از صفحه اجتماعي محسن حسام مظاهری
شدیم کودکانی سیاسی: «بچههای جنگ»
جنگ زودتر از من به دنیا آمد؛ دو سال زودتر از من. و وقتی به مدرسه رفتم، شیپور پایان جنگ را زدند. اين يعني كودكيام در دامنِ جنگ گذشت.
آنچه از اين دايهي ناخواسته و نامهربان در خاطرم است صداي آژير خطر است و دويدن به پناهگاه و موشكي كه در كوچهي پشتيمان فرود آمد و آتشسوزي و شبهاي نبودنِ پدر و تنهایی و اضطراب و ترس و ترس و ترس و همین.
جنگ، مهمان ناخواندهاي بود كه از پنجرهي پشتي وارد دنياي كوچك كودكي من شده بود و نميشد نديدش. چون همهجا بود. از خانه، تا کوچه، تا خیابان، تا اسباببازيها، تا كتابهاي شعر و قصه، تا سرودها و بازيهاي آمادگيِ «غنچههاي انقلاب» و تا برگبرگِ دفترِ نقاشي. جنگ، در كنار مادر و پدر و خانممعلم و دیگران، خودش يك شخص بود در زندگي من و همنسلانم.
نسل من، بدون آنکه فرصت انتخابی داشته باشد، از وقتی چشم باز کرد جنگ را عضوی از دنیای خود دید. عضوی که تا سالها بعد هم حضورش حس میشد؛ در بازیها، در نقاشیها، و... . (و باید بگویم هنوز هم حس میشود؛ در رفتارها، در خلقوخوها، در طرز فکرها، در انتخابها، در شیوهی انتخابها، و... .)
جنگ، بهانهای شده بود که زود، خیلی زودتر از آنکه باید، به دنیای «آدمبزرگها» سرک بکشیم؛ درگیر معادلاتشان شویم؛ ببینیمشان. دنیایی که خصوصاً در آن سالها بسیار ملتهب بود. دنیایی بهشدت سیاسی و هیجانی و پر از موضعگیری و خطکشی و قطببندی: خوب/بد، عشق/ نفرت، «انقلابی»/«طاغوتی»، «ایرانی»/«عراقی». یک نسخهی جیبی با ورژنِ کودکانه از لغتنامهی سیاست و مواضع دادند دستمان، و ما هم داخلِ بازی شدیم. شدیم کودکانی سیاسی: «بچههای جنگ».
نسل من، آخرین نسلی است که در عکسهای جنگ دیده میشود: یا خفته بر شانهی مادری درحال بدرقهی همسر رزمندهاش؛ یا در حال بوسیدهشدن توسط پدری که عازم جبهه است؛ یا در حال تکاندادن پرچم در راهپیمایی؛ یا قلکی در دست، زلزده به دوربین. هرچه هست، هستیم و حضورمان در عکسها بیدلیل نبود، پیام داشت: پیام مقاومت؛ پیام استمرار؛ پیام رویش؛ جوانهزدن نهالی شکستهقد. این بود که مادرهامان برایمان لباس سربازی میدوختند، یعنی که جبهه خالی از سرباز نخواهد ماند. در تقسیم نقشها، ما هم پذیرای نقشی بودیم.
نسل من، آخرين نسلي است كه از جنگ، از آن سالهاي سخت، «خاطره» دارد. خاطرههايي البته از جنسي ديگر و متفاوت از خاطرات پدران و مادرانمان؛ خاطراتِ «كودكي در جنگ». این نسل، سالهاست مخاطب است. مخاطب نسلهای پیشین تا خاطراتشان از جنگ را در قالبهای مختلف برايش تعريف كنند. اما شاید حالا دیگر زمان آن رسیده باشد که نسل من هم سرگذشت خود را روایت کند.
برشی از مقدمهی کتاب "رنگ رنگ جنگ"
نشر آرما
1392
ارسال نظر