم با آموزه‌های دینی و عمل کردن آنها به دین افزایش یافته و سبک زندگی مردم هر چه بیشتر به منش و روش بزرگان دینی نزدیک شود و…

نکته‌ای که با دیدن تاثیر گسترده فوت این خواننده جوان ذهنم را درگیر کرد، این بود که متولیان امور در حوزه‌های علمیه تا چه اندازه در جریان دغدغه‌های فرهنگی مردم به‌ویژه جوانان هستند؟ تا چه میزان به درک و تجزیه و تحلیل ذائقه‌ مردم و نیازهای روحی و روانی آنان اهمیت می‌دهند و در تعیین اولویت‌های علمی و پژوهشی مراکز و موسسات تحت نظر خود، چه سهمی برای این نیازها اختصاص داده‌اند؟

برای نمونه با واقعیتی – هر چند تلخ از منظر برخی – مواجه هستیم. هم‌اینک موسیقی سهم بسیار قابل توجهی در زندگی مردم از جمله جوانان دارد. با اغماض نظر از موسیقی‌های غربی باید گفت سبک زندگی اغلب مردم با موسیقی ایرانی آمیخته است و حتی فراتر از آن، خوانندگان دارای محبوبیت عجیبی در بین مردم هستند.

آیا رسالت حوزه و مدارس علمیه محدود به بررسی روایات حلیت و حرمت موسیقی است؟ آیا لازم نیست از میزان استفاده مردم از موسیقی مطلع باشند و درباره آن مطالعه و تحقیق نمایند؟ حتی فراتر از آن، برخی از مراکز علمی و پژوهشی که امتیاز خود را فاصله گرفتن از فضای سنتی حوزه می‌دانند، دقیقا با این معضل مواجه هستند!

اگر قرار باشد مراکز آموزشی و پژوهشی به صورت جزیره‌ای و پشت درهای بسته برنامه‌های خود را تعیین کنند، آیا نباید نگران بود که از اصل هدف دور شده‌اند؟

جالب اینجاست زمانی که ماجرای توجه عمومی مردم به مرگ این خواننده، با حضور برخی از اساتید در یکی از شبکه‌های مجازی مطرح شد، یکی از اعضای حاضر این بحث‌ها را دون شأن دانسته و به دیگران توصیه کردند همان بحث‌های عمیق فلسفی و علمی را پیگیری کنند!

آنچه که در این یادداشت سعی شده است بدون حواشی و کاملا صریح بیان شود، آن است که قطع یا کمرنگ شدن ارتباط حوزه‌های علمیه به‌ویژه در سطح مدیران و سیاستگذاران با متن جامعه و بدنه‌ مردم، به عنوان یک آسیب بسیار جدی باید مورد توجه قرار گیرد و با احترام به همه تلاش‌های صورت گرفته تاکنون، به نظر می‌رسد باید در معیارهای برنامه‌ریزی به‌ویژه در امور پژوهشی و فرهنگی تجدیدنظر جدی صورت گیرد.