درباره استراتژی سیاست خارجه دولت یازدهم
راز لبخندهای تیم دیپلماسی دولت چیست؟
پايگاه خبري تحليلي «پارس»-محمد پورغلامی-از رفتار و گفتار برخی از مشاورین و نزدیکان آقای رئیس جمهور اینگونه برداشت می شود که برای آنان، تعامل و همکاری با سایر کشورها (و مخصوصا کشورهای غربی) “اصالت” دارد. در حالی که در “منطق” روابط بین الملل، این “قدرت” است که اصالت دارد. به همین دلیل است که تمامی کشورها به دنبال افزایش قدرت خود (اعم از مادی و معنوی) هستند. این نگاه، البته دارای مبانی فلسفی و معرفتی نیز هست و در حقیقت برخاسته از فلسفه “لویاتان”ی توماس هابز است که انسان را گرگ انسان می داند. بنابراین لاجرم تنها انسان هایی تداوم بقا خواهند داشت که از “قدرت” بیشتری برخوردار باشند و نتیجه آنکه همواره باید جزء “قدرتمندترین” بود. از آنجا که رئالیست ها و نئورئالیست ها، “ساختار نظام بین الملل” را نیز چیزی شبیه “وضع طبیعی” (یعنی شرایطی که در آن جنگ همه علیه همه در جریان است) می پندارند، بنابراین به صورت منطقی باید همواره بر “قدرت” کشور افزود تا بتوان در چنین ساختاری ادامه حیات داشت. به همین علت برای رئالیست های کلاسیک، “جنگ” بیش از “دیپلماسی” اهمیت داشت تا جایی که “کلازوویتس” معتقد است “دیپلماسی ادامه جنگ است اما به روشی دیگر”. به دیگر سخن، “دیپلماسی” و “میلیتاری” مکمّل یکدیگرند. بنابراین هر کشوری که از قدرت بیشتری برخوردار باشد، به طریق اولی در میز مذاکرات نیز از قدرت چانه زنی بیشتری برخوردار خواهد بود. حال، اشتباه جناب ظریف و دوستان (و البته پشتوانه های فکری این حلقه) آن است که تصور می کنند با “تعامل” و و “لبخند” می توانند مشکل پرونده هسته ای و حتی سیاست خارجه جمهوری اسلامی را حل کنند. به عقیده آنان مشکل پرونده هسته ای ایران در این ده سال، عدم رسیدن به یک “توافق” جامع و مکتوب بوده است و آن را نیز می توان از طریق “دیپلماسی” و نشستن پای “میز مذاکره” حل کرد. در حالی که همانطور که در “برنامه اقدام مشترک” دیدیم، هر اندازه که طرف مذاکره کننده بفهمد از “قدرت” رقیب (یعنی ایران) کاسته شده، به همان اندازه نیز “پیشنهادهای بی شرمانه” بیشتری خواهد داد. و مگر چنین نکرده اند؟! بنابراین پر بیراه نیست اگر بگوییم حجم اعلام نظرهای وقیحانه و گستاخانه مقامات امریکایی و غربی علیه ایران در طول چند ماه از روی کار آمدن دولت یازدهم در طول دوران بعد از انقلاب اسلامی بی سابقه بوده است. در مقابل اما تنها چیزی که از دستگاه سیاست خارجه دولت یازدهم در واکنش به آن دیده ایم، بیان گزاره ها و حرف های کلی چون “محکوم می کنیم”، “از نظر ما درست نیست”، “رفتار آنها باید اصلاح شود” و امثالهم بوده است. یعنی حرف های کلیشه ای و رسمی دیپلماتیک که هیچ فایده و اثری در تغییر روندها و موضع ها نخواهند داشت. از این روی، پرسش اصلی آن است که چرا بر خلاف همه نظریات مرسوم در روابط بین الملل که اصل اساسی در روابط دیپلماتیک بین کشورها را “قدرت” دانسته و اساسا جایگاه “دولت”ها را مبتنی بر میزان قدرتی که دارند می سنجند، دولت یازدهم سعی دارد تصویری خلاف این از خود نمایش دهد؟ تصویری که به جای “قدرت”، ابتناء بر “تعامل” و “لبخند” دارد؟ به نظر می رسد پاسخ را باید در تعریف تیم فکری دولت یازدهم از “سیاست خارجه” جستجو کرد. خوشبختانه به مدد ریاست چندین ساله جناب آقای روحانی در مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام، و جمع شدن اعضای اصلی و فکری تیم یازدهم در آنجا، و تولید کتب و مقالات عدیده در آن زمان، به راحتی می توان از استراتژی کنونی دولت یازدهم پرده برداشت. یکی از آن کتاب ها، کتابی است با عنوان “الزامات سیاست خارجی توسعه گرا” که مجموعه مقالاتی است از “کنفرانس ملی چشم انداز بیست ساله و الزامات سیاست خارجی توسعهگرا”. اصطلاح “سیاست خارجی توسعه گرا” شاید عبارتی نامفهوم و غیرمتعارف برای اساتید و دانشجویان رشته روابط بین الملل و علوم سیاسی باشد. به همین علت هم بود که بانیان این کنفرانس، خود به تعریف این مفهوم پرداخته و “مبانی نظری” آن را مشخص ساختند. در تبیین این مفهوم، بانیان کنفرانس چهار ویژگی را برای آن در نظر گرفتند:
۱٫ پیشبرد توسعه در صدر اولویت های آن قرار دارد. (به عبارت ساده تر یعنی توسعه مقدم بر همه چیز حتی عدالت است)
۲٫ تولید و حفظ ثبات در محیط امنیتی کشور را پی می گیرد. (یعنی امنیتی شدن کشور و جلوگیری از بروز اغتشاش و شورش)
۳٫ به گسترش و تعمیق روابط با تعداد هر چه بیشتری از کشورها و نهادهای بین المللی که به نوعی در راستای تحقق اهداف برنامه قرار می گیرد، اولویتی ویژه می دهد. (یعنی توسعه برون گرا و درخواست کمک از کشورهای غربی)
۴٫ از ورود جدی در مناقشات و بحران ها تا جایی که به منافع حیاتی آن مربوط نمی شود، احتراز می کند. (یعنی بی خیال آرمان گرایی، یعنی قضیه فلسطین و سوریه و لبنان و… ارتباط چندانی با ما ندارد)(۱)
نویسندگان این کتاب معتقدند که ما تاکنون در سیاست خارجه فقط “اعلام مواضع” کرده ایم در حالی که نیازمند “مبادله افکار” هم هستیم. از سویی دیگر، مبتنی بر تعریف خاص این افراد از توسعه، برای توسعه کشور در ابتدا می بایست مشکل سیاست خارجه را حل کرد. در حقیقت ما باید از جیب سیاست خارجه برای توسعه اقتصادی کشور خرج کنیم. یعنی همه چیز در گرو سیاست خارجه است. محمود واعظی که مدیریت گروه پژوهش های سیاست خارجی مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع را در آن زمان بر عهده داشت، در ابتدای مقاله خود در این کتاب با عنوان “جایگاه تعامل سازنده در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران” چنین می نویسد: “مقاله حاضر در صدد تبیین این موضوع است که علاوه بر ضرورت فراهم کردن شرایط داخلی ، توسعه کشور به تامین شرایط مناسب بین المللی از طریق جهت گیری تعاملی و توسعه گرای سیاست خارجی نیز وابسته است. به عبارت دیگر ، توسعه کشور منوط به ایجاد فضایی غیرمتشنج در روابط خارجی و بهره گیری هر چه بیشتر از امکانات جهانی از جمله تکنولوژی پیشرفته و امکانات مالی بین المللی می باشد و سیاست خارجی مبتنی بر تعامل سازنده با جهان، آن گونه که در سند چشم انداز آمده، می تواند از طریق برقراری روابط متعادل و عاری از تشنج و حرکت به سوی اعتماد سازی، امنیت و آرامش، فضای مناسب سرمایه گذاری خارجی و انتقال فن آوری های نوین را در جهت توسعه کشور فراهم کند.”(۲) واعظی سپس به صراحت اعلام می کند که موضوعاتی مانند “خودکفایی” و “استقلال” در جهان امروزی محلی از اعراب ندارد: “راهبردهای تحقق توسعه، از الگوهای گذشته که بر پایه مفاهیمی مانند خودکفایی، استقلال و انزوا استوار بودند، از نظر محتوایی فاصله گرفته اند و به الگوی توسعه برون گرا نزدیک می شوند که البته در این الگو مفاهیم خودکفایی و استقلال باز تعریف شده اند.”(۳) او معتقد است ایران تنها در صورتی می تواند توسعه مند شود که خود را به کانون اصلی ثروت و قدرت (بخوانید امریکا) نزدیک کرده و در مسیر “اعتمادسازی” گام بر دارد: “ایران مانند هر کشور دیگر در حال توسعه ای برای پیشبرد توسعه نیازمند منابع بین المللی (اقتصادی و سیاسی) است و در صورتی می تواند این منابع را کسب کند که روابط آن با جهان، به ویژه با کانون های ثروت و قدرت، نه تنها تقابلی و خصمانه تلقی نشود، بلکه در مسیر اعتمادسازی متقابل هدایت شود.”(۴) در نهایت، نویسنده برای عملی کردن ایده مورد نظر خود، ۱۵ راهکار برای “نظام سیاسی” تجویز می کند. نویسنده گویا آنقدر در بیان این به زعم خود راهکارها عجله داشته، که فراموش کرده است بسیاری از آنها با یکدیگر همپوشانی دارند! این ۱۵ راهکار بدین شرح است:
۱- تناسب آرمان ها با امکانات و مقدورات
۲- انتخاب گفتمان مناسب در بیان و پیگیری آرمان ها و ایده ها
۳- گریز از خاص بودن
۴- توجه به عرف و هنجارهای بین المللی
۵- پیگیری اهداف از طریق اقناع جمعی و مجموعه سازی
۶- تأکید بر فرهنگ چانه زنی در پیگیری اهداف ملی
۷- مشارکت در ایجاد و هدایت فرآیند های منطقه ای
۸- کوشش در جهت از بین بردن تصویر امنیتی
۹- ضرورت تعامل با اقتصاد جهانی برای تحقق توسعه
۱۰- تغییر روابط کشور با کانون های قدرت بین المللی از مخاصمه و تقابل به همکاری و رقابت
۱۱- ضرورت اجتناب از رویکرد تقابلی و مخاصمه آمیز
۱۲- ضرورت توجه به حوزه های فرهنگی – تمدنی
۱۳- ارائه تعریف جمعی از خود در محیط بین المللی
۱۴- استفاده بهینه، بخردانه و کارآمد از ادبیات و زبان در سیاست بین الملل
۱۵- قدرت اول منطقه ای در عرصه های علمی، اقتصادی و فن آوری، شاخص ساماندهی ذهنی و رفتاری در سیاست خارجی.(۵)
بر همین اساس دکتر حسن روحانی در یکی از مقالات خود در این باب، اینگونه بیان می کند که برای توسعه کشور، دو “استراتژی” وجود دارد: “استراتژی حفظ محوری” که مبتنی بر کسب و بسط “قدرت” است، و “استراتژی حفظ محوری” که بر تعامل با نظام بین الملل تاکید دارد. اما آنها استراتژی سومی به نام “استراتژی توسعه محور” را معرفی می کنند. استراتژی توسعه محوری، اصل خود را بر “همکاری” و “هماهنگی” با نظام بین الملل استوار می سازد. دقت کنید که از کلمه “هماهنگی” هم در کنار “همکاری” استفاده شده است. و لابد شما هم به خوبی معنای “هماهنگی با نظام بین الملل” را می دانید یعنی چه! به همین علت آقای روحانی معتقدند بیش از آنکه غرب امنیتی و ترسناک باشد ما امنیتی و ترسناک هستیم. این ما هستیم که فکر میکنیم باید در سیاست خارجی حرفهایی بزنیم که تکبیر آفرین باشد. این ما هستیم که سیاست خارجی را به معنای درشت گویی تعریف کردهایم. این ما هستیم که سر سلوک و سازش با دنیا را نداریم. این ما هستیم که به دنیا میگوییم شما نمیفهمید و همه بیایید در برابر ما تواضع کنید و سر فرود آورید. این ما هستیم که مرز بین تعامل، رویارویی و تسلیم را نمیدانیم.(۶) اما کتاب مهم دیگر این حضرات که در حقیقت فاز دوم فکری و عملی این افراد را مشخص می کند، کتاب “ایران و جهانی شدن؛ چالش ها و راه حل ها”ی استادِ همیشه “سریع القلم” است. سریع القلم در این کتاب به وضوح بیان می کند که “پیشرفت عمومی جمهوری اسلامی بدون هماهنگی با قدرتهای بزرگ امکانپذیر نیست.”(۷) سریع القلم پا را از این هم فراتر گذاشته و برای تعامل با غرب معتقد است حتی باید “قانون اساسی جمهوری اسلامی” را تغییر داد چرا که در تضاد با هدف یاد شده است: “قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران با نظم موجود جهانی و ماتریس قدرت و ثروت آن نه آنکه اختلافاتی دارد بلکه در تضاد اصولی است.”(۸) مجموع این سخنان به زبان ساده یعنی اینکه: اولا “جمهوری اسلامی” یا بهتر بگوییم “انقلاب اسلامی”، پدیده خاصی نیست و چیزی است شبیه همه رخدادهای سیاسی- اجتماعی دیگر. ثانیا باید بین “آرمان گرایی” و “توسعه یافتگی” یکی را انتخاب کنیم. چرا که این دو با یکدیگر قابل جمع نیست. ثالثا اگر قرار است ایران به کشوری توسعه یافته تبدیل شود چاره ای ندارد جز آنکه از آرمان ها، مواضع و دیدگاه های خود در سطح داخلی، منطقه ای و بین المللی کوتاه آمده و در مسیر “اعتمادسازی” و نزدیکی به کانون های قدرت و ثروت جهانی (یعنی امریکا و غرب) حرکت کند. رابعا در این مسیر، حتی اگر نیازمند تغییرات و بازنگری های داخلی هستیم (چون تغییر قانون اساسی) باید برای رسیدن به توسعه یافتگی از آنها چشم پوشیم. واضح است چنین تصویری که این افراد از “انقلاب اسلامی” نمایش می دهند مصداق همان شیر بی یال و کوپال مثنوی مولوی است! یعنی تنها اسمی از انقلاب اسلامی باقی می ماند و بس.
پی نوشت ها:
۱- الزامات سیاست خارجی توسعه گرا (۱۳۸۶)، معاونت پژوهشهای سیاست خارجی مرکز تحقیقات استراتژیک، زیر نظر دکتر محمود واعظی، ص ۲۸
۲- همان، ص۱۸
۳- همان، ص ۱۹
۴- ص ۲۹
۵- صص ۳۹-۳۳
۶- مظفر نامدار، سیاست قبیله ای و تبارشناسی استراتژی نرمش چرخشی دولت اعتزال، فصلنامه ۱۵خرداد، دوره سوم، سال یازدهم، پاییز و زمستان ۱۳۹۲، ش ۳۷ و ۳۸
۷- محمود سریع القلم (۱۳۸۴)، ایران و جهانیشدن، چالشها و راهحلها، تهران، مرکز تحقیقات استراتژیک
۸- همان
ارسال نظر